دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۸۷ آبان ۱۴, سه‌شنبه

یاداشتکها. یاداشتک سی و یکم ماجرای اسمال تیغکش


یاداشتکها
یاداشتک سی و یکم
خیلی پرتیم و ماجرای اسمال تیغکش
اسماعیل وفا یغمائی
عرض کنم خدمت دوستان که: آزادی برادر مومن مسلمان مکتبی طراز ایدئولوزی آقای اسمال تیغ کش جیغ خیلی ها را در آورده که: ای بابا ! اینکه نشد.دیروز شیخنای تویسرکان را بعد از جریان «المیل و فی ا لمکحله»، یعنی بقول علمای فقه میل در سورمه دان!!با سلام و صلوات فرستادید یک شهر دیگر و جریان را مالاندیدو بر خلاف نظر امام صادق علیه السلام که به روایت کلینی شیخ کاملا معتبر شیعه فرموده است وقتی وضعیت وضعیت میل در مکحله شده باشد یا باید گردن مبارک زانی زن دار یا لوطی را مقدارکی با شمشیر زد و یا در آتش سوزاندش تا دفعه بعد از این کارها نکند:ا
عن جعفر الصادق قال اُتی عمر برجل و قد نکح فی دبره فهّم ان یجلده فقال لشهود رأیتموه یدخله کما یدخل المیل فی المکحله فقالو نعم – فقال لعلی ما تری فی هذا فطلب الفحل الذی نکحه فلم یجده فقال علی اری فیه ان تضرب عنقه... و تحرقه و حالا هم اسمال تیغ کش را با این پرونده درخشان در خارج و داخل زندان، یعنی دهها فقره جنایت و تجاوز و قتل،بعد از هفت سال آزاد کردید تا به اعمال طراز مکتبش ادامه دهد
آدم روی اینترنت که میرود سرسام میگیرد که سندهای مربوط به اسمال تیغ کش بیشتر ازسندهای مربوط به اوباماست و همه دارند داد میزنند که چرا اسمال آقا آزاد شده است
فقیر دیشب بنا به رهنود قرانی فتاملو و فتدبرو و فتفکرو الخ...بعد از مدتها تفکرو و تاملو و تدبرو یکمرتبه احساس کردم که همه، و از جمله خود فقیر سخت پرتیم! واقعا بعد از سی سال و اینهمه تجربه بطور غم انگیزی از مرحله پرتیم. آخرای عزیزان دل برادر ! مگر در این جمهوری علیه و ما علیه، که سی سال آزگار است دارد خون همه را به شیشه می کند و بابای همه را دهها بار در آورده است و به هر خانه جنازه ای هدیه داده است و خلاصه به قول معروف: مساحت مملکت را از یک میلیون و ششصد و چهل و هشتهزار وچندکیلومتر مربع تبدیل کرده است به یک میلیون ششصد وچهل و هشتهزارو چند کیلومتر مکعب!! زیرا به اندازه یک متر مکعب در هر متر مربعی تغوط نموده است یعنی بقول هندیان ریدن کرتاهه!!، بنده و شما باید هنوز هم انتظار داشته باشیم که من و شما ودهها میلیون ایرانی در زندان و تبعید و رنج و فشار نباشیم و اسمال تیغ کشها آزاد نشوند و برای خودشان کرکری نخوانند!.کجای کاریم!آخر و بدون تعارف در دو هجمه بزرگ، در دو سوی هزار و پانصد سال یعنی نیمی از تاریخ ایران( نیم اولش از کورش تا پایان ساسانی کهقربانش بروم اساسا نجس است! و اصلا رسمیت ندارد و اسلامی نیست، وبه نحو وقیحانه ای از تقویم پاک شده، و تاریخ ایران ما اساسا نه از وقتی که ایران مرزهای جغرافیائی و تاریخی خود را بعنوان بزرگترین دولت جهان آن روزگار مشخص کرد بلکه از هجرت رسول رحمت و رهائی، از مکه به مدینه و در عربستان سعودی آغاز می شود و قبل از آن معلوم نیست ما ایرانیها داشتیم چه غلطی می کردیم و چه شکری می خوردیم) مگر چیزی جز جنایت و تجاوز و غارت و بدبختی و نکبت و کثافت و اسارت و جهل و فلاکت و فریب و خرافه و اختناق و ارتجاع نصیب ما شده است، حالا چه فرق می کند که اسمال تیغکش هجمه اولی امثال خالد ابن ولید و حاکمان اجنبی منصوب از طرف خلفای البته بزرگوار و ارجمند و مهربان و عزیز راشدین، ویا اموی و عباسی باشند ،و خالد ابن ولید هجمه دوم اسمال تیغکش، اسدالله لاجوردی، و مرحوم مغفور سعید امامی!. اگر حرف فقیر را بعد از سی سال کار و رنج و تجربه قبول ندارید یا خودتان بروید و تحقیق کنید و یا به لطف الهی مثل خودبنده همچنان خوشخیالانه و به مدد ایمان و اعتقاد ناب! در جهل مرکب مکرر مقدس بمانید و بقول یزدیها از فضولات گربه در جستجوی استخراج کره و سر شیر باشید . یاد امام راحل بخیر باد! ایشان یکبار فرمودند: این مملکت مملکت گریه و عزاست! یعنی گور بابای شادی، و نان و آب آخوند و ملا و از اشک و عزا در می آید و حالا بنده در ادامه اضافه میکنم. این جمهوری اساسا جمهوری اسمال تیغکش هاست! چنانکه آن جمهوری!! بعد از سقوط یزدگرد تا وقتی که ایران بعد از دویست شورش در طی دو قرن سکوت!! که سکوت کرد و با زبان شمشیر خروشید و نام و زبانش را به ضرب شمشیرباز پس گرفت و سرود سر بلند فردوسی شکوه و زیبائی زبان ما را درخشاند ،بدون تردید و بدون شک جمهوری اسمال تیغکشها بود و در این شک نکنید. بر گردیم به عصر حاضر !آخر وقتی تعداد زنان خیابانی می شود سیصد چهارصد هزار تا و وقتی دو میلیون کشته و معلول جنگی داریم و وقتی دهها هزار تیر باران شده و سه میلیون معتاد ومیلیونها بیکار و دختران سیزده چهارده ساله ایرانی دارند درشیخ نشینها و کراچی زیر دست و پای شیوخ شکمپا تکه پاره می شوند ویا در داخل کشور برای یک تکه نان و پرداخت اجاره یک اتاقک باید روزی ده بار سپوخته شوند و هزار درد بیدرمان دیگر، می خواهید اسمال تیغ کش آزاد نشود. وقتی سر فروهرها را روز روشن زیر آب می کنند و نویسندگان را بیله ای می دهند دم تیغ و در خیابان زهرا بنی یعقوب را که پدرش هم در اغاز کار از طرفداران خمینی بوده و صاحب محاسن و تسبیح می برند و می درند و می کشند، وقتی در قرن بیست و یکم خواهران و مادران و زنان و دختران آگاه و شریف و پاک و پاکیزه ما باید در سایه الطاف «اسلام حاکم سیاسی و ایدئولوزیک شیعی اثنی عشری» مثل ساندویچ پارچه به خیابان بروند و اسلام شیعی سیاسی عزیز علیرغم تمام هارت و پورتهایش و در مورد زن، با رویکرد قابل لمس خود که انسان که سهل است هر الاغی می تواند درک کند، صریحا اعلام می کند مغز و اندیشه و جمجمه زن دهشاهی نمی ارزد! زیرا گویا زن جماعت این وسواس الخناس جاودانی،برای حل مساله جنسی جنس نر و پیرامون دستگاه جنسی اش بقول ملاها فرج اش سامان و سازمان داده شده و همه هیکلش زوائد آنست و بجز صورت و دستها، بقیه هیکل زن یعنی نود درصد هیکل زن ادامه آلت تناسلی او و شهوت انگیز است و باید پارچه پوش شود و دست دادن می تواند مقدمات جماع آنهم از نوع محصنه اش را فراهم کند! حتی اگردهها سال در ینگه دنیا بسر ببریم و این حرف حرف الله است و برو برگرد ندارد، و در چهار قاره و نیز استرالیا و اقیانوسیه تا ابد جزو محکمات هم اسلام ارتجاعی و هم انقلابی است ، و باید اتوبوسها وصفها وو ماشینهای سواری واتاقهای کارو میزهای غذا خوری مردانه زنانه بشود وجلوی میزها در ادارات تخته کوب شود تا مبادا مردی پای پوشیده در شلوار و کفش زنی را ببیند و تحریک شود و نرده های پله کان در همه جا با مقوا یا پارچه پوشیده شود تا مبادا مردی موقع بالا رفتن زنی از پله ها پاچه شلوار او را ببیند و دچار گناه شود وکشتی ایمانش سوراخ گردد و فیلمهای سینمائی در سینماها حتی فیلمهای کارتون مربوط به میکی ماوس هم سانسور شود تا از ماچ و بوسه دو عدد موش کارتونی مبادا تحریکی ایجاد شود و البته همه باید این ممنوعیتها را بجان و دل پذیرا باشند و هر کس هم اینها را قبول ندارد و بخواهد از زیرش در برودبقول علما حتما یا خودش تخم حرام است و یا مادر و مادر بزرگش آدمهای نانجیبی بوده اند و سر و گوششان می جنبیده است،با این اوضاع و این طرز تفکر های گندیده و متعفن که فی الواقع بوی گندش آدم را به استفراغ وا میدارد چرا انتظار داریم اسمال تیغکش در جمهوری حقه اسلامی آزاد نشود.آخر این جمهوری با این بنیادهای فکری مگر می تواند جای آدمهای نجیب و فهیم و با پدر مادر باشد.آخر انتظار عدالت از کی داریم؟ و مگر اوج قضیه و ماجرای خاتمی یادمان رفته که چه کلاه گشادی بر سر امیدواران نهاد و هیچ چیز عوض نشد. ول کنیم این خیالات را عزیزان.خدا ودین و مذهب مردم به عنوان مقوله ای فلسفی و شخصی و فرهنگی بجای خودش و البته محترم است و نباید مورد توهین و تحقیر قرار بگیرد و خود فقیرهم گاهی با خدای خودم گپی میزنم و در مقابل عظمت و زیبائی اش بی هیچ فشاری اعلام بندگی و کوچکی میکنم و با تکیه به او تنهائیم می شکند واحساس آرامش میکنم ومعنای خدا وطن آوارگان و غریبان است را می فهمم و با امید به سعه صدر و عظمت او منجمله شعرهای کفر آلود فقیه سوزوشطح و طامات و یاداشتکهایم را می نویسم و به اعتبار او روزگار سخت را تحمل می کنم ولی با تمام اینها این جمهوری و هر نوع جمهوری اسلامی و حکومت اسلام سیاسی یا باید بالکل با اتحاد تمام نیروهای مردمی و نه «تنها شخص شخیص بنده! و تنها شخص شخیص شما! و تنهاشخص شخیص ایشان! »جمع شود تا اسمال تیغکش ها هم بساطشان جمع شود و یا اسمال تیغکشها در زیر لوای جمهوری همچنان خواهند تاخت و چاقو هرگز دسته خودش را نخواهد برید و من و شما همچنان در غربت سی ساله پیر خواهیم شد و به حول و قوه الهی هر چند سر و سبیلمان را رنگ کنیم و شق و رق راه برویم فایده نخواهد داشت و قانون پولادین زمان کار خودش را خواهد کرد وسرانجام هم من و هم شما و هم ایشان در کمال صحت و سلامت و نیز مسرت و شادی و در اوج موفقیت و پیروزی های متواتر و درخشان خواهیم مرد وبحث و فحص تمام خواهد شد و ماه بر خواهد آمد و ستارگان سوسو خواهند زد چنانکه بر بام سرای ما، بر گورهای فراموش شده ما
از این بگذرم و اما همه نوشته اند که این اسمال تیغکش که متاسفانه همنام فقیر و دکتر خوئی وآقای نوری علا و امیر اسماعیل سامانی و فرزند امام جعفر صادق علیه السلام ونیز حضرت اسماعیل و خیلی اسماعیلهای دیگر است قبلا به شغل شریف جاکشی اشتغال داشته است و به ضرب نیش چاقو ی خودیک لقمه نان حلال میخورده است اما متاسفانه یا انقلاب نانش را سنگ کرده ویا به راه راست هدایت شده است و شده است اسمال تیغکش مومن و متعهد و مسئول.راستی سرنوشت او ساخته کیست.
می گویند در یک مملکتی درکره مریخ درقدیمها در سنه الف معه و سته و سبعین یک انقلابی روی داد و بعد از چند سال مشکلات زیادی ایجاد شد.بزرگان مملکت دور هم جمع شدند تا در باره مساله کمبود مسکن و ترافیک و عدم صلاحیت مسئولین صحبت کنند. هر چه صحبت کردند بجائی نرسیدند. آبدارچی باشی که مشغول اوردن چای و سورسات بود همینطور که داشت چای میداد گفت
اگر اجازه بفرمائین من راه چاره مشکل ترافیک رو خدمتتون عرض کنم
بزرگان همه زدند زیر خنده که این پیرمرد چه پیشنهادی داره
آبدارچی گفت: شما جنده خونه شهرو وا کنین مشکل ترافیک حل میشه
رئیس جلسه گفت: چه ربطی داره مرد حسابی!
آبدارچی گفت: خیلی ربط داره قربون. اون قدیما خانوم بازا وقتی میرفتن الواتی صاف میرفتن اونجا ولی حالا تو خیابونا ایلون و ویلونن و با ماشین میچرخن و هی نیش ترمز میزنن و با خانوما چک و چونه میزنن و اینطوری ترافیک درست شده شما وازش کنین شهر خلوت میشه.
بزرگا ن در فکر فرو رفتند و بعد بحث را روی مساله مسکن ادامه دادند که دو باره پیرمرد که داشت به حرفها گوش میکرد گفت: قربون راه حل همون قبلیه !شما جنده خونه شهرو واکنین مساله مسکن حل میشه
رئیس جلسه که خیلی تعجب کرده بود از پیرمرد خواست توضیح بدهد و پیرمرد گفت: قربون اون قدیم مردا اولند اینقده الوات نبودن والواتاشونم میرفتن جنده خونه برای کاراشون، ولی حالا تعداد مردای الوات زیاد شده و چون جنده خونه تعطیله هر کدومشون یه خونه هم واسه اینکارا اجاره کردن و یاخریدن به همین علت مسئله مسکن درست شده شما اونجا رو وازش کنین مسئله حل میشه
حضار سری تکان دادند و مشغول بحث روی بی کفایتی تعدادی از مسئولان شدند که پیرمرد گفت راه حل این هم همون راه حل مسکن و ترافیکه باید جنده خونه رو بازش کرد. رئیس جلسه که عصبانی شده بود گفت مرد حسابی این دیگه چه ربطی داره به جنده خونه. پیرمرد آبدارچی باشی گفت خیلیم ربط داره قربون. اون قدیما یه مشت آدم چیز فهم مسئول مملکت بودن ولی بعدش شیر تو شیر شد وتعدادی از همین جاکشا و پا اندازا که بیکار شده بودن مثل برادرمون اسمال تیغکش، جاکشی رو مجبور شدن ول کنن و بشن جزو مسئولین شما! جنده خونه رو باز کنین اینا میرن سر شغل اصلی شون و مسئولیتها رو بدین به دست اهلش کارا درست میشه. فقیر فکر میکنم حرفای آبدارچی باشی پر بیراه نبوده
چهارم نوامبر المبارک سال دو هزار و هشت هجری میلادی

هیچ نظری موجود نیست: