دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۵ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

معنای واقعی دیوث را ازمردم بپرسید اسماعیل وفا یغمائی

معنای واقعی دیوث را ازمردم بپرسید اسماعیل وفا یغمائی


بعد از صحبت جناب جوادی آملی در مورد دیوث و دیوثی بحث « دیاثت» حسابی بالا گرفته است و نوشته های متعددی در باره این بحث شیرین منتشر شده است که به نظر من اکثر آنها خواننده را از مقصد و مقصود دور میکنند و فقیر را به این فکر انداخت که چند خطی بنویسم....

برویم دنبال کلمه دیوث یا دیوس: دیوث راچه با س بنویسیم یا با ث فرقی نمی کند و دیوث دیوس است... در هر حال دیوث یعنی قواد، جاکش، پفیوز، زن بمزد، بیناموس، قرمساق، ...کش، لحاف کش و امثال اینها.
دهخدا نوشته است:دیوث . [ دَی ْ یو ] (ع ص ) قواد. دیبوب . آنکه مردان را بر زن خود وارد کند. آنکه درباره ٔ زن خود حسادت و غیرت نداشته باشد.
این واژه از زبان سریانی است و معرب شده است . (از تاج العروس )کسی که درباره ٔ زن خود غیرت نداشته باشد.
همچنین کلمات زیر معنای دیوث دارد:
پزوند.دراره و دنگل . (ناظم الاطباء).
قرطبان . کلتبان . قندع . (منتهی الارب ).
مرد بی غیرت . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ).
قواد. (قاموس فیروزآبادی ).
بی غیرت و بی حمیت و در رساله ٔ معربات نوشته که این معرب است در اصل دیوث بتخفیف تحتانی و تاء فوقانی بود و بعضی نوشته اند که دیوث بمعنی کسی که زن خود را بدیگران دهد (غیاث ) (آنندراج ). بی رشک . (تفلیسی ) (مهذب الاسماء) (زمخشری ) دهار). بی ننگ . (دهار). بنابگفته ٔ جوالیقی این کلمه عبری و یا سریانی است . (المعرب جوالیقی ص 155). زن جلب . قرمساق . جاکش . زن بمزد. قرنان . ممانی . کشخان . معرس . قواد بر عیال خود و بر اهل خود. بی رشک . بچشم خودبین . شاخدار. بی عار. (یادداشت مؤلف :
چون سبب کردی کشیدی سوی خویش
مثل آن را پس تو دیوثی ز پیش .
مولوی .
همچنین در ماخذ النقص بنا بر روایت دهخدا نوشته شده
هرکسی که ... یکی از زنان مصطفی (ص ) یا دیگر انبیاء راتهمت نهد ملحد و کافر و ملعون باشد... از بهر آنکه نعوذ بالله یعنی پناه بر خدا ،رسول (ص ) را دیوث گفته باشد. (النقض ص 83). حالا باید از صاحب نقص پرسید کدامبی پدر و مادر شجاعی است که جرئت دارد به رسولخدا آن چشم و چراغ آفرینش ! که یک و نیم میلیارد پیروانش اکثرا نظیری در جهان ندارند چنین چیزی بگوید استغفرالله ربی و اتوب الیه و هو الرحم الراحمین...
خود رسول خدا میفرماید
رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله‏ لمّا سُئلَ عنِ الدَّیُّوثِ: الذی تَزنِی امرَأتُهُ و هُو یَعلَمُ بها.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله‏ در پاسخ به این پرسش که: اگر سئوال کنند دیّوث کیست؟ فرمود: مردى که زنش زنا دهد و او خبر داشته باشد.
میزان الحکمه، ج‏8، ص: 612 ، حدیث: 15682.
اکثر امامان محترم شیعه هم در دانش دیوث شناسی احادیث بسیار دارند که میتوانید به گوگل مراجعه و نظر امامان شیعه را در مورد دیوثییت بدانید اما نیازی به اینها نیست به نظر من واژه دیوث و دیاثت در گذشته معنای محدودی داشته است که این معنا در دوره حکومت سی و هشت ساله آخوندها بنظر من ازحیطه خود خارج و وارد مداری بسیار گسترده شده است. کلمات جان دارند وحرکت، کلمات در رابطه با شرایط سیاسی مفاهیم و معانی مختلفی را بخود میپذیرند یا از خود میزدایند.
 نوشته اند در دروره حکومت عثمانی پیشانی دیوثها را داغ میزدند تا در کوچه و بازار شناخته شوند در ایران نیاز به چنین چیزی نیست زیرا «موجودات دیوث داغ بر جبین» قرنهاست شناخته شده اند  و واژه دیوث اگر در گذشته «کلاه» بر سر میگذاشت و کمی آن را پائین میکشید تا شناخته نشود الان نزدیک به چهل سال است ریش و پشم مفصلی را که داشت مفصل تر کرده  و «دستار» بر سر  و «ترکمان زنان» و «لاحول گویان» و در حال ترنم «بسمله» و «حوقله» در همه جا  میان باسن درشت و شکم پروار و کیفوراز خون و رنج ملت و پر از تکه های اجساد مردم این مرزو بوم  تسبیح به دست میگردد  و عالمی را به زیتونه های مبارکش حساب نمی کند!.
در ادبیات نیزبنظر من بزرگترین دیوث شناسان امثال حافظ و عبید و یغما و ایرج میرزا و بسیاری شاعران دیگرند که این صنف را تشریح و ترسیم کردند ولی متاسفانه خلق الله متوجه نشدند تا تجربه  امروز.
صحبت در این باره بسیارست ولی برای پایان دادن به این بحث شیرین پیشنهاد من این استکه تعارف را کمی کنار بگذاریم و صریح باشیم. پیشنهاد ساده من این است:
  در یک رای گیری سراسری از آذربایجان تا خوزستان و بندر عباس و از خراسان تا سیستان، و ازخراسان تا لرستان ازمردم ایران بخواهند با رای مخفی اعلام کنند که در ایران کنونی مصداق راستین دیوث  و قرمساق و بی ناموس واقعی نزد اکثریت مردم ایران کیست و چه قشر یا صنفی به نظر آنها نماد دیوث، قرمساق، پفیوز، جاکش، بیناموس و... امثال اینهاهستند بدون شک جناب جوادی و همریشان محترمش از نتیجه این انتخابات برق سه فاز خواهند پراند .
فقیر میدانم در ایران کنونی این انتخابات آزاد مقدور نیست و خلق الله نیز میترسند بنابراین پیشنهاد آسانتر این است که آینه که هست. آینه فقط برای شانه کردن ریش مبارک نیست میتوان در این زمینه در خلوت،و به تنهائی آینه را برگرفت و یواشکی در آن نگریست تا نه تنهامعنای دیوث پس از سی و هشت سال حکومت و بر باد دادن سه نسل و آوار این همه مصیبت و رنج و مرگ بر یک ملت بزرگ اشکار شود بل تصویر آن رویت گردد ونیزپس از رویت از شعر نظامی گنجوی در مخزن الاسرارغافل نشوند
آینه گر نقش تو بنمود راست
خود شکن آئینه شکستن خطاست
اسماعیل وفا یغمائی
18 آوریل 2016 میلادی

۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۸, شنبه

یاداشتی برای یک هموطن آذری اسماعیل وفا یغمائی


اقای لوائی گرامی
با درود به شما و با ادای احترام نسبت به تمام هموطنان آذری.  
 آرزو داشتم یک ترک آذری بودم، تا راحت تر نظرم را مینوشتم و مورد اتهام اینکه از «فارس و پان فارسیسم» دفاع میکنم قرار نمی گرفتم. در هر حال دیریست من شهروند زمینم و  در باره نژاد و سایر چیزها از زاویه انسانی فکر میکنم و می نویسم در هر حال لازم دانستم پس از خواندن نوشته شما (  لینک وشنفكر فارس گرفتار مصلحت) برایتان این یاداشت را بنویسم:

روشنائی بر روی ستونهای اصلی بحث
نخست،امیدوارم که به این مسئله توجه داشته باشید که وقتی یک بحث پایه ای مثل بحث شما روی میز است باید نه بروی جزئیات بلکه ستونهای اصلی بحث متمرکز شد.
بحث اصلی بر سر ستم قومی و ملی و... کلیت «فارس و فارسیسم» در تمام ابعاد است بر«ترک و آذری»! و نیز سایر ملیت های غیر فارس!  ، به همین دلیل و بنا بر این «مدعای سنگین» باید روشنائی را در زمینه تاریخ و فرهنگ بطور کامل ودقیق روی این مسئله انداخت که آیا جمعیتی که شما فارس مینامیدشان و من این جمعیت را پاره ای از موزائیک رنگین سرزمین و جمعیت ایران با عنوان ایرانی میشناسم،  واقعا کارنامه اش آن است که شما و همفکرانتان میفرمائید یا حکایت دیگرست.
اینکه آقای علی شریعتی وآقای سروش وسید جمال اسد آبادی و امثال اینها که فارس تبارند در پهنه اندیشه چه کرده اند ،نمی تواند بحثی بدین گستردگی را پوشش دهد.  
همچنین سرگذشت  ترک تبارانی که در خدمت حکومتها بوده و ای بسا به پیشه جلادی مشغول بوده اند منجمله جلادان حکومتها  و بسیاری از خلفای حکومت عباسی، از جلادان دربار سلطان محمود غزنوی ترک تبار گرفته تا شکمپاره کنهای شاه اسماعیل صفوی اردبیلی، در تبریز و طبس، تا چگینها،آدمخواران زنده خوار ترک تبار دربار شاه عباس  که او خود نیز ترک بود  و تا خامنه ای و موسوی تبریزی و موسوی اردبیلی گردی بر سیمای فرهنگ و چهره پاکیزه و شریف مردم ترک و آذری فرزندان  زرتشت ارموی،بابک خرمدین، و ستار خان و کسروی وساعدی نمی افشاند.
من و شما احتمالا انسان را نه بر اساس «نژاد و ژن» بل بر اساس «اندیشه »داوری میکنیم.


واقعیت تاریخ ایران در باره فارس و ترک چیست؟
استاد گرامی
در دامنه نظر و نوشته ای که شما دارید، نه یک یا چند تن، بل باید کلیت تاریخ ایران را براستی و در روشنی دید.
من حدود سی سال است که کوشش کرده ام تاریخ واقعی ایران را دریابم  فکر میکنم پس از این همه سال میتوانم اندکی دریافته باشم . بر این اساس فکر میکنم می توان بر اساس عواطف قومی و ملیتی و فضای اطراف و در دنیای سیاست روز بسا حرفها زد، ونیز با توجه به امواج حوادثی که ملایان بر سر ما آوار کرده اند فارس و فارسیسم را آماج قرار داد ولی براستی و بی هیچ پیشداوری واقعیت تاریخ ایران در طی حدود سیزده قرن  چیست؟


در بخش اعظم تاریخ ایران پس از اسلام نه فارس ها و بقیه اقوام بل ترکها برایران حکومت کرده اند.
در طول هزار و سیصد سال اخیر، بجز یعقوب سیستانی و دیلمیان و آل زیار گیلانی و مازندرانی، وبعدها زندیان لر و سلسله پهلوی شمالی تبار ، تمام تاریخ ایران تاکید میکنم تمام تاریخ ایران از سامانیان گرفته تا غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان ومغولان و تیموریان و صفویه وافشار و قاجاریه و خرده سلسله هائی که اینجا و آنجای ایران حکومت کرده اند، از جمله چوپانیان و آل مظفر و قره قویونلو و آق قویونلو ،تاریخ  ایران، تاریخ حکومت حاکمان غیر فارس ترک تبار است،که در اکثر اوقات باخشونت و بیرحمی بر تمام ملیتهای ایران از لر و کرد و ترکمن و بلوچ  و آذری  و نیز  فارسهاحکم رانده اند. بروید تاریخ ایران را ببینید مطمئن هستم هم به حال آذریها و هم به حال سایر اقوام ایرانی منجمله فارسها خواهید گریست.


آنجا که حاکمان ترک تبار و عرب تبار دست در دست هم تسمه از گرده تمام اقوام و ملیتهای ایرانی منجمله  فارسها  و آذریها میکشند
استاد عزیز!
تمام این تاریخ، باز هم تاکید میکنم تمام این تاریخ! تاریخ حکومتهای غیر فارس ، یعنی واضح و روشن و بی تعارف،قبایل صحرا نشین و جنگجو و دلاور و تیغ به کف ترک ، و تاکید میکنم بااتکا به فرهنگی غیر ایرانی ، ریزتر بگویم، غیر فارسی و غیر آذریست ،که تحفه نه اعراب تحت ستم امروز بل مهاجمان عرب به ایران،  در قرون اول و دوم هجری است.
 در حقیقت و بدون تعارف «تمام حاکمان ترک تبار» در طول تاریخ سیزده قرن اخیر از سلسله ترک تبار سامانی گرفته تا غزنویان وسلجوقیان و خوارزمشاهیان و نیز مغولان و تیموریان و پس از آن صفویان و قاجاریه شانه به شانه  « ملایان سنی و شیعه ،منادیان و حامیان ایدئولوزی و جهانبینی مهاجمان عرب» وبا اتکا به آن حکومت کردند و خون ریختند و به غارت بردند و جنایت کردند.
بدون هیچ تعارف اجداد فکری ملایان امروز،آخوند سنی وشیعه با هر ملیتی ، و حاکمان ترک،   در طول قرنها دست در دست هم داشتند و نشانی از فارس مورد نظر شما وجود ندارد.
تعارف را کنار بگذاریم . خاک پای گمنامترین هموطن آذری ترک تبار  توتیای چشم من است اما در تمام طول تاریخ ایرن ترک تباران حاکم و پیروانشان با اتکا به:
 نه ایدئولوژی فارسها بلکه با چماق ایدئولوژی تخمیر شده اعراب مهاجم پوست همه ملیتهای ایرانی را کنده اند.

قدرت و نیروی فرهنگ عمومی و مشترک و نه پان فارسیسم
کار من بجز تاریخ حدود پنجاه سال است که شعر وادبیات ایران است . عجالتا بدون توضیح میخواهم فقط بگویم :
اگر علیرغم حدود ده قرن حکومت پادشاهان ترک بسیار قدرتمند، فرهنگ و زبان بقول شما فارسیسم و فارسی بعنوان زبان و فرهنگ مشترک تمام اقوام ایرانی  خود را تثبیت کرد نه به زور و جبر وبیماری پان فارسیسم بلکه به دلیل ریشه های زنده تاریخی این فرهنگ در پانزده قرن فرهنگ قبل از اسلام و توانائی های درخشان این زبان و فرهنگ بود و نه چیزد یگر ، مساله ای که یا به آن توجه ندارید ویا به عمد توجه نمی کنید.
 ایران در آغاز دوران اسلامی با حکومتهای غالبا ترک قارچی نبود که یک شبه از زمین روئیده باشد، بل پانزده قرن بر صحنه تاریخ تنفس کرده بود.
زبان مورد نظر شما که آن را تحمیلی می دانید، در واقعیت خود و نه ادعاهای من وشما، چنان زنده وسرشار از عناصر تاریخی و فرهنگی گذشته بود که اکثر پادشاهان ترک تبار نیز نتوانستند با تمام قدرتشان این زبان و فرهنگ را بزدایند و زبان و فرهنگ ترکی و آذری را بعنوان زبان و فرهنگ مشترک تمام پهنه ایران جایگزین سازند و حتی از زمره حامیان این فرهنگ در آمدند. این زبان بود که بدون نفی سایر زبانها میتوانست زبان مشترک کشوری با وسعت ایران باشد و شد. اگر سرکوبگران بعدها این زبان را ابزار سرکوب سایر زبانها کردند گناه از آنانست و نه از این زبان.
 شاهان بسیار قدرتمند ترک تبار چرا این کار را نکردند مگر کسی میتوانست در مقابل قدرت انان بایستد.
  اعراب مهاجم در آغاز و به قول زرین کوب طی دو قرن سکوت و سرکوب کوشش کردند زبان عربی راجانشین زبان قبل سازند، بر این منوال  مگر سلطان محمود غزنوی ترک و ملکشاه سلجوقی و خوارزمشاهیان و صفویه ترک نمی توانستند فرمان صادر کنند که زبان فارسی ممنوع است و از این پس زبان رسمی کشور زبان ترکی و یا زبان پر قدرت و احساس آذری است.

قدرت زبان و فرهنگ قدرتی برتر از شمشیر
رفیق نازنین
شاه اسماعیلی که بضرب کشتارهای بی مرزو دریدن شکم زنان حامله تبریزی به دست قزلباشان دین مردم را تغییر داد و شاه عباسی که آدمخواران او زنده زنده محکومین را میدریدند و میخوردند عاجز از فرمان تغییر زبان نبود ولی در نهایت در مقابل این فرهنگ و زبان به احترم زانو زد یا دانست که نمی تواند تغییر دهد.
فرهنگ قدرتمندی که در برابر مهاجمان عرب ایستاد و نگذاشت زبان ایران عربی بشود مطمئنا میتوانست در مقابل شاه اسماعیل هم بایستد. تا سال 1354 که من امکان تحقیق در دانشگاه را د اشتم از زبان استادان خود منجمله استاد نازنین محمود مهدوی دامغانی شنیدم که در طول دوازده قرن نام بیش از چهارده هزار نویسنده وشاعر ریز و درشت در تذکره های مختلف ادبی ثبت شده است که به فارسی نوشته اند و سروده اند. شاهان ترک تبار  منجمله خود را در مقابل این ارتش که انتهایش تا دوران باشتان کشیده شده است، خود را در مقابل این قدرت، ناتوان میدیدند نه پان فارسیم مورد نظر شما.
کسی منجمله، پان فارسیسم،  مولاانا و سنائی  و نظامی وخاقانی ترک را مجبور نکرده بود اثار عظیمشان را به فارسی بسرایند!و در سوگ ایوان مدائن به سوگ بنشینند،انان خود شیفته و دوستدار این زبان و فرهنگ بودند.
کسی شهریار و صمد و ساعدی وکسروی ودهها نویسنده و روشنفکرارجمند و توانای ترک و آذری را که مایه مباهات تمام ایرانیان  هستند را مجبور نکرده بود آثارشان را به فارسی بنویسند. آنان مغلوب پان فارسیسم نبودند مغلوب شناخت درست و انتخاب آگاهانه  و دوست داشتن تمامیت ایران خود بودند
اگر این شاعران و فرهنگسازان  این چنین بودند وچنین شد، دلیلش پان فارسیسم نبود بل دلیلش قدرت و نیروی این فرهنگ و زبان بود که ریشه در اعماق تاریخ ایران داشت و آنقدر نیرومند بود که توانست پوزه ی زبان مهاجمان  اولیه را بخاک بمالد و گفتنی است .

ایران تنها کشوری است که زبان و هویت خود را حفظ کرد
ایران تنها کشوری است در قلمرو دین اسلام، که موفق شد زبان و ملیت خود را حفظ کند. این زبان و فرهنگ آنقدر قدرتمند بود که بتواند مرزهای خود را بسا فراتر از مرزهای جغرافیائی و سیاسی ایران گسترش دهد آنچنانکه بزرگترین شاعر هند بیدل دهلوی دیوان عظیم  خود، و اقبال لاهوری سیمای برجسته ادبیات پاکستان دیوانهای خود را به پارسی بسرایند وزبان رسمی و اداری هندوستان تا قرن هجدهم زبان فارسی باشد.
کسی بیدل و اقبال و همتایان آنها را مجبور نکرده بو د به فارسی بسرایند!
تمام کشورهای دیگر از مصر قبطی گرفته تا مراکش و تونس و الجزایر آفریقائی و تا لبنان فینیقی و سایر کشورهای مورد هجوم قرار گرفته امروز:
 هم زبانشان عربی است
 هم دینشان اسلام
 و هم اگر از آنها بپرسی تو کیستی صریحا میگوید «انا عرب».
و تکرار میکنم ایران تنها کشوری است که زبان و هویت خود را در مقابل این توفان حفظ کرد.
 در باره نظریه شما،اگرمبنا تنها حرکتی سیاسی با ریشه های برای من نامعلوم، است حرفی نیست ولی اگر نگاهی حقیقی به تاریخ و جامعه ایران است تیغ کشیدن بر سر فارس و فرهنگ فارس بی انصافی است.
فرهنگی که شما نام فارس و من نام عمومی ایرانی را بر آن مینهم در حکومتها کجاست؟ فرهنگ فارس کجاست؟.
 آیا در این پانزده قرن دوم تاریخ ایران، در حکومتها، شما نقش و نشانی اساسی از فرهنگ قبل از اسلام میبینید؟ حکومت فارسها کجاست ؟ اگر هست نام ده پادشاه و امیر فارس را ببرید تا من مطمئن شوم شما درست میگوئید. در تاریخ ایران حکومتها و دولتها بوده اند که حکومت کرده اند و نه ملیتها و ملت، و این حکومتها تسمه از گرده تمام ملیتها کشیده اند که در اکثر این حکومتها ملت طعمه بوده و دولت شکارچی.
زورگویان چه فارس و چه ترک  در طول تاریخ ایران تمام اقوام و ملیتهای حقیقی ایران را دریده و کشته اند تاریخ اینان تاریخ حکومتگران تاریخ اقوام ایرانی و منجمله فارس و ترک نیست. تاریخ اینان تاریخ جنایت و سرکوب علیه تمام ملیتهاست.

نگاهی به تاریخ و نقش حکومتهای ترک دررونق اسلام
بدون تعارف حرف بزنیم دوست عزیز
اسلام یعنی تشییع در ایران به دو صورت ریشه دواند.  غیر رسمی و رسمی.
تشییع غیر رسمی:
 توسط فراریان زیدی تبار وعلوی تباری که در کشمکش بر سر قدرت از چنگال حکومت عباسیان گریخته و به شمال ایران پناهنده شده و مورد حمایت مردمان گیل و دیلم قرار داشتند ریشه افشاند و مدتهای مدید تا زمانیکه آل زیار و دیلمیان را به خود جذب کرد آئین اقلیتی از ایرانیان بود.
بیش از نود درصد مردم ایران و تمام فرهنگسازان و شاعران و نویسندگان و فیلسوفان و موسیقیدانان بجز معدودی  تا قرن نهم اهل تسنن بودند
تشییع  رسمی :
با تمام فرهنگش مرهون همت سلسله صفوی ترک  و اردبیلی تبار صفوی است و اینجاست که بار دیگر بر خلاف نگاه شما  نه فارسها و پان فارسیسم:
 بل تبار ترکان در حکومت، و سردمداران و ملایان مذهب شیعه را   شانه به شانه و برادر وار در حال سرکوب و غارت تمام ملیتهای ایران میبینیم. این فرهنگ صادراتی ازلبنان است با ملاهایش که دوشادوش شاهان اردبیلی نسب تمام ملیتهای ایران را به زیر مهمیز میکشد.
ملاحظه میکنید که تشییع غیر رسمی کم خطر مرهون گیل و دیلم و تشییع رسمی در پایه و اساس مرهون حمایت ترکان است لطفا در این میان نقش توده های  فارس و فرهنگ فارس را بطور تاریخی و فرهنگی نشان دهید.

در مورد شاهنامه
در مورد شاهنامه  که کتابی است چند وجهی هر چند من با نظر شما در باره نژاد پرستی آریائی موافق نیستم و این خود نوشته ای دیگر را میطلبد ولی در قرن چهارم  و در طلیعه استقلال ایران از زیر بار اعراب، ناسونالیسم ایرانی عین ترقیحواهی بود و ایرادی بر آن وارد نیست. هزار سال قبل ، در آن روزگار اگر من و شما هم شاهد آنهمه ستم و ظلم بودیم چون بابک خرمدین به ناسیونالیسم مقاوم پناه میبردیم و کار فردوسی را ارج مینهادیم   امادر روزگار حاضر البته میتوان به نقد ناسیونالیسم نیز نشست.

در مورد هضم خامنه ای در پان فارسیسم
فرموده اید ترک تبارانی چون خامنه ای و اردبیلی و موسوی تبریزی و... در پان فارسیسم هضم شده اند
نازنین لوائی این اشتباه است
این فرهنگی که شما نامش را فرهنگ فارسی نهاده اید و می نویسید خامنه ای در آن هضم شده فرهنگ فارسی نیست فرهنگ دست ساز آخوندهاست که نقاب فارسیگری بر چهره زده است.
قبل از این اشاره کردم باز هم تاکید میکنم اینها در فرهنگ و آئین اعراب مهاجم قرن اول هجری هضم شده اند و خود نماد و سازندگان فرهنگی ضد ایرانی وسرکوبگرهستند که دشمن تمام ملیت های حقیقی ایرانند که مجموع این ملیتها هویت حقوقی و بین المللی ایران را نمایندگی میکنند
خامنه ای اگر در فرهنگ اصیل ایرانی که شما میگوئید فارسی، هضم شده بود بجای بزرگداشت یا همراه با بزرگداشت فاطمه و زینب و رقیه و مقدسان و آخوندها، برای پروین اعتصامی و قره العین بزرگداشت میگرفت و اسم دختر خود را میگذاشت رودابه و اینطور تسمه از گرده تمام زنان ایران نمی کشید. 
او اگر به فرهنگ ایرانی و فارسی احترام می نهاد بجای نام شیوخ بیگانه نام های کسروی و ساعدی و صمد واخوان و شاملو وسیمین بهبهانی را بر میدانها وشهرهای ایران مینهاد. او اگر به فرهنگ مشترک فارسی آراسته بود باید نام بزرگراههای تهران را بزرگراه آذربایجان و گیلان وسیستان مینهاد و مجسمه های ملیتهای مختلف ایرانی را از بلوچ و ترکمن و کرد و لر و غیره در میادین پایتخت نصب میکرد و بدین ترتیب
دوست عزیز
اگر انقلاب مشروطیتی نبود که ایران را به یمن سرداران آذری تبار خود وارد جهان معاصر کند وپشت استبداد را در هم شکند و اگر مجموعه فرهنگ و هنر و موسیقی و رقص و ساز و اواز تمام اقوام ایرانی  منجمله فرهنگ پر از حیات آذری ها نبود و اگر این قدرت زنده فرهنگ و زبان مشترک ما نبود مطمئن باشید امثال خامنه ای الگویشان حتی نه جامعه کنونی بلکه جامعه عربستان کنونی با حاکمیت تشییع آخوندی بود  ومن و شما مجبور بودیم سبیلمان را بتراشیم و ریش بگذاریم و ای بسا به شیوه اجداد فکری خامنه ای عبا بر دوش کشیم.
سخن آخر
آذری عزیز
من نمیدانم فارس کیست!
من میدانم هر ملتی در سراسر جهان از دو ملیت ترکیب شده بوجود آمده است.
تمام ما
 یک ملیت حقیقی داریم. یعنی یا آذری هستیم یا لر یا کرد یاترکمان یا عرب یا بلوچ یا گیلک یا مازندری و ....
مجموعه ملیتهای حقیقی یک ملیت حقوقی را تسکیل میدهد که نامش ملیت ایرانی است. در پاسپورت ما مینویسند مثلا
نام:کامران.
متولد : تربت جام
ملیت: ایرانی
یعنی کامران خراسانی ایرانی است
می نویسند
علی
متولد تبریز
ملیت ایرانی
یعنی علی تبریزی ایرانی است
در تمام جهان و تمام اروپا چندین ملیت، ملت را تشکیل میدهند و در تضاد با هم نیستند. در فرانسه که من زندگی میکنم این چنین است. درجشنها لباسهای خود را میپوشند غذاهای خود را می خورند به شراب و پنیر خود افتخار میکنند فرهنگهایشان مجموعا پشتیبان ملیت حقوقی آنهاست.
چرا در ایران ما بجای اینکه مشکل اصلی را که سرکوب و نبود دموکراسی است و حاصل حکومت آخوندهاست نمی بینیم ویقه فرهنگ و زبان مشترک خود را که در طول تاریخ منجمله آذریها و ترک زبانان نقش اساسی دراعتلای آن داشته اند  راگرفته ایم.
در پایان بگذارید ما به اندازه کافی رشد کنیم. این دوران سیاه به درستی تمام شود.مردم با رای آزاد نمایندگان خود را انتخاب کنند. نمایندگان مردم ایران تصمیم میگیرند که ایران چگونه باشد. ایرانی که چون عراق یا سوریه  یا ترکیه شصت هفتاد سال پیش از تجزیه امپراطوری عثمانی زاده نشده با در افق دور دست تاریخ شناسنامه اش با نام ایران صادر شده و تا اینجا که من وشما صحبت میکنیم جلو امده است.
و نکته آخر:
امروز با خبر شدم اهالی لندن یک پاکستانی بنام siddigh khanصادق خان را بعنوان شهردار لندن چهارده میلیون نفری برگزیده اند. صادق خان یا صدیق خان اسمش ریشه در فرهنگ عربی وشاید امام جعفر صادق شیعیان و فامیلش ریشه در فرهنگ ترکی دارد مثل باقر خان وستار خان و میرزا کوچک خان، صادق است و خان ولی  این صدیق خان شهردار تمامی اهالی لندن است. نمیدانم فاصله تباری صادقخان با لندنی ها بیشتر است یا فاصله تباری آذری ها و فارسها. من که به احتمال زیاد بعنوان یک ایرانی در غربت، پس از حدود سی و پنجسال، دور از تبریز و خراسان و تمامیت ایران تن به خاکهای غربت خواهم سپرد ولی امیدوارم روزگاری برسد که فرزندان من و ما به آزادی رای خود را برای ریاست جمهوری یک اردبیلی و یک آذری یا یک بلوچ یا یک ترکمان یا یک عرب خوزستانی در صندوق بیاندازند و تبریزی ها زاد روز حافظ شیراز را جشن بگیرند. به امید آن رشد و به امید اینکه مام وطن را که همه ما قرنهاست بر دامن او زاده شده ایم با جباران فرق نهیم.
برای شما آرزوی سلامت و توفیق دارم
پایدار و سرافراز باشی
اسماعیل وفا یغمائی
هفتم آوریل 2016 میلادی