دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۳ شهریور ۱۳, پنجشنبه

کوشش کن داشته باشی.. اسماعیل وفا یغمائی

شاعر ارجمند  و استاد علامه جناب پیمان  با دنباله روی از سبک  مرحوم علامه  طباطبائی  لینک(همی گویم و گفته ام بارها)و احتمالا با تاثر از یکی از شعرهای خود من لینک( فری بر شما نسل عیارها)شعری سروده که در این لینک :( نگفتم سرِ رشته گم می کنی. به دشمن سپاری اگر کارها)  می توانید ببینید.

 حضرتش با شعرخویش،چند خطی مقدمه نوشته، وکاریکاتور هنرمند ارجمند توفیق را بانماد من و تنی دیگر قاتق شعر و نوشته اش کرده که نشان میدهد منظور خاطر خطیرش من و روحانی و مصداقی و همنشین و بقیه هستیم. 
باید گفت بارک الله و مرحبا و خداوند بر رزق و روزی و شان و مقامت بیفزاید و نیز  احترام بزرگان واجب عینی است اما چون ایشان گویا خود را واعظ، وبدون اجازه گرفتن ،من و دکتر قصیم و روحانی و همنشین و مصداقی و... را پا منبری خود فرض فرموده وگویا مدتها کوشش فرموده ما را به راه راست هدایت کند و موفق نشده! میخواهم عرض کنم:
 اولا رفیق من ازمنبرعلامه و موعظه نمودن فرود آی که :
- نخیر! بارها نگفته ای!! اصلا چرا باید میگفتی؟
- و اگر هم میگفتی فقیرو دیگران به حرفت توجهی نمیکردم چون هرچند قافیه ها و ردیفها درست است اما محتوا ی  حرفهایت نه به درد ما بل به درد خودت  و تقرب بیشترت به «مرکز کائنات» میخورد و بس! بنابراین اگر هم گفته ای دیگر نگو عزیز، من و ما نیازی به فرمایشات شما نداریم که بسا قاصدان رهائی و هدایت کوششها کردند و مع الاسف مفید نیفتاد که خودش داستانی است.
اما در یاداشت آقای پیمان یک نکته قابل توجه است آنهم اهمیت داشتن «شرف» است! میخواهم خدمتش عرض کنم نخست  همین الان  ویکبار شعری را که سروده ای بخوان و بعد حتما کوشش فراوان بخرج بده تا «چیزی» را که میگوئی باید داشت داشته باشی وقتی تلاشت انشالله ببار نشست و توانستی به لطف حق مقدارکی به دست آوری آنگاه یکبار دیگر شعرت را بخوان و کوشش کن به دور و بریهای خودت هم حالی کنی که شرف چیز خوبی است و باید شرف داشت و اینقدردر گنداب ناتوانی وزوال و دروغ و پستی و به این و آن تهمت زدن فرو نرفت و بسا کارها را انجام نداد و بقول «اوکتاویو پاز» در «سنگ آفتاب» به نجاست مجرد وناب تبدیل نشد.
...... چه بهتر جرم
و خودکشی عشاق ، برادر و خواهر
که همچون دو آینه ی مفتون شباهت خود بودند
با هم زنا می کنند ،
چه بهت نان سوایی را خوردن ،
چه بهتر زنا کردن در بسترهایی از خاکستر
چه بهتر عشق و تازیانه ای از چرم خام ،
و هذیان پیچک به زهرآلود ،
و لواط گری که به روی یقه اش به جای میخک تف می زند ،
چه بهتر سنگ شدن در مکان های عمومی
که تسلیم شدن به این ماشین ، به این دستگاه
که شیره ی حیات را تلمبه می زند و خمیرآسا بیرون می کشد ،
و ابدیت را با ساعات ب حوصلگی تاخت می زند ،
از لحظه ها زندان می سازد ،
زمان را به پشیزهای مسین و گه مجرد مبدل می کند ، 

..........................ادامه سنگ آفتاب. اکتاویو پاز

 

وموفق باشی شاعر!
طبعت همیشه جاری! و ساری
وروان وپرسیلان وبا فوران! 
وپر تسلسل و بشاش وفشاش واز هراحتباسی (بخصوص در سن و سال ما) دور،
عزتت زیاد وتقرب مادی و معنویت افزون 
و رزق و روزیت البته از سوی حق تعالی! فراوان باد.
اسماعیل وفا یغمائی
4سپتامبر 2014 میلادی

۳ نظر:

ناشناس گفت...

محتوا ی حرفهایت نه به درد ما بل به درد خودت و تقرب بیشترت به «مرکز کائنات» میخورد و بس! بنابراین اگر هم گفته ای دیگر نگو عزیز، من و ما نیازی به فرمایشات شما نداریم که بسا قاصدان رهائی و هدایت کوششها کردند و مع الاسف مفید نیفتاد که خودش داستانی است.

درود
مینو

ناشناس گفت...

فؤاد
خدا عمر به شما منتقدين بدهد كه باعث شديد شعراء زيادى در اين سازمان سر بلند كنند . شرم اور است مثل اين كه همه شما هوا داران وهواخواهان به خواب خركوشى رفته ايد بيدار شويد وحقايق را ببينيد نه تو شاعر تازه به ميدان امده ونه بقيه نمى توانيد سر هفتاد مليون وشايد هم بيشتر ملت ايران را كلاه بكذاريد دست همه شما وبه خصوص رهبر عاليقدرتون براى همه رو شده بيش ازاين تلاش نكنيد كه از شير هميشه بيدار تون مسيح مقدس بسازيد كه خيلى خيلى دير شده كذشت دوران كورش تو بخواب ما بيداريم امروز ملت ايران بيدار است ومحال است بتوانيد كلاهى را كه شاه و خمينى بر سر ما كذاشتند دوباره سرمان بكذاريد

ناشناس گفت...

این که استاد فیزیک اتمی باشی، یا «شاعر» باشی یا استاد جرّاح باشی، چریک سابق و زندانی سیاسی سابق باشی یا وکیل و حقوق دان باشی یا دیپلمات سابق باشی، فرقی نمی کند،الدنگی و جاکشی، چیزی نیست که بشود پشت عناوین پنهانش کرد یا عنوانها اعم از اعطایی یا واقعی و کسب شده طی روند معمولی در کار دانشگاهی و صنفی،بتوانند به آن رنگ و محتوی دیگری بدهد. الدنگ ها و فرصت طلبها، به همه جور جاکشی و فرومایگی تن در می دهند و با فرو رفتن در اعماق لجن و برداشتن مشتی از اعماق لجن و پراتاب آن به سوی منتقدان، مدال «رکورد» گذاری در توانایی و «نبریدن» در دویدن دنبال رهبر، و آفرین و بارک الله از مراد و «مرکز کائنات» و گوهر عالم وجود و چهره ی بدلیل «تاریخساز» دریافت می کنند. جمشیدن پیمان یکی از «پهلوانان» پرنفسی است که منبع بی پایان از آنچه او را «مرد میدان» این «گود» رکورد شکنی می کند در خود دارد. اما بابت آن «نگفتم» ها این راهم باید به عنوان پاسخ کوتاهی به او گفت که تو ... خوردی که گفتی یا نگفتی. برو فکری به خرفتی خودت بکن و دست از خود نمایی های ابلهانه با این تعفن پراکنی ها بردار که آخر عمری چیزی از این کارها جز نفرت و انزجار افکار عمومی نصیبت نخواهد شد.
شعر دوست