دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۸۷ تیر ۹, یکشنبه

یاداشتکها. یاداشتک بیست و سوم. اسماعیل وفا یغمایی

یاداشتکها
یاداشتک بیست و سوم

لکن بارک الله و مرحبا به شما! و ما هم صفا نمودیم!ا
اسماعیل وفا یغمایی

عرض کنم خدمت دوستان که: روز بیست و هشتم ژوئن دو هزار و هشت میلادی در مملکت محروسه فرانسه یا به قول آل احمد و هدایت «فنارسه» و در شهر «ویلپنت» در حوالی پاریس با همت و تلاشهای مستقیم و بدون برو برگرد مجاهدین و شورا و ایرانیان هوادار و دوستان غیر ایرانی شان( و نه هیچکس دیگر منجمله برادرمان هخا!) که شمار هر دو دسته هم، هم مفصل بود و هم چشمگیر و هم چاق و چله، اجماعا و مجموعا و جمیعا گل کاشته و از فاصله سه چهار هزار کیلومتری، به قول شاملوی بزرگ در یکی از اشعارش«اردنگ محکمی بر پوزه» ارتجاع آخوندی آویختند!
فقیر مطمئنم به احتمال زیاد، از شدت ضربه این «اردنگی تاریخساز» که به قول یکی از برادران طبعا خودش«یک سر فصل تازه!» است و طبیعتا موجب «یک چرخش جدید!»، البته و بر روال سی سال گذشته«از هر طرف که بچرخد به نفع جنبش است!»، هم عمامه از سربسیاری از پیر کفتاران انسانخواربر زمین افتاده وهم دندانهای مصنوعی بسیاری از این جانوران درنده از دهانشان بیرون پریده است و نشان داد ه که اگر دست مجاهدین و رزمنده مظلوم ارتش آزادی از ماشه سلاحش در مقابله با ملای آدمیخوار گوشت خامخواربه دور است، به عون الله تعالی، از ما بهتران اقلا پای مجاهدین را نتوانسته اند در لیست تروریستی در پوست گردو بگذارند و زدن اردنگی بر پوزه آخوند حرام لقمه امکان پذیر است پس: درود بر اردنگی و هر چه پر توانتر باد اردنگ بر پوزه ملای الدنگ و همه با هم تکرار کنیم:«اردنگی -آخوند،آخوند - اردنگی ،و نیز»«اردنگی اردنگی حمایتت می کنیم» والخ همچنین خدمت دوستان عرض کنم که
چندان مهم نیست که ما با ذره بین یا تلسکوپ خودمان از چه زاویه ای، واقعیت بیست هشت ژوئن سال دو هزار و هشت میلادی را بررسی کنیم. متراژ و اندازه گیری تنه و پیکره این واقعیت (که مسلما و بدون تعارف بزرگ و عظیم بود و با تلاشهای مجاهدین و شورا و نیروی تبعیدیان و ایرانیان هوادار انها از قوه به فعل در آمد )چندان مهم نیست، مهم بررسی طول و عرض روح و جان این حرکت درخشان است که در شرایطی بس خطرناک خود را نشان داد و امیدها و شورها پراکند و می تواند اگر بانیان این حرکت هوشیاری و سعه صدر بخرج دهند، در پی خود زایشها و رویشها داشته باشد.
ما می توانیم فراوان شکیات بین دو سه یا سه و چهار نموده و انتقاد کنیم ، مثلا تفکرات نمائیم که چطور در فرانسه که خانم سگولن روایال در اوج محبوبیتش، و اوج تکاپوی حزب سوسیالیست و درگیری با جناح مقابل، و در اوج فعالیتهای مبارزاتی اش در مملکت خودش و در حالیکه چهل و هفت هشت در صد آراء را داشت، توانست فقط شصت هزار نفر را علیه حزب مقابل بسیج کند!0 رقمی که رسانه های فرانسه اعلام کردند) و منهم رفتم و آن دریای جمعیت را دیدم، ولی مجاهدین و شورا نه فقط با اطلاعیه های خودشان، بلکه بر اساس اخبار شماری از رسانه های خارجی توانستند
در سه چهار هزار کیلومتری خاک ایران ! و در حالیکه هیچ گروه سیاسی ایرانی گروه دیگر را قبول ندارد و حتی در مقابل خروج مجاهدین از لیست خیلی ها لالمانی می گیرند!! و حتما خیلی ها دلخور می شوند! هفتاد هزار نفر یا کمتر و بیشتر را جمع کنند پس باید از این واقعه عجیب و این جمعیت هم عجیب و هم غریب با مولا در نهج البلاغه و با مسعود رجوی در امجدیه همصدا شد و گفت فیا عجبا عجبا! و باز هم فیا عجبا! عجبا
می توان گفت اغراق است!ا
می توان گفت راست است!ا
می توان گفت مردم ایران البته علیه آخوند جلاد بسیج شده اند و حزب سوسیالیست علیه جناحی که در فر انسه ریشه های قدرتمندی دارد ودوگل ستاره تابناک آن است و آقای سرکوزی لیبرال جمهوریخواه، ملای جنایتکار نیست و مقایسه این دو تا اساسا درست نیست و لاجرم عکسل العملها هم شبیه نیست که شاعر فرموده است
میان شیخ ما با نیکولا خان
تفاوت از زمین تا آسمان است.
می توان مثل یک مجاهد درست و حسابی ومومن و انقلاب کرده و جذب و حتی ذوب رهبری عقیدتی شده و بین المرء و القلب را از هر چه جز جمال و مثال بی مثال رهبری عقیدتی پاک نموده و ترک زن و فرزند و فردیت و جنسیت و سایر مخلفات زندگی کرده و از تنور و کوره و دیگ و سایر هفتخوانهای انقلاب گذشته بگوئیم که: اینها نود در صدشان ایرانی بودند یا می توانیم مثل یک هوادار لائیک مجاهدین بگوئیم بیست درصدشان خارجی بودند یا مثل سایتهای جمهوری اسلامی بفرمائیم که: نود درصدشان خارجی بودند و تعداد کل جمعیت هم هشت هزار نفر!! بوده و همه با تور توریستی و پول و پله وبه بهانه غذاهای خوشمزه و شکار دخترهای لهستانی و بیلا روسی و امثالهم از چین و ماچین و لهستان و سوئد و نروز وآفریقا و استرالیا و جزایر «لانگراهانس!» وحتی جزایری که مدتهاست زیر آب رفته اند! از اقصی نقاط جهان با هواپیما و اتوبوس و اسب و شتر و قاطر به پاریس حمل شده بودند تا ضعف های مجاهدین و شورا را تبدیل به نقاط قوت بنمایند.
می توانیم خیلی چیزهای دیگر هم بگوئیم که لازم نیست من به آنها اشاره بکنم و در روزهای آینده خیلی ها به آن اشاره خواهند کرد و اگر حال و رمقی مانده باشد خیلیها حرفهای فراوان خواهند زد ولی یک چیز تردید بردار نیست و این چیز تردید نه بردار را از من شاعر و نویسنده تبعیدی (که به حول و قوه الهی و در حد شعور خود بخاطر یاری رساندن به مجاهدین از نقد و انتقاد انها و افکارشان و رهبران گرامی شان کوتاه نخواهم آمد که اساسا این کار یعنی فضولی در کار بزرگان ! کار شاعر نویسنده است) بشنوید
این عبد مذنب خاطی می گویم :مجاهدین و شورا و هواداران و دوستان ایرانی و خارجی شان در شرایطی بسیار دشوار و فی الواقع هولناک، و در میان گردابهای چرخان در هر طرف، از شیعیان آدمخوار وا بسته به ملایان و ضربات لیست تروریستی و خلع سلاح شدن، و بریدن شماری از رزمندگانشان که متاسفانه سیصد چهار صد نفرشان راه خیانت پیشه کرده و به زیر قبای خامنه ای خزیدند، وانواع و اقسام فشارها و بلایا موفق شدند اوج پر شکوهی ازقدرت و پتانسیل زیبا و زوال ناپذیر و تحسین انگیز نهفته در درون این جنبش را به تماشا بگذارند و در همین جا بدون تعارف باید گفت
درود بر شما و زنده و پایدار باشید، خسته نباشید و من نیزمی توانم گواهی بدهم که در روز بیست و هفتم ژوئن که برای دیدار دوست شاعرم م. ساقی به خیابان شانزه لیزه رفته بودم از دیدن امواج روان ایرانیانی که فاصله طولانی میدان کنکورد تا مقبره سرباز گمنام را در دو سوی خیابان پر کرده بودند و در هر سو به زبان پارسی و ترکی و لری و...حرف می زدند براستی هم حیرت کردم و هم صفا فرمودم که چطور در هنگام و هنگامه ای که خیلیها کلاه و در بسیاری اوقات تنبان مبارک را چسبیده اند تا باد نبرد و از پایشان نیفتد نیروئی سیاسی توالنسته است این امواج زنده و جوشان و با شرف و غیرت را به حرکت اورد تا علیه جنایات ملایان بخروشند و نشان دهند ایران زمین هم در داخل و هم در خارج مرزهایش سرحال و اهل مبارزه است.
دو مسئله دیگر می ماند که میشود روی آنها فکر کرد و در رابطه با مسئله فوق آنها را بررسی نمود
یکی اینکه این پتانسیل از کجا زاده شده و در کجا ریشه دارد مثلا زائیده تمامیت فرهنگ ملی و نقاط قوت تاریخ ایران است یا زائیده تشییع علوی و رهبری عقیدتی مسعود رجوی، این چیزیست که می شود در باره آن صحبت کرد
ممکن است کسی دوست داشته باشد که فکر کند کل تاریخ ایران مرهون مولا علی و سیده النسا العالمین دختر گرامی پیامبر ونهضت حسینی واولاد و احفاد علوی است. و ممکن است نظر آدم شکاک و بیسوادی مثل شخص بنده این باشد که این طور نیست و همانطور که در دورانی معاصر با امام هشتم و نهم شیعه ،بابک خرمدین مثل شیر می جنگید و می خواست خلافت را بالکل از ایران جارو کند، و در دوران امام یازدهم یعقوب لیث بود که ایستاد و استقلال ایران را اعلام کرد و نه نواب اربعه و شیوخ ریش و پشم دار شیعه، و همانطور که بابک خرمدین مزدکی و یعقوب لیث مسلمان و دهها تن چون آنان قبل از آنکه از زیر مرغ اسلام شیعی از تخم در آمده باشند از زیر مرغ ایران خانم سر از تخم در آوردند، (مرغی که البته مسلمان و محجبه و صیغه اش کرده بودند و مدتی در حرم خلیفه بجای قد قد می گفت القد القد والبته با تمام سرکوبها ئی که ایران خانم را کردند ،فقط تخمش را ! خلفای اموی و بعد از آنها توانستند بخورند و بس!! و بعدها همین مرغ ایران خانم چنان خروسان جنگاوری را پرورد و چنان در ظرف دویست سال قد قد کنان، دهها شورش و انقلاب بر پا نمود که روزگار مهاجمان را سیاه کرد و مرحوم خلیفه دوم بارها و بارها اشاره نمود که ایکاش بین ما و ایرانیها دریائی از آتش بود که نه ما به آنها می رسیدیم و نه انها به ما! وخلاصه بعد از «دو قرن سکوت» به قول استاد زرین کوب، خلفا دیگر نتوانستند حتی تخم مبارک ایران خانم را هم بخورند. هنوز هم مرغ مبارک تخم ایران خانم بعد از دو هزار و پانصد ششصد سال از کار نیفتاده است و تخم می گذارد وجوجه می می پرورد و منجمله کوهخروسان و نیز شیر مرغان! سحر خوان مجاهد و مبارز و دموکرات و فدائی از این زمره اند). با این حساب می توان در اساس و پایه تفکرات نمود، که درکل قضایا ، منجمله خود مجاهدین هم با تمام علو و کتل مذهبی و عقیدتی و رهبریشان وبا اینکه در نوروز با صدای مرضیه و بنان پای می کوبند و در ماه محرم دسته های نوحه خوانی و سینه زنی در اشرف راه می اندازند ،از آسمان عربستان سعودی در دامن ایران نیفتاده اند بلکه مثل بابک و یعقوب و امثالهم دقیقا حاصل و زاده و پرورده کلیت تاریخ بسیار پیچیده ایرانند و تاریخ ایران آنها را زاد و پرورد تا در این مقطع! و نه فردا یا پس فردا ومثلا تا قیام قیامت و تا ظهور امام غائب، در مقابل آخوند حرام لقمه بایستند و این جدا مایه افتخار مجاهدین است و نه مایه نگرانی که همین مجاهدین در گذر زمان باید جایشان را به نیروی دیگری داده و درست تر اینکه خودشان به نیروی تکامل یافته تری تبدیل شوند تا شایسته فردا و فرداها باشند و گرنه خواهند رفت دنبال کارشان و مزاحم حرکت تاریخ و مایه دردسرخواهند بود و ایران خانم ما مجبور است دوباره قدقد کنان تخمهای دیگری بگذارد و جوجه های دیگری پرورش دهد که به درد آفاق اینده و اهل اینده بخورند و مزاحم سیر طبیعی و روشن تاریخ ایران نباشند.
نکته دوم استفاده از پتانسیل موجود در درون این حرکت است که نباید گذاشت در شنزارها فرو رود و صرفا بهره تبلیغاتی از ان برده شود. تبلیغات سر جای خودش! برجسته کردن حق است! باید هم به به کرد و هم چه چه که شایسته به به و چه چه است ولی این فوران پر شکوه فراتر از تبلیغ است. این فوران نماد روح زنده و قدرت سیال جنبشی است که ملت ایران در سی سال گذشته فارغ از هر ایراد و انتقادی ارزنده ترین سرمایه های خود را و منجمله ارزنده ترین سرمایه های انسانی خود را بپای آن ریخته که منجمله رود خون شهدا که آقای رجوی از آن فراوان نام می برد گوشه ای از این ایثار است. باید رود خون شهدا را از انتزاع بیرون آورد و در کنار آن دریائی از اشک و کوههائی از درد و بیابانهائی از آوارگی و غربت را نگریست و صفوف میلیونها ایرانی دور از میهن را نیز دید تا حقیقت با صدای روشنتری سخن بگوید. باید این جنبش و پتانسیل ان را شناخت و در جهت همبستگی واقعی و نزدیک کردن دلها و جانها ی تمام ایرانیانی که از ملا و رژیمش متنفرند فارغ از معیارهای صرفا درون تشکیلاتی و سازمانی و گروهی به به کار گرفت. در برابر شکوه و زیبائی این فوران باید به خود آمد که این فوران و نیرو می تواند در شرایط خطیری که در درون آن نفس می کشیم منجمله از در افتادن ایران در دامن یک جنگ خانمانسوز و تهاجم بیگانگان به خاک ایران جلوگیری کند و اعلام کند وبگوید : دست خر و سایر دستهای مشابه از خاک ایران کوتاه!جنبشی که می تواند در سخت ترین شرایط چنین حرکتی را فراهم آورد می تواند خود با کمک ملت رشید ایران با جاروهای آهنین موشهای ارتجاع را از سراسر ایران جارو کند و نگذارد ایران به گردابهای خونینی که ناشی از تهاجم خارجی است بیفتد
بیست نهم ماه مبارک ژوئن .

۲ نظر:

ناشناس گفت...

درود بر شما و بسیار زیبا نوشته اید.موفق باشید.شهرام

ناشناس گفت...

هموطن گرامی وفا
من یکی از کسانی هستم که به برنامه 28 ژوئن آمده بودم و البته که من از هواداران مجاهدین هستم ولی کسی هستم که به عنوان وظیفه انسانی خودم و نه صرفا به خاطر سازمان در این برنامه شرکت کردم.
همانطور که در دوران انقلاب ربوده شده ضد سلطنتی هم من و هم شما صرفا به خاطر آزادی و آزادی خواهی به اعتراض و شورش برخاسته بودیم.
و البته من همیشه عاشق اشعار و سروده های شما بودم...
نوشته شما را در مورد برنامه 28 ژوئن خواندم... احساس می کنم کمی پراکنده گی در نوشته های شما دیده می شود. واقعیت محض این گردهمایی به نظر من که بر خلاف نظر خیلی ها به هیچ وجه هیچگونه تعصب بی جا نسبت به مجاهدین ندارم این بود که در این وا نفسا فقط این مجاهدین بودند که توانستند این همه تلاش و نیرو را در یک ظرف بزرگ به عنوان سالن ویلپنت (شما بخوانیدش اردنگی) جمع کنند و آنچنان مشتی بزنند که ملایان و حامیان آنها رو به کما و اغما دچار کنند و بی پرده بگویم که والله ما در این برنامه هیچ چیزی به عنوان جایزه و خرج سفر دریافت نکردیم بلکه من شخصا به آنها برای دادن نهار مجانی هم معترض بودم چون می دانستم که چه بار گرانی را این فداییان ایران و ایرانی باید برای هزینه این برنامه ها تحمل کنند... سرتان را با حرفهای تکراری به درد نمی آورم ولی می خواهم بگویم با خواندن مطلب شما واقعا با خودم فکر کردم که چه چیزی مرا از شمال آمریکا با آن همه هزینه به کشور فرانسه با آن آدمهای بد اخلاق و اخموش کشاند...آیا فقط عشق به رهبری بود یا نه چون زاده ایران و فرزند ایران خانم هستم... خیلی فکر کردم و دیدم همه اینها می تونه بهانه های خوبی باشه ولی راستش اصل قضیه نه به تاریخ مربوطه و نه به گروه و سازمان... همه به ذات انسانی و جوهره شرافت درون ما کار داره... و آنها که مجاهد شدن و بی محابا فدا می کنند به این گوهر دست یافته اند... بله من در ینگه دنیا می تونم بی خیال به زندگی آرام خودم بپردازم ولی چون حق و حقیقت را دریافته ام نشستن و شاهد درد انسانها بودن را نمی تونم تحمل کنم و این شامل هر انسانی هست چرا که دوستان آمریکایی من هم حاضر بودند که بهای این کار را خودشان بپردازند و همصدا با ما در ویلپنت برای انسانیت و قانون فریاد کنند...و البته که فراموش نکنیم که در این وا نفسا کسی هم به جز مجاهدین در صحنه وجود نداره...
بله دوست عزیز گاهی اوقات جواب سوالهامان را در عمل روز مره و همین حرکتهای ساده انسانهای ساده یی مثل من که نه شاعرند و نه نویسنده و نه تاریخ دان بلکه قطره ایی از دریای خلق قهرمان هستم می شود گرفت...
پیروز باشید و همیشه قلمتان بر علیه ملایان و مرتجعین تاریخ