دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۸۶ مهر ۲۳, دوشنبه

یاداشتک دهم در باره علل و ریشه های جنگ آخوند و عارف


یاداشتک دهم
در باره علل جنگ آخوند و عارف
و ملا و صوفیکهن ترین اسناد و روایات
اسماعیل وفا یغمائی

عرض کنم خدمت شما که :بنده می خواستم بحث در مورد قرائت عارفانه از اسلام را پایان بدهم که ده دوازده تا ایمیل از خوانندگان به دستم رسید که در آنها سئوالاتشان را در باره اسلام عارفانه طرح کره و در این رابطه خواستار علل جنگ میان ملا و عارف و صوفی و شیخ شده بودند که این جنگ کی بود؟ کجا شروع شده؟ اسنادش چیست؟ و چرا باید بین دو گروه مسلمان که هردو تا خدا و پیامبر و امامان واحدی را معتقدند و هر دو سنخ مخلص مولا علی هستند جنگ و دعوا باشد و امثال این سئوالات، که لاجرم مناسب دیدم مقداری در این زمینه توضیحات واضحات عرض کنم! و بعد بروم بر سر سایر قرائتها از اسلام عزیز، اما همین جا بگویم که پاسخ به این سئوا لات و کنکاشهای بیشتر، که لاجرم در حیطه تاریخ و تحقیق ،بعضی چیزها را بی رودرواسی به چالش میکشد، باعث دلخوری برخی از دوستان مومن و مومنه نشود که در مقوله تاریخ حجابی نباید در کار باشد و باید انواع و اقسام تعارفات شخصی و گروهی و عاطفی و حتی انقلابی را کنار گذاشت، تا بتوانیم حقایق را ببینیم، که حقیقت تا از کوره چالش و بحث و فحص نگذرد دهشاهی ارزش تاریخی ندارد، و نیز نباید فراموش کنیم که حقیقت با ذات باریتعالی و معنویت در تضاد نیست و اگر چنین تضادی وجود داشت خودش قابل تامل است و باید ببینیم چه کلکی در کارست که حقیقت و خدا با هم مشکل پیدا می کنند!! .و اما در یک کلام و به زبان ساده علل اصلی جنگ بین آخوند و عارف و ملا و صوفی دو سه چیز ساده!! و پیش پا افتاده بیشتر نیست.
 اول این که صوفیان و عارفان از همان صدر اسلام اکثریتشان زیر بار امامت ورهبری و ولایتی که بود و بعدها هم ملاها شدند سردمدارش! نرفتند و خودشان ولی و مراد خودشان را داشتند! و بعضی ها هم خودشان امام خودشان بودند و حرف کسی را گوش نمی کردند که این جرم عقیدتی و سیاسی بسیاربسیار بزرگی است که یک عارف یک لاقبائی پیدا بشود و در مقابل آنهمه ملای گردن کلفت و شکم گنده و مقتدر، هو حق کنان خر خودش را براند و مقوله رهبری ایدئولوژیک ومکتبی ملاهارا خدشه دار کند. 
دوم این که ملا از روز اول تا حالا تقسیم قدرت را در رهبری جامعه و سوار شدن بر گردن اندیشه خلق الله و تقسیم هژمونی امامت و ولایت را که ارث پدری اوست وحقی است که گویا خدا به او واگذار کرده نمی پذیرد، و رضا نمی دهد که عارف و صوفی و درویش بیاید و دم دستگاهی داشته باشد و مریدانی را که قاعدتا باید بعد از دوازده امام شیعه پیرو ملا باشند و به مسجد بروند، جذب خانقاهها کند بخصوص که وجود خانقاهها بغل مسجد ها باعث می شد که هر مومنی که از اسلام رسمی دلخور می شود و تاب ولایت آخوند را نمی آورد و دیگر اسلام سنتی و فقیهانه را نمی کشد بدون اینکه لامذهب شود یا به الحاد و ارتداد روی بیاورد و برود در قرن اول و دوم هجری کمونیست و اگزیستانسیالیست و ملی گرا و مجاهد و چریک فدائی خلق بشود!! برود خانقاه و آنجا نفسی به آزادی بکشد و با خدای خودش درد دل کند. 
سوم این که ملای مفتخور پدر سوخته تقسیم ثروت را نمی پسندد و بشدت خشمگین می شود از اینکه مردم بروند و بجای خمس و ذکاتی که به جیب ملا میرود چیزکی هم بنام عشریه به دراویش بپردازند و یا نقل و قندی هم در کشکول او بگذارند و موجب تضعیف خزانه و بنیه اسلام بشوند، 
و نکته آخر جدال آزاد فکری نسبی درویشانه و عارفانه، با انتگریسم و فاندمانتالیسم خشک و منجمد و بنیادگرای آخوندیدرسوخته شیعه در عرصه جدال عارف و آخوند است که در سراسر تاریخ و فرهنگ ایران ادامه دارد و اکثریت شاعران و نویسندگان وفیلسوفان آزاد اندیش ما یا مشرب عارفانه داشته یا به آن متمایل بوده اند. می بینید جنگ آخوند و عارف از همان دوران قبل ازامام باقر و صادق و امام رضا و نواب اربعه امام زمان تا همین امروز و همین ساعت ادامه دارد و ادامه خواهد داشت و می بینید این جنگ در محتوا هم یک جنگ عقیدتی است، هم یک جنگ سیاسی است، هم یک جنگ اقتصادی و مالی است، وهم یک جنگ فرهنگی! این جنگ بنا بر روایات و احادیث و نوشته ها و مندرجات کتب معتبر مورد قبول اکثریت بدنه شیعه، و گله های عظیم انسانی که ملاها شبانی آن را به عهده داشته اند و هنوز هم دست بردار نیستند ،از همان دوران پیغمبر اسلام و امامان شیعه شروع شده است . ممکن است شما معتقد باشید یا بنده تحلیل کنم که تمام این اسناد دست ساز آخوندهاست و دروغ است ، بنده بخاطر حفظ احترام دوستان قبول می کنم! ولی وقتی به دنبال سند می گردیم فقط نفی و این که اینها دروغ است و ارتجاعی است کافی نیست و خوبست مقداری مدرک وسند از منابع شیعیان انقلابی و مترقی در دسترس من و شما باشد که بتوانیم بدانیم در طول تاریخ چه خبر بوده است ! .متاسفانه واقعیت این است که مدرک و سندی جز اینها در دسترس نیست و ملاها در طول دوازده قرن گذشته نویسندگان تقریبا منحصر به فرد مدارک و اسناد شیعه بوده اند وحتی مسلمانان انقلابی بجز قرآن کتاب دیگری که در طول قرنها دست نوشته ملا نباشد و یا رد پای ملا بر آن پیدا نباشد ندارند، بنابراین با نفی این اسناد ، می توانیم فقط به تحلیل و تفسیر و باورهای خود دلخوش باشیم و بگوئیم اینها را قبول نداریم که البته این حق ماست ولی فقیر عجالتا به سند و مدرک احتیاج دارم و بر این روال حالا بد نیست به نمونه ها بپردازم.
یک خروارکتاب و رساله علیه عرفان و صوفیان و عارفان
بدون تعارف بیش از یک خروار کتاب علیه عارفان و صوفیان نوشته اند و ماجرا هنوز هم ادامه دارد، خوبست اگر فرصت دارید بعضی از آنها را ورقی بزنید تا بدانید چه خبر است.از جمله کتابها اینها را می توانید مطالعه کنید. برخی کتب معروف از نامدارترین عالمان شیعه بر علیه صوفیان و عارفان :رساله رد علی الصوفیه والغالیه:نوشته حسین بن سعید بن شاذان از اصحاب امام رضا / رساله ردی بر حسن بصری:فضل بن شاذان /کتاب الرد علی الغلاه:ابواسحاق کاتب از اصحاب امام عسگری /رساله الرد علی اصحاب منصورحلاج نوشته ملای بزرگ و نامدار شیعه شیخ مفید/ رساله مجامیع فی الرد الصوفیه وغیره نوشته عالم بزرگ شیعه شهید اول/ رساله حدیقه الشیعهنوشه عالم نامدار شیعه مقدس اردبیلی/ رساله فی الرد الصوفیه اثر عالم نامدار شیعهعلی بن محمد بن الشهید الثانی/کسر الاصنام الجاهلیه نوشته فیلسوف و فقیه نامدارملا صدرا/ رساله الرد علی الصوفیه نوشته محمد بن علی الکراجکی/ رساله عین الحیاه:محمد باقر مجلسی/ رساله الاثنی عشریه فی الرد علی الصوفیه نوشته عالم بزرگ شیعه شیخ حر عاملی/ رساله نفحات الملکوتیه فی الرد علی الصوفیه نوشته شیخ یوسف بحرانی/ رساله خیراتیه فی الابطال الصوفیه نوشته آقا محمد علی بن وحید بهبهانی/ رساله تحفه الاخیار نوشته مولی محمد طاهر قمی. اینها شمار اندکی از یک خروار کتاب و رساله ای هستند که توسط بزرگان شیعه علیه عرفان و صوفیان از قرنها قبل نوشته شده است.اکثر این علما از ستونهائی هستند که اگر از زیر اسلام شیعی معمول بیرونشان بکشیم سقف فرود خواهد آمد!! و مومنین و مومنات را گیج و منگ بر جای خواهد نهاد.حال از این کتابها برویم به سراغ شیوه برخوردی که وجود داشته یا ملایان ادعا داشته اند که وجود داشته و اسنادش را ارائه کرده اند و به سادگی قابل دسترس است.
نظر پیامبر اسلام در باره صوفیان
با اینکه سر و کله صوفیان مدتی پس از پیامبر اسلام پیدا شد و در دوران او اگر عارفی هم بود درجمع اصحاب او ناپیدا بود اما احادیثی در کتب مختلف و جود دارد که دال بر موضعگیری پیامبر بر علیه صوفیان است و بر اساس این اسناد گویا پیامبر هم از اینکه در دوران او یا بعد از او کسانی بنام اسلام ساز دیگری بزنند ناراضی بوده است.بر اساس این اسناد از جمله پيامبراز پديد آمدن اين گروه خبر داده و گفته است:«لا تقوم الساعةُ علي اُ متي حتي يقوم قومُُ من اُ متي اسمهم الصوفية ليسوا مني و اِنهم يَحلَقُونَ للذكر و يرفعون أَ صواتَهُم يَظُنُونَ آنَهُم علي طريقَتي بل هُم آضَلُّ مِنَ الكُفار وَ هُم ا هلُ النار لَهُم شَهيقُ الحِمارِ»(سفينة البحار ج2 ص58)« روز قيامت بر امتم بر پا نشود تا آنكه قومي از امت من به نام «صوفيه» برخيزند آنها از من نيستند و بهره اي از دين ندارند و آنها براي ذكر دور هم حلقه مي زنند و صداهاي خود را بلند ميكنند به گمان اين كه بر طريقت و راه من هستند نه ، بلكه آنان از كافران نيز گمراه ترو اهل اتشند و صدائي دارند مانند عرعر اَلاغ»از اين روايت معلوام ميشود كه صوفيگري در زمان پيامبر (ص)نبوده و آن حضرت به عنوان خبر از غيبت پيشگوئئ كرده است كه بعدها چنين فرقه اي در ميان امت پيامبر(ص) پيدا خواهند شد و اين معجزه دلايل صحت آن حديث مي باشد و ديگر اينكه در اين روايت تصريح شده است كه آنان بر طريقت پيامبر نيستند از كفار نيز گمراه ترند.پيامبر اسلام همچنین در روايتي از لعن ملائكه بر اين گروه خبر داده است ، آنجا كه در اثناي سفارشهاي خود به« ابوذر»فرمود:«با اباذر يَكون في آخر الزمان قوم ُُيلبسون الصُوفَ في صيفهم وشتائهم يرون الفضل لهم بذالك علي غيرهم اولئك يلعَنُهُم ملائكةُ السماء والأرض»(وسائل الشيعه ج 3 ص362)«اي اباذر در آخر الزمان قومي پيدا ميشوند كه در تابستان و زمستان لباس پشمينه مي پوشند واين عمل را براي خود فضيلت و نشانه زهد و پارسائئ ميدانند ، آنان را فرشتگان آسمان و زمين لعن ميكنند »
نظر امام صادق در مورد صوفیان
در باره نفی و ذم اهل طریقت از جمله روايت كرده انداز امام حسن عسكري که روایت نمود از امام صادق از حال «ابو هاشم كوفي»صوفي-بنيانگذار تصوف در اسلام – سئوال كردند، و امام صادق گفت: جدافاسد العقيده است او همان كسي است كه از روي بدعت مذهبي اختراع كرد كه به آن تصوف گفته مي شود و آن را فرار گاه عقيده خبيث خود ساخت»از اين روايت معلوم ميشود عقيده تصوف «ابو هاشم كوفي»(م255هجري)انكار دين و آئين بود . وچون جرأت اظهار آن را نداشت، لذا به نام تصوف گفت به حق واصل شده راتكليفي نيست و آنرا گريزگاهي براي خود و اكثر بي دينان قرار داد».به سند صحيح از «احمد ابن محمد بز نطي» روايت كرده اند كه مردي به امام صادق نقل كرد در اين زمان قومي پيدا شده اند كه به آنها صوفي مي گويند در باره انها چه مي فرماييد ؟.امام ششم در پاسخ گفت«انهم أعدؤُ نا فمن مال إليهم فهو منهم و يُحشَرُ معهم و سيكونُ أ قوام يّدعونَ حُبّنا و يميلون إ ليهم ويتشبهون بهم و يلقبون أنفسهم بلقبِهِم ويُأوّ لون أ قوالهم ألا فمن مالَ إ ليهم فليس منا و إنا منه برآءُ و من أ نكرهم و ردّ عليهم كان كمن جاهد الكفار بين يدي رسول الله(ص) »(حديقة الشيعه ص3 562) .«آنها (صوفيان) دشمنان ما هستند ، پس هر كس به آنها ميل كند از آنان است و با آنها محشور خواهد شد و به زودي كساني پيدا ميشوند كه ادعاي محبت مارا ميكنند و به ايشان نيز تمايل نشان ميدهند خود را به ايشان تشبيه نموده و لقب آنان را بر خود ميگذارند و گفتارشان را تأ وبل ميكنند .بدانكه هر كس به ايشان تمايل نشان دهد ار ما نيست و مااز او بيزاريم و هر كس آنان را رد كند مانند كسي است كه در حضور پيامبر اكرم(ص) با كفار جهاد كرده است»
نظر امام باقر در مورد صوفیان و عارفان و دو عارف نامدار
«كليني» عالم نامدار به سند معتبر از « سدير صيرفي» روايت كرده كه :من روزي از مسجد بيرون ميآمدم و امام داخل مسجد مي شد ،دست مرا گرفت رو به كعبه كرد و فرمود: اي سدير!مردم مأمور شدند از جانب خداوند كه بيايند و اين خانه را طواف كنند وبه نزد ما آيند وولايت خود را بر ما عرضه نمايند».سپس فرمود:«لا سديرفاُريك الصّادّين عن دين الله . ثم نظر إلي أ بي حنبفة و سفيان الثورئ فئ ذلك الزمان و هم حلَق في المسجد فقال:هؤلاءِالصّادّون عن دين الله بلا هدي من الله ولا كتاب مبين . إنّ َهؤلاء الأ خابث لو جلسوا في بيوتهم فجال الناس فلم يجدوا أ حداً يُخبرهم عن الله تبارك و تعالي و عن رسوله _ص)حتي يأ تونا فنخبرهم عن الله تبارك و تعالي عن رسوله». اي سدير ! مي خواهي كساني را كه مردم را از دين خدا جلوگيري مي كنند به تو نشان دهم؟آنگاه به ابو حنيفه و سفيان كه در مسجد حلقه زده بودند ،نگريست و فرمود :اينها هستند كه بدون هدايت از جانب خدا و سندي آشكار ،از دين خدا جلوگيري مي كنند اگر اين پليدان در خانه هاي خود بنشينند و مردم را گمراه نكنند ،مردم به سوي ما مي آيند وما ايشان را از جانب خدا و رسول خبر مي دهيم ».در اين روايت از «سفيان ثوري » (م161هجري) كه از سران صوفيه محسوب مي شده ، به شدت انتقاد شده است.و ضمناً امام باقر در اين حديث به خطر آن دونفر كه سمبل دو جريان و حركت آن زمان بودند وبه گفته ملایان دستگاه خلافت آنها را در مقابل خاندان رسالت تراشيده بود، اشاره كرده است.
نظر و موضعگیری امام رضا در مورد صوفیان
و اما در باره نظر و موضعگیری امام رضا ،به سند صحيح از «بز نطي»و« اسماعيل بن بزيع» از امام رضا روايت كرده اند كه گفته است:«من ذُكِرَ عِندَهُ الصوفية و لَم يَنكر هُم بِلِسانِهِ وَ قَلبِهِ فليسَ منا و مَن أنكَرَ هُم فكَأنَما جاهَدَ الكُفار بينَ يدي رسول الله(ص)»(سفينةالبحار ج2 ص57)«هر كس نزد او از صوفيه سخن به ميان آيد و به زبان و دل انكارايشان نكند ، از ما نيست و هر كس صوفيه را انكار نمايد گويا اين كه در راه خدا در حضور رسول خدا(ص)با كفار جهاد كرده است» همچنین روايت كرده اند كه جمعي از صوفيان وارد محضر امام رضا شدند و به عنوان اعتراض گفتند :مأمون فكركرد ورأي اوچنين شد كه امامت وولايت را به تو بدهد ولي امامت حق كسي است كه غذاي سفت بخورد و لباس زبر بپوشد و سوار خر شود وبه عيادت مريض برود وتو اين كارها را نمي كني.امام رضا به آنها فر مود:« إنَّ يوسف كان نبيّا ًيلبس أ قبية الديباج المزورة بالذهب ويجلس علي متكآتِ آلِ فرعون ويحكم، إنّما يراد من الإمام قسطةو عدله إذا قال صدق وإذا حكم عدل وإذا وعد أنجز ثم قرء : (قُل مَن حَرّمَ زِينَةَ اللهِ الّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ)«يوسف پيامبر بود وقباهاي ديباي مطلا مي پوشيد وبر مسند آل فرعون تكيه ميزد و حكم مي راند واي بر شما همانا از امام عدالت و دادگري متوقع است كه چون سخن بگويد ، راست بگويد وچون حكم كند به عدالت باشد و چون وعده دهد ، به وعده خود وفا كند . سپس ان حضرت آيه زير را قرائت فرمود:« بگو چه كسي زينتهاي خدا را كه براي بندگان آفريده حرام كرده است واز صرف روزي حلال و پاكيزه منع نموده است ». نوشته اند در موارد مختلف صوفيان وريا كاران به روش زندگي سايرامامان نيز اعتراض كرده اند وپاسخهاي متعددي شنيده اند . به سند معتبر از « حسين بن سعيد» روايت شده است كه گفت سألت أبا الحسن (ع) عن الصوفية و قال:«لا يقول أحد بالتصوف الا لخُدعة أو ضلالة أو حماقة و أما مَن سمي نفسه صوفيا للتقية فلا إثم عليه و علامته أن يكتفي بالتسمية فلا يقول بشيئ من عقائد هم الباطلة» از حضرت رضا (ع) سوال كردم از حال صوفيه؟ فرمود « كسي قائل به تصوف نمي شود مگر از روي خدعه و مكر يا جهالت يا حماقت و ليكن اگر كسي از روي تقيه خود را صوفي بنامد ، تااز شر انها در امان بماند بر او گناهي نيست به شرط انكه بر چيزي از عقائد باطلشان قائل نشود.
نظر و موضعگیری سفت و سخت امام علی النقی در مورد عارفان و صوفیان
«در مورد نظر امام علی النقی ،شيخ مفيد عالم نامدار شیعه به سند صحيح از امام علي النقي روايت كرده است كه «محمد ابن حسين بن ابي الخطاب»در خدمت امام علي النقي در مسجد النبي بودم كه در آن حال جمعي از اصحاب ان حضرت شرفياب حضور آن حضرت شدند و درميان ايشان « ابو هاشم جعفري » نيز بود كه او مردي بسيار بليغ و با كمال بود ودر نزد آن حضرت مقام و منزلت عظيمي داشت و چون اصحاب در كنارش قرار گرفتند ،بنا گاه جمعي از صوفيه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذكر گرديدند ،حضرت فرمود:« لا تلتفتوا إلي هؤلاء الخّداعين فإنَّهم خلفاء الشياطين و مخربوا قواعد الدين يتزهّدون لراحةالأجسامِ و يتهجّدون لتصييد الأنعام يتجوّ عون عُمُراًحتی .به اين حيله گران اعتنا نكنيد زيرا جانشينان شياطين و خراب كننده قواعد دين مي باشند . زهد ايشان براي راحتي بدنهايشان و تهّجد و شب زنده داريشان براي صيد كردن عوام است. عمري را در گرسنگي به سر برند تا عوام و ناداني را مانند خرها پالان كنند و زين بر پشت آنها گذارند ».لا يهللون إ لا لغرور الناس ولا يُقَلّلُون الغذاء إلا لملأ العساس واختلاف الدَ فناس يتكلمون الناس بإملائهم في الحبّ و يطر حو نهم بإ ذ لالهم في الجُبّ أورادهم الرقص و التصديقة وأذكار هم الترنّم والتغنية فلا يتبعهم إلّا السفاءولا يعتقدهم إلا الحُمقاء فمن ذهب إلي زيارة أحد ٍ منهم حيّاً أو ميّتاً فكأ نّما ذهب إلي زيارةالشيطانِ و عبدةِ الأو ثان ومن أعان أحداً منهم فكانما أعان يزيد و معاوية وأباسفيان».« ذكر نمي گويند مگر براي فريب مردم و خوراك خود را كم نمي كنند مگر براي پر كردن قدح و ربودن دل احمقان ، با مردم دم از دوستي خدا زنند تا ايشان را به چاه اندازند ،اوراد ايشان رقص و كفزدن و غنا و آوازه خواني است و كسي به سوي انها ميل نكند و تابع ايشان نگردد مگر آنكه از جمله سفيهان و احمقان باشد هر كس به زيارت يكي از آنان در حال حيات و يا بعد از مرگ برود ،مانند آن است كه به زيارت شيطان و بت پرستان رفته باشد و هر كس ياري ايشان كند ،گويا يزيد ومعاويه و ابو سفيان را ياري كرده است.»در همان موقع يكي از اصحاب آن حضرت عرض كرد :«و إن كان معترفاًبحقوقكم؟»اگر چه آن كس به حقوق شما اقرار داشته باشد ؟! حضرت نگاه تندي به او كرد و فرمود:« دَع ذا عنكَ مَنِ اعْتَرَف بحقوقنا لم يذهب في عقوقنا أما تدري انهم أخسّ طوائف الصوفية والصوفية كلهم من مخالفينا و طريقتهم مُغايرة لطريقتنا وإن هم إلاّ نصاري و مجوس هذه لامّة اُولئك الذين يجهدون في إطفاءنور الله والله يُتمُّ نوره و لو كره الكافرون».«اين سخن را ترك كن ،مگر نمي داني هر كس حق ما را بشنتاسد ،مخالفت امر ما نمي كند ،آيا نمي داني ايشان پست ترين طوائف صوفيه ميباشند و اين صوفيان كلشان مخالف ما هستندو طريقه آنها باطل و برخلاف طريقه ماست و اين گروه نصاري و مجوس اين امت هستند و آنان سعي در خاموش كردن نور خدا (محو اسلام) ميكنند و خداوند نور خود را تمام ميكند اگد چه كافران خوش ندارند».از اين روايت صحيح كه متن و ترجمه آن نوشته شد چند نكته قابل توجه است.
نکات قابل توجه در این موضعگیری
الف- مضمون ان انكار و مذمت تمام صوفيه است و تصريح به آنكه آنها عموما ً مخالف طريقه اهل بيت ميباشند و اگر چه دم از علي و اولاد او بزنند و ادعاي تشييع نمايند آنان ازسايرفِرَقِ صوفيه پست تر و نزد شيطان محبوبتر ند زيرا آنان باعث گمراهي شيعيان ميشوند .ب- غضب امام علی النقی نسبت به آن مرد كه گفت : «ولو معترف به حقوق شما باشد»در جواب گفت:آن كس كه معترف به حقوق ما مي باشد با ما مخالفت نمي كند.يعني آنان در ادعاي خودروغگو هستند و اعتراف به حقوق اهل بيت با تصوف و صوفيگري سازگار نمي باشد. ج- آنجا كه گفت صوفيه هم پيمان شيطان هستند و زيارت ايشان زيارت شيطان است معلوم ميشود ايشان روابط تنگاتنگ و سر وسري با شيطان دارند و گمراه كردن بندگان خدا و غيب گوئي و مكاشفات و ادعائي ايشان هم به كمك شيطان است شيطان در نظر مريدان مجسم مي شود و مرشد مي گويد حق تجلي كرده و چون به حق واصل شده اي امام به زيارت شما امده مريد بيچاره از شوق به وجد مي آمد و گريه شوق به سر مي دهدد- فرمود: هر كه ياري ايشان كند ، ياري يزيد و معاويه و ابو سفبان كرده با آنها محشور خواهد شد. پس كساني كه نسبت به ايشان خوش بين بوده . كلمات كفر آميز و آلوده به خرافات آنان را تأويل ويا حمل به معاني صحيح ميكنند ، به گناه بزرگي مرتكب شده اند چون ياري ايشان نموده اند ود رواقع بدتر از يزيد و پدران وي هستند زيرا او بدنهاي اهل حق را پايمال كرد و ايشان افكار و عقائد آنان را نابود كردند!ح- از آنها تعبير به نصاري و مجوس شده است ، شايد به خاطر اينكه تأثير و اديان قديم ايراني در تصوف بيشتر بوده است بنابر اين،صوفيها اگر چه خود را مسلمان مي نمايند ولي در ميان مسلما نان بسان نصاري ومجوس مي باشند.و- اوآنان را به بت پرستان تشبيه نمود، شايد برا ي آن است كه انان صورت مرشد و قطب خود را در حال عبادت مانند بت مورد توجه قرار مي دهند. در هر حال نمونه ها در این زمینه کم نیست که توسط فقیهان و عالمان شیعه در طول تاریخ ثبت شده است و از جمله عالم بزرگ شیعه«شيخ حر عاملي »(متوفي هزار و صد و چهار ه-ق) صاحب كتاب« وسائل الشيعة» كتابي به نام«الاثني عشريه»در انكار و نكوهش آنان نقل كرده است وي مي نويسد:«جميع الشيعه أنكروهم» (أي الصوفية) و نقلوا عن أ حاديث كثيرة في مذمتهم و صنف علماءالشيعةكتبا كثيرةفي ردهم وكفرهم منها كتاب الشيخ المفيد في الرد علي أصحاب الحلاج و ذكر فيه أن الصوفية في الاصل فرقتان حلوليةو اتحادية»(الاثني عشريه ص53) «تمام شيعيان . فرقه هاي صوفيه را انكار نموده اند و از امامان خويش احاديث بسياري در نكوهش آنان نقل كرده اند و علماي شيعه كتابهاي بسياري در رد اين فرقه و اثبات كفر آنان تأليف نموده اند كه از آن جمله كتاب شيخ مفيد در رد براصحاب حلاج است كه در آن آمده است :صوفيه در اصل دو فرقه :حلوليه و اتحاديه مي باشند». خوب دوستان یاداشتک فقیر این دفعه خیلی دراز شد و تمامش می کنم میبینید این جنگ دامنه اش تا اعماق تاریخ کشیده شده است و نومنه های عجیب و غریبی در دست است ، فارغ از هر چیز اگر این همه مقداری ما را به تامل وادارد و روی علل و نتایج فکر کنیم احتمالا چیزگی خواهیم فهمید و رازهائی مکشوف خواهد شد. در یاداشتک بعدی می پردازم به مواضع علمای معاصر شیعه در این جنگ و بعد میروم بر سر قرائت عقلانی از اسلام و باقی قضایا. زنده باشید. پانزدهم اکتبر دو هزار هفت میلادی
.

هیچ نظری موجود نیست: