دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۳ مرداد ۷, سه‌شنبه

هانا آرنت هم اطلاعاتی بوده است اسماعیل وفا یغمائی



دکتر کریم قصیم تالیف ارزشمندی بنام «قدرت و خشونت»  نموده که منتشر شده است. در این لینک میتوانید بخوانید:«خشونت و قدرت در فلسفه سياسي هانا آرنت» .
 ابولمیرزای محترمی از میرزا بنویسهای دم در پستخانه مبارکه بیت رهبری،  مقاله ای قلمی فرمودبنام: لینک«دخیل» که طی آن چیزهای زیادی نوشته و پس از اثبات مکرر اطلاعاتی بودن دکتر قصیم وروحانی و من ومصداقی وهمنشین بهار وغیره...یقه هانا آرنت را هم به دلیل تزلزل چسبیده و منجمله نوشته: 
«...تمام سرفصلهای زندگی "هانا آرنت " مبین تزلزل اودر مواجهه با تضاد "آگاهی" در حیطه فردی و "عمل " در حیطه اجتماعی است . او سعی میکند تا مفاهیم آگاهی و شناخت از " مبارزه " اجتماعی در ذهن را بدون ورود عینی در حرکت جمعی و برقراری رابطه مادی با ان مفاهیم ذهنی ، به حیطه فلسفه ، تاریخ وسیاست گسترش دهد. در دیدگاه او تفاوت انسانها یک تفاوت "هستی شناسانه" است اما این "هستی" ، هر ماهیتی که داشته باشد ، اصالتش در خودش است و بنابر این گوناگونی اش در حرکت اجتماعی و سیاسی اصالت " وجود شناسانه" دارد . در رویکرد سیاسی این دیدگاه ، که ورژن "اصلاحات طلبانه " و "آبرومندانه" دیدگاه "هایدگر" است ، باید در سازمان کار سیاسی ، اخلاق سیاسی و بالتبع تاکتیک و استراتژی سیاسی این اصل اساسی را حفظ کرد که : " انسان " ها از وجود های تفکری متفاوت - که به ذات اصالتشان در خودشان است - نشأت میگیرند و بنابراین در ساخت قالب های سیاسی و محتوای آنها باید بتوان همه آنها را در هم آمیخت یا به هم نزدیک کرد. مقوله ای به نام "استثمار" و رابطه انسان با "مالکیت" به عنوان شاکله فکری اعتبار ندارد . یعنی " استثمار " پوشال است. و اینکه انسان ها بنابر رابطه با مقوله "مالکیت" ،"هستی" میگیرند بیخود است . همان فلسفه " اگزیستانسیالیزم" "هایدگری" که خانم " هانا آرنت " میخواهد ان را در مؤلفه سیاسی حرکت داده و قالب مناسب اجتماعی ان را تعریف کند . اگر انقلاب و دگرگونی هدف اصلی ورودمان به مقوله " سیاست" باشد و فلسفه و تاریخ و سیاست و اخلاق سیاسی را با هدف و مقصد سرنگونی و تحول انقلابی مد نظر داشته باشیم و ورودمان به سیاست از این زاویه باشد و نه برای " نان" خوردن ، ببینیم خانم " هانا آرنت " ما را برای چه انقلابی آماده میسازد.... »
حالا خدا پدر نویسنده را بیامرزد که به دلیل فوت هانا آرنت را اطلاعاتی معرفی نکرده است  و در کنار ما قرار نداده است. در باره تحلیل نویسنده از هانا آرنت به قول یکی از دوستان: «سه چیز بدترین است، خرده قرض،خرده شپش و خرده سواد. خرده قرض را آدم یادش میرود بپردازد»، خرده شپش را نمیشود گرفت و خرده سواد باعث میشود در هر چیزی دخالت کنی و افتضاح بار بیاوری حکایت رفیق ما در تحلیل هانا آرنت سومی است.

ایشان همچنین از مقالات قبلی اهل بیت رهبری که علیه من نوشته شده کدهائی آورده که بنده چنین و چنان بوده ام، ترسو ، بزدل،متزلزل و... 
در باره خودم خدمتشان عرض میکنم«شهادت دمب روباه برای روباه» محکمه پسند نیست ثانیا اینها که شما میفرمائید نمونه مشابهتهای من با مرجع و مقتدای شما و اطرافیان است که یازده سال است در خفاست و چند روز دیگر: 
سی و چند سال میشود که در حالیکه اعلام مبارزه مسلحانه کرده بود از شدت ترس و وحشت و تزلزل و وادادگی در حالیکه سیل خون جوانان و نوجوانان در برابر جوخه های آتش خمینی جاری بود سوار بر طیاره فلنگ مبارک را بست و فرار کرد در همان ایام هزاران چون من و من ترسو در خانه مهندس اشراقی با مهدی تقوائی که پایش هم شکسته بود در حالیکه اماده انفجار خود با نارنجک در صورت هجوم پاسداران بودیم  بقول شما از شدت ترسو بودن در حال لرزیدن بودیم ، بروید و شرم کنید که نخستین بریده و نخستین فراری و نخستین واداده و تواب حقیقی و منبع حقیقی جنسیت و فردیت  و قلدری شخص اوست و تمام سرگذشت سی و چند ساله این بزرگوار دال براین حقیقت است وپس از سی و چند سال که همه چیز در عمل به اثبات رسیده و ایشان تنها رهبر تاریخ انقلابات تاریخ بشر است که سالهاست خبری از او نیست  همه چیز را با توهین و تحقیر و اتهام پاسخ میدهید.  ماجرا ی بزدل بودن این بزرگوار آنقدرتهوع آور و عظیم است که باورش برای من بیست سال تمام طول کشید   و خدا را شکر که من بقیه مختصات ایشان را ندارم اگر داشتم دو تا رهبر عقیدتی پیدا میشد که برای شمامشکل ایجاد میکرد. 
اضافه براینها ایشان اسم دختر عموی بنده را هم در زمره بریدگان و لو دهندگان آورده اند که اینجا دست خالی بودن و بگذارید اینجا دیگربگویم پفیوزی اینگونه افراد رادر تهمت و افترا نشان میدهد که جدا گوی سبقت ازدستگاه خامنه ای ربوده اند و بعید نیست که دفعه بعد کشف کنند پدر بزرگ هجدهم بنده بطور کامل ختنه نشده وبیضه راستش فراتر از بیضه چپش بوده و به طراز اسلام نبوده! و جد سی وششم من در کوفه خیاط بوده   و شلوار شمر ابن ذی الجوشن راوصله وپینه میکرده و از زمره نزدیکان یزید بوده است بواقع که در محتوا ،این است دستگاه متعفن تبلیغاتی رهبر عقیدتی!! که روز به روز بر شناخت پر حیرت من از این موجود و عمق پوسیدگی اندیشه و کارکردهایش می افزاید.

در باره دختر عموی  خود  باید ذکر کنم که او به دلیل دانستن  و تسلط برزبان انگلیسی و به تشویق من در سن هفده سالگی در تهران  در حالیکه سال اول دانشگاه و رشته پزشکی  بود،به ستاد مجاهدین آمد و مدتی بعد با اینکه مذهبی نبود به کارترجمه و همزمان فروش نشریات مجاهدین در خیابانهای تهران مشغول شد. یکی دو ماه قبل از سی خرداد هنگام نشریه فروشی  با ضرب و شتم چماقدارهادستگیر شد و دو سه سالی در زندان بود و بعد آزاد شد و به کردستان آمد و بجای فعالیت با مجاهدین به فعالیت با حزب دموکرات کردستان ایران پرداخت و الان سالهاست مقیم فرانسه است وبا همسرش که پزشک است با پزشکان بدون مرز همکاری دارد. بنابراین باید باز هم در اینجا گفت:  زهی پفیوزی در برابر این همه تهمت و افسار پاره کردن علیه دیگران، علیه هرکس که روزگاری خدمتی به این دار و دسته منحط امروزی کرده است و جدا در لجنزار دستگاه رهبر عقیدتی چه در و گوهرهائی برای قلمزدن یافت میشوند.
در باره نوشته این جناب

در باره نوشته این جناب باید نخست بگویم تمام این هیاهوها در اینروزها  :
 نخست برای در رفتن از زیر پاسخ سئوالاتی است که آقای مصداقی در «گزارش نود وسه» به حق مطرح کرده  است و ایشان بجای جواب چماقداران قلمی را بسیج کرده اند.
 دوم  برای خوراک فکری برای افرادی است که در معرض این سئوالات قرار میگیرند و درمانی برای بحران درون تشکیلاتی جستن.
سوم مقاله نویسنده در مورد هانا آرنت و نقد عین الله باقر زاده وار ایشان از تالیف دکتر قصیم اتفاقا دلیل اوج عقب ماندگی فکری دار و دسته رهبر عقیدتی است که با توقف در قرون وسطا و افکار قرون وسطائی  و تئوری انقلابات ایدئولوژیک طاقت و توان پذیرش هیچ نظریه نو و تنفس هیچ هوای تازه ای را ندارند و همان ترهات عقیدتی و سیاسی رهبر برای آنها کافی است.
دشمنی و فوبیای آنان از دکتر قصیم را نیز باید بر این افزود که آنها به اشتباه فکر میکنند دکتر قصیم هر چه مینویسد بخاطر آنها و در دشمنی با آنهاست که اینچنین نیست. سالها قبل در سال هفتاد در شبی و در یاداشتی(چنانکه قبلا در پاسخ نامه همسر سابقم اشاره کرده ام) به مهر تابان نوشتم با این برداشت شما از عشق و رابطه زن و مرد فردا با تمام ادبیات عاشقانه ایران و جهان و منجمله حافظ و شاملو رو در رو خواهید شد و حالا میبینم اساسا با هر اندیشه نوینی رو در رویند.
به جناب کلانتری میگویم ما چند تن بیش نیستیم، منتقدیم و مخالف اما آنچه در برابر شماست و حریف آن نمیشوید و حتما از آن شکست می خورید ما نیستیم، نوی است و آینده و اندیشه و آئین دموکراسی و آزادی خواهی در برابر ولایت فقیه و و ارتجاع و عقب ماندگی. امیدوارم با همه اینها روزی بدانید و به نجات خود از این منجلاب برخیزید.
 در پایان اگر شجاع شمائید!! ما ترسوئیم!!. اگر انقلابی شمائید درود بر ارتجاع!!بقول ابوالحسن یغما جندقی (جد اعلای من از طرف پدر و مادر که گویا هم ترسو بوده واطلاعاتی !)در ذم والازواره ای شاعر معاصرش:
سادات معظم زواره
الطاف شما مزید بادا
اولاد حسین اگر شمائید
حق بر طرف یزید بادا! 
بنا به تبعیت از سنت ادبی جد بزرگوار خود مدتها پیش قصیده ای در وصف و توضیح «ولی فقیه حقه بار» مغلوب و «ادامه پنهان و منتظر ولایت فقیه بی شک و تردید!»سروده ام که عجالتا دو بیت اول و آخرش را می آورم تا بعد..
چو شیر شرزه زمیدان یلا! فراریدی
به ریش جمله رفیقان خویش خندیدی
...................
اگر امام خمینی پس از حکومت رید
تو پیشتر زحکومت تمام قد ریدی 
اسماعیل وفا یغمائی
29 ژوئیه 2014 میلادی




۱۳۹۳ مرداد ۳, جمعه

اندر گسسته شدن بند دهان و بند تنبان. اسماعیل وفا یغمائی

آقای «حتما محترمی» از تولیدات دستگاه انقلاب مهر تابان و ستاره درخشان، بنام رضا محمدی در سایت آفتابکاران نوشته ای با نام لینک:« شاعر نازنین شیرین سخن. »قلمی فرموده که اگر خواستید بخوانید. 
نوشته شایسته پاسخ نیست و من هم به دلیل گرفتاری و نیز بیماری در این ایام فرصت پاسخ ندارم وبرخی از نکاتی را که اساسا در نوشته قبلی من نیست نمیدانم آقای محمدی از کجا آورده فقط  با خواندن این نوشته برای من باز هم روشن و روشنتر شد که فی الواقع با چه منجلابی! با چه منجلابی! بالمجموع روبرو هستم و چه کسانی و با چه منشها و اخلاقیات منحطی باصطلاح خود را انقلابیون! و آلترناتیو میدانند و میخواهند آینده سیاسی و اجتماعی ایران را  به سودای خود رقم بزنند.
خوشبختانه جناب رضا محمدی تا پایان این نوشته خود از شدت غیظ سکته نفرموده و هست تا این چند خط را بخواند. میخواهم به او وانسانریختهای همسانش بگویم:
 جدا برایتان متاسفم. کوششی جانانه نموده ای که مرا لجن آرائی کنی! حتی اگر موفق شوی چیزی عوض نخواهد شد ولی موفق نخواهی شد. من ادعای «تقوای» و «زهد» ندارم و اخلاق را بیشتر ازملامتیان و فرهنگ حافظ آموخته ام تا الله، ولی زندگانی من «در سالیان دور» برای همگان روشن بوده و هم اکنون نیز روشن است .من با تمام خوب و بدم یک واقعیت بیرون از ذهن شما هستم و تمام لجنهای عالم هم مرا نمیتواند بیالاید چنانکه تمام ستایشها چیزی بر من اضافه نمیکند. 
قبل از این در شعر با ناخدا خطاب به آن چشم و چراغ آفرینش و آن تحفه نطنز آسمانی سروده ام:
من پاکم ای پلید 
و پاکترین بارانهای جهان 
زنده و مرده مرا هزار باره خواهند شست
اگر تو هزار باره 
تمام مردابهای درونت را بر من فرو ریزی
و دیریست میدانم و پذیرفته ام
پادافراه پاکزیستن
دریده شدن در زیر دندانهای دریده ترین دیوان جهانست
که در درون تو تنوره میکشند
ومن میروم  تا مرگ مرا بی شکست کند
و این سرود
بر هر موج خواهد رقصید
 من میروم و این سرود 
در هر آذرخش خواهد درخشید
بر نیمرخ پنهان پلید تو
 من میروم این سرود 
ترانه تمام شکستگانی خواهد شد 
که برمیخیزند تا به پاسداشت ناموس آزادی
 به خاطره تو تف کنند
(تمام شعر را در این لینک بخوانید با ناخدا اسماعیل وفا یغمائی)
من نه دوست داشتن زنی را گناه میدانم و نه اگر آزاد باشم و تمایل جسم و جان موجود باشد دوستی و رفاقت و عشق ورزیدن و بگذار روشن بگویم در آمیختن جسمی و هارمونی آزاد و زیبا و لذت بخش دو تن را که یکدیگر را دوست میدارند(بر خلاف تئوری منحط انقلاب حضرتش که همه چیز منجمله رابطه دو انسان را تا حد رابطه دو حیوان و تا سطح سکس خام پائین آورد تا همه را از هم بگسلاند)   گناه و خطا میدانم، اما:
 «چهارماه خیمه زدن در مملکتی!»،«برای تجدید فراش!»، «دادن قطعنامه!»و «فرار موجودات دوپا و چهارپا( احتمالا امثال خود نویسنده)» و «فرار و پناهنده شدن یک دوست گرامی» و «پس دادن پاس پناهندگی از ترس من وتهدیدات جنسی و رفتن به ایران» چیزهائی است و تصویرهائی است که  بجز در کتابهائی امثال امیر «ارسلان نامدار»،«رستم التواریخ»، «آرشیو مخصوص مقام معظم»، در چنته امثال نویسنده و اربابان فکری اش پیدا میشود نمیدانم شما سرگذشت کدام یک از چند تن از نزدیکان  سیاسی رهبر را در اروپا و آمریکا و فضاحتهایشان رابر گرفته و در این جملات خطاب به برادر جانباخته من و با بکار گرفتن موجودیت و هویت بخون درد خفته او  در مداری دیگر از وقاحت و رذالت علیه من بکار گرفته اید:
«......اگرما بنویسیم که ای شهید کبیرنبودی تا ببینی که چطورآق اسمال سالیانی دور، چهارماه تمام برای تجدید فراش در شهری درآلمان در خانه یکی از دوستانش "بست سیاسی" نشسته بود و در قطعنامه ای اعلام کرده بود "تا من زن نگیرم از این خانه وازاین شهر نخواهم رفت " و در این چهار ماه بعلت فشار ناشی از تنهایی، هیچ موجود دو پا و چهارپایی ازدستش درامنیت وآسایش نبود بطوریکه که این دوست گرامی برای ترس از رسوایی هرچه بیشتربا تیپا عذروی را خواسته بود وخودش هم تا اینکه آبها ازآسیاب بیفتد مجبوربه پس دادن پاس پناهندگی و سفر به ایران شده بود و امروز چنین شخصی که پایین تنه اش را مستقیما به مغزش پیوند زده، بیشرمانه بدیگران درباب روابط جنسی اتهامات سخیف میزند، آیا خلاف واقع حرفی زده ا یم ؟» 
وخواسته ای به نیابت از ریش و سبیل مبارک و آلوده رهبر به ریش بنده ببندی.سرگذشت من چه سیاسی و چه شخصی بسیار روشن است و من علاقه ای ندارم و نیازی نیست که آن را مخفی کنم. 

لغت دروغگو برای شما کافی نیست و باید لغت عربی و نیرومند کذاب یعنی آنکه ذات خراب و پلیدش با دروغ آمیخته است را برای شمایان بکار برد.برو سرگذشت مرا در سالهای دور از دبیران شورا،اطرافیان من و نیز خود رهبر عقیدتی در این زمینه ها  ومنجمله ماجرای  شهریور بنظرم سال 1368 در پایگاه بدیع زادگان که «حضرت رهبر» و « مهر تابان» و نیز «همسر سابق من»( و نیز از خودت!! زیرا با اصطلاح آق اسمال که از زندان مشهد تا امروز تکیه کلام  موجود فلک زده و متناقضی چون تو بوده و هست حدس میزنم که کیستی) و شماری دیگر از مسئولان وقت، درجریان قرار دارد بپرس تا بدانی اگر چه فقیر ادعای زهد و تقوا ندارم و اخلاق برای من این است و کلام حافظ:
 مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست
ولی بند شلوارم به سستی «دهان تو» و«بند تنبان آن چشم و چراغ آفرینش»در کنار تختخواب برادر و رفیقش  نیست که بر اثر الهامات آسمانی و بخاطر پیشبرد امر تکامل و اراده الهی و انقلاب و اسلام ناگهان به اذن حق و «در راستای اسلام و انقلاب» و «ترمیم استراتژی و ایدئولوژی» در برود و فضاحتی را بار بیاورد که سالهاست ادامه دارد و منجمله بوی عفونتش عالمی را آزار میدهد وبسا روانهای پاک را به عفونت و بیماری در افکنده و منجمله در همین نوشته تو جاریست.
این را مطمئن باش.اگر پای آبرو و حیثیت دیگران در میان نبود به روشنی مینوشتم که ماجرا چه بود وچگونه نه بخاطر ترس از خدا بلکه پرنسیبهای انسانی و طبیعی چگونه  و به سادگی به کسی که به من اظهار علاقه و رابطه میکرد گفتم نه! درست نیست!.
دلیل این رد کردن همانطور که گفتم ترس از خدا ، مذهب و آتش دوزخ نبود . یک دلیل بسیار بسیارساده داشت. من زنی ساده و صمیمی و مهربان را که همسرم بود در آن روزگار دوست میداشتم و بر نگین دل خود تصویر او را داشتم و بس ، در آن هنگام تمام زیبائیهای زنانه و تمام زنان جهان را درموجودیت او مییافتم و نیازی به کس دیگری نداشتم. اینجا بود که محبت و عشق، از اخلاقی واقعی، بطور طبیعی، و نه با دخالتهای بیجای خدا و مقدسین وامثالهم، حفاظت میکرد و نه هیچ چیز دیگر.
 بگذرم ،چون کار به اصرار کشید  علیرغم خواست قلبی من لاجرم حضرت رهبر در جریان قرار گرفتند، و نیز بعدها   اظهار علاقه ها علیرغم تحت برخورد قرار دادن اوادامه یافت تا روزگاری که به او گفتم:
 من دیگر نامه هایت را نمیخوانم و سر بسته آنها را به مسئول بخش که مسئول تشکیلاتی من است   میدهم .
و از آن پس او کنار کشید،و نیز میتوانم در همین وادی نمونه های به ذلت کشاندن مردان پنجاه شصت ساله  نامداری را یاد کنم   که در مقابل جمع و در جلسات بخش تبلیغات در پایگاه بدیع زادگان باید از ماجراهای دوران کودکی خود در (نشستهای خود شکنی سالهای شصت و هشت تا هفتاد و دو)سخن برانند تا آرشیو رهبر برای روز مبادا پر شود ولی برو وعجالتا اینها را از «چشم و چراغ آفرینش» سئوال بفرما که من مثل تو در پی ریختن آبروی دیگران و بهره بردن نیستم.
 بگذرم چون متاسفانه در پرونده من چیزی دندان گیر نیافته اید( البته میتوانید در آینده جعل کنید چون امکانات دروع چون امکانات ابلیس بی نهایت است) احتمالا این نمونه را اشتباها از آرشیو فسادهای اخلاقی اطرافیان وپرونده یکی دیگر از اطرافیان رهبر بتو داده اند! نگهش دار هر وقت آن بابا برید بطور صحیح استفاده کن. بیشتر از این نمی نویسم فقط به برخی رفقای سابقی که هنوز تا فرق سر در منجلاب دروغ و فریب و بهتان این دم و دستگاه فاسد فرو نرفته و خود هضم و جذب این سیستم نشده اند یاد آوری میکنم  
رفقا! میدانم که میدانید حفظ تشکیلات به هر قیمت حتی دروغ و رذالت و وقاحت اصلی ترین است و در این مسیر میتوان هر شناعت و وقاحتی را پذیرفت ولی اگر بخدا معتقدید بخدا سوگنداین راه و روش شما را بجائی نخواهد رساند.اندکی بیندیشید! اینان تا حدی پوسیده اند و به لجن ناب انقلابی و توحیدی تبدیل شده اند که غیر قابل باور است خود را دریابید یا اگر میتوانید آنان را دریابید.
وخطاب به شما میگویم
ای عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول
زین هواهای عفن وین آبهای ناگوار

متاسفم که مجبور شدم برخی نکات را بنویسم. پنهان نمیکنم که من ملامتیان را بیشتر از زاهدان دوست میدارم و علاقه ای ندارم که نکاتی را بنویسم که در ترازوی معمول اخلاقیات و نیز ریا کاری باعث افزودن ارزش!! میشود. بیشتر از خواجه عبدالله بایزید را میپسندم که هجویری در کشف المحجوب از او چنین میگوید
«وقتی خواجه با یزید  ماه رمضان بود که در شهری رسید. تمام خلق به تعظیم و تکریم وی استقبال کرد وقت خواجه به غارت شد. قرصی از آستین کشید ، در میان بازار خوردن گرفت. خلق همه عتاب و ملامت کردند. مرید را گفت بر یک مسأله شرعی عمل نکردم همه خلق مرا رد کردند.»
مرام من این چنین است و این  بیت  میرسنجر کاشی شاعر (981-1021هجری)را سخت خوش میدارم
چو فردا در رسد در بارگاه مغفرت بینی
ز نوشانوش مستان منفعل بانگ اذان ما 
یا
نشیند در نقاب بارگاه مغفرت فردا
ز نوشانوش مستان منفعل بانگ اذان ما.

ولی گاه باید نوشت و بقول شاملو اردنگیی به پوزه وقاحت نثار کرد. صبح بیست و پنج ژوئیه است و متاسفم که دو ساعت از روزگار من در پاسخ  به این مقاله صرف شد ولی بنا بر نقلی از فیلم «داش آکل» و به قلم هدایت بزرگ :
 «دیشب خواب دیدم دیوار مستراح بر سرم خراب شد»
لاجرم
صبح با مقاله جناب محمدی روبرو شدم
منتظر مقالات آینده جناب محمدی هستم و خطاب به ایشان با بیتی از شاعری بنام خان خالص مطلبم را تمام میکنم:
 چنین گر بر در مردم(رهبر) شلنگ تخته خواهی زد
ترقی گر کنی آخر تو کشتی گیر خواهی شد! 
بیست و پنج ژوئیه 2014 میلادی
اسماعیل وفا یغمائی 
--------------------------------------
مطالعه این مقالات من باب زیاد شدن معلومات  و شناخت ذات و ماهیت خبیث بنده! سفارش میشود .

8-بعدالتحریرهای شاعرمفلوک ومحصوردیروز ورها وآزاد امروز -اسماعیل هاشم زاده ثابت  ادامه  
9-عرض نکردم به کجا خواهد رسید؟! -اسماعیل هاشم زاده ثابت  ادامه
10-رکورد سرعت سقوط از وادادگی تا توبه وخیانت - اسماعیل هاشم زاده ثابت ادامه 
11-
مرگ بر مقاومت، زنده باد تسليم! - جمال بامداد . ادامه
12-آنها که در روسپی خانه مسجد میسازند ! - عارف شیرازی ادامه  
14بازنشخوار كنندگان فضولات ولایت .محمد اقبال   
15اي گربة قرمدنگ! آخر حياي تو كو؟ - عليرضا خالوكاكايي (طارق)

۱۳۹۳ تیر ۲۳, دوشنبه

در ارتباط «زنده یادگودرزی»با«شادروان شقایقی» اسماعیل وفا یغمائی




من باب مقدمه

ماه مبارک رمضان است و ابتدا با اجازه دوستان چند خطی از کلام الله مجید سوره واقعه را در رابطه با مطلبی که میخواهم بنویسم میخوانم و بعد توضیح میدهم چرا.

السابقون السابقون أولئك المقربون . في جنات النعيم . ثلة من الأولين . وقليل من الآخرين . على سرر موضونة . متكئين عليها متقابلين . يطوف عليهم ولدان مخلدون . بأكواب وأباريق وكأس من معين . لا يصدعون عنها ولا ينزفون . وفاكهة مما يتخيرون . ولحم طير مما يشتهون . وحور عين . كأمثال اللؤلؤ المكنون . جزاء بما كانوا يعملون . لا يسمعون فيها لغوا ولا تأثيما . إلا قيلا:سلاما سلاما



ترجمه و تفسیرکی به روز از سوره واقعه از شخص بنده

با اجازه خود خدا و با توجه به اینکه بنده فارغ التحصیل الهیات و حقوق اسلامی هستم! ودور از چشم شیخ ابو عرعور ترجمه و تفسیرکی به روز از بنده را هم بشنوید
و   سابقونند سابقون، (10)آنها مقربانند!چه در دنیا و چه در آخرت چه در خارجه  و لندن و پاریس و ینگه دنیا و چه درخدمت خدا (11)درخانه های بزرگ و محتشم و باغهاى پرنعمت بهشت  خانه دارند! و مواجبشان میرسد(12)گروه زيادى از  نفرات قدیمی اند که بریده اند   (13)و اندكى نفرات کم سابقه! که جدا شده اند اما دور زده اند و برگشته اند و خدمتگذارند(14)آنهادر جلسات تمام دوره ای و میاندوره ای چه در دنیا و چه آخرت روبروی هم روی تختها و صندلیها مینشینند هم رابر و بر نگاه میکنند و صفا میکنند و به به و چه چه میکنند و حرفهای هم را تائید میکنند و چوب در آستین معاند و مخالف و واداده و مزدورهای پدر سوخته  میکنند و می گویند همه مخالفان ما مزدور و اطلاعاتی اند(15)  آنها تكيه زده به پشتی های مشتی و رو به روى يكديگرند! به کوری چشم وادادگان و مخالفان و منتقدان (16) دور و برشان (البته در آن دنیا چون اینجا از سال 1368مگر مخفیانه ودور از چشم حسود ممنوع است)حوریچه ها و پریچه ها ئی مادیچه و نریچه   که پیر نمیشوند و همیشه تر و تازه اند میچرخند و خدمت میکنند (17)با قدحها وکاسه ها و كوزه‏ها و جامهايى از نهرهاى جارى بهشتى و شراب طهور ! که مینوشند و کاسه  و کوزه ها را به اذن حق بر سر منتقدانی امثال قصیم و روحانی و مصداقی و اقبال و یغمائی وجمالی و حیدر نژاد و... میکوبند و متهمشان میکنند که در آن دنیا زمینه ساز جنایات ملاهای سگ پدر بوده اند مینوشند می را (18)اما شرابى كه از آن درد سر نمى‏گيرند و نه مست مى‏شوند!( از خدا میپرسم آخدای خوب من! ای خدای انگور آفرین!.یا شرابت در آن دنیا قلابی است یا بد تفسیر کرده اند. شرابی که مست نکند چه جور شرابی است که اینطوری تمام رودخانه های عالم که سهل است تمام ابریقها و آفتابه ها پراز شرابند که آدم را مست نمی کنند و به د رد عمه شیخ ابو عرعور میخورند و نه فرزندان حافظ و خیام وفردوسی) (19)و ميوه‏هايى از هر نوع ،كه انتخاب كنند، (سوت بزن همینطور آلو وهلو وشفتالو وزرد آلو وخرمالو و البالو و انواع میوه جات است ر که پرمیکشند تا دهان مومن، (20)و گوشت پرنده از هر نوع كه مايل باشند!( خوش بحال آقای خودمان که بخورد تا میتواند) (21)و همسرانى از حور العين دارند، چاق و چله، سفید و گرم و نرم، و همیشه حاضر یراق! لاغر بخواهی در جا وزن کم میکنند، چاق بخواهی سوت بزن درجا چاق میشوند، کله هاشان قابل تعویض است و به هر شکل در می آیند. دست که بهشان بزنی از مساماتشان بوی عطر کریستین دیور بلند میشود و نیشگونشان که بگیری صدای ویلن  پاگانینی میدهند،  لبهاشان بوی چاقاله بادام میپراکند ولپهاشان شیرینی عسل، هوس آبتنی که بکنی نافشان بزرگ میشود و پر از شیر آهو! میتوانی شیرجه بزنی و شنا کنی! همچنین میتوانی اینقدر کوچکش کنی که اویزانش کنی به سویچ ماشینت که خیالت راحت باشد که حوریجانت در دسترس است. نه یکی نه دوتا نه سه تا،که لغت جمع است و همسران است و چند تاست، بگیر بابا تا میتوانی،عقدی و صیغه همینطور گله های حوری است و مومنان که باطناب و کمند و تور حوری و پری و گاهی هم من باب تغییر ذائقه غلام میگیرند و میبرند و میزنند توی رگ مبارک،درخت ویاگرا هم که همینطور میوه هایش را میتکاند و مومنین رفع خستگی میکنند! خدایا ما را هم هدایت بفرما تا از عناد و انتقاد دست برداریم و اقلا در آن دنیاچیزی گیرمان بیاید که تو ارحم الراحمینی و از این اداره اطلاعات آخوندهای دیوث هم خیری نمیرسد!! نه نقدی و نه چنانکه برای بعضی آدمهای خوش شانس جنسی!! (22)این زنان و حوریچهگان و پریچگان همچون مرواريد در صدف پنهانند! آدم نمی داند چه خاکی به سرش کند از دستپاچگی! کدام را باید اول شکست؟ باید صدف را شکست و مروارید را در آورد و یا بالعکس مروارید را شکست و صدف را در آورد یا هر دو را با هم شکست خلاصه دست خودتان است صدف بشکنید و مروارید ببینید(23)اينها پاداشى است در برابر اعمالى كه انجام مى‏دادند! (24)در آن  باغهاى بهشتى  نه لغو و بيهوده‏اى مى‏شنوند نه سخنان گناه آلود؛ یعنی نه سایت آفتابکاران هست نه دریچه زرد نه پژواک و نه بخصوص  افشاگر و همبستگی!!و نه سخنرانیهای صد من یک غاز و جلسات انتقاد از خود و تعریف از بالات و گزارش غسل هفتگی و فحشهای چار واداریر (25)تنها چيزى كه مى‏شنوند «سلام‏» است «سلام‏»! نشسته اند جلوی هم و هی این میگوید سلام و دیگری میگوید سلامون علیکم. خداوند رحم کند که فقط به سرمان نزند چون تحمل دائمی سلام نمیدانم چگونه است(26)
پایان تفسیر به روز
اما اصل مطلب

اما بعد از این مقدمه اقای حسن حبیبی دوست سابق،مجاهد سابق، و عضو سابق شورا که با سه واسطه از «سابقون »اند!در سایت «محترم و وزین آفتابکاران» مقاله ای تحت عنوان :لینک دلسوزی "هابیلیانی "برای ساکنان لیبرتی! قلمی فرموده که میتوانید ملاحظه بفرمائید.
در این مقاله در ابتدا ایشان فامیل خانم هشترودی را هابیلیانی ونام آقای متین دفتری رازمین دوست ذکر فرموده است.
از آنجا که دوست سابق وارجمند در منش و رفتار و اخلاق و نحوه زندگی بسیار بسیار به رهبر عقیدتی نزدیک و مشابه است و این را اکثر برادران و خواهران مجاهد بخصوص دبیران ارجمند شورا تائید میکنند، و از آنجا که ایشان خود به شدت از زمینداری بیزار است و بارها یاری کرده است  که خانه های افراد ورشکسته ای که حراج شده حراج نشود و به خود آنان برگردد و در اساس روزگارش به کمک رساندن به فقرا و مستمندان میگذرد،من از خشم انقلابی و توحیدی و فرا انسانی ایشان حیرتی نکردم. دست مریزاد دوست سابق. اما اندکی بپردازم به نوشته گهر بار ایشان. 
در جستجوی یک پاسخ

این انسان شریف و بزرگوار و پاکیزه خصال در مقدمه نوشته خود مرقوم فرموده اند که حیرت کرده اند که هابیلیان و زمین دوستان و غیره دلشان بحال کسانی بسوزد که«که به خواست مشخص و پیگیر آخوندها در این سالها ،یا در اشرف با چماق فرقشان شکافت و یابا دست بسته قتل عام شدند و یا در لیبرتی با موشک تکه تکه شدند وبه اسارت نگاه داشته شدند تا در فرصت مناسب به صلابه کشیده شوند.». 
حرفشان درست ولی متاسفانه ناکامل است و برای تکمیل سخن ایشان باید  برای بار  صدم خدمت این بزرگوار و همسانان اوتکرار کنم  و بپرسم:
برادرسابق من! بعد از سال 2003 و تغییر اوضاع عراق مگر در آن سرزمین حلوای نذری تقسیم میکردند که اینها آنجا مانده شده شدند.
چه شد که اینها ماندند تا فرقشان شکافته شود و بارها و بارها توسط مالکی و خامنه ای بخاک و خون کشیده شوند؟چرا؟ و مگر از مالکی و ملای خونخوار و رژیم ارتجاعی خونخواری که بر طبل سرنگونی اش حتی با دست خالی کوبیده و میکوبی انتظار هست که فرق نشکافد؟ .
میخواهم از ایشان سئوال کنم ایابهتر نبود که برای   شکافته نشدن فرق این بندگان مظلوم خدا که الان سالهاست بی سلاحند و بی دفاع ، مثلا:

مثل من که  حتما انسان خوبی نیستم و حتما وامانده و اطلاعاتی و هزار کوفت و زهر مار دیگر هستم.
- و یا مثل آقای حبیبی که بدون شک انسان درویش و انقلابی و پاکیزه وشریفی است.
- و یا مثل رهبر عقیدتی و مهر تابان و بزرگان پیرامون رهبران که همه بیست سال قبل در آن ولایت بودیم، از آن جهنم خارج میشدند تا مالکی حرام لقمه و خامنه ای جلاد نتوانند فرقشان را بشکافند. و امثال من و شما! از سه هزار کیلومتری و وقتی فرقها شکافته میشود و اجساد در خاک و خون میغلتند من و شما در کنار اهل و عیال و فرزندان و یا از پشت میکرفنها و در سالنهای پر شکوه یا مخفیگاه امن نعره «یالیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما» بر آوریم و روح امام حسین را به حیرت آوریم که این چه نوع یا لیتنی گفتن تئوریک و اینترنتی و سایپری است  است که تکرار میشود و تکرار میشود و نعره اش را اینجا  در لندن و پاریس میکشند و شهیدش را در عراق میدهند امیدوارم به این نکته توجه بفرمایندکه شرم و حیا هم اندکی خوبست.


ادامه تاملات و تدبرات رفیق بزرگوار 
در سطر چهارم و پنجم و ششم این نوشته پرمغز اشاره به کاسه زیر نیم کاسه مشترک رژیم ملا و سرویسهای جاسوسی فرموده اند که توطئه ای در کار است! .


با این فراخوان توطئه ای در کار است

من اضافه میکنم، حتما!! توطئه ای در پی صدها توطئه، از همان سال شصت از جریان چک اطلاعاتی عمومی در سال 63 و چهار در پایگاه منصوری ،تا حالاودر گذر از دهها توطئه!!، که بر روی ریل این توطئه ها، به حول و قوه الهی لکوموتیو پر قدرت مقاومت توانسته به پیش بتازد و با تلق و تلوق گوش کر کن چرخهای مبارک بر روی ریلها صدای وزوز منقدان و مخالفان پیرامون را در زمینه های مختلف سیاسی ، تشکیلاتی، ایدئولوژیک ومخصوصا استراتژیک خاموش بفرماید همیشه توطئه در کار بوده و هر وقت هم مرکب در گل فرو میرود باید درجستجوی توطئه بود پس بجای الهی اعطنی فی کل لیلا عجالتا بخوانیم:
:الهی اعطنی فی کل لیل والنهار موامرات جدیده و شدیده و عدیده حتی طلیعه یوم الفتح برحمتک یا الرحم الراحمین.
پروردگارا به من عطا کن در هر روز وشب توطئه های جدید و متعدد و شدید تا روز فتح و ظفر به محبت خود یا ارحم الراحمین.


دادن فراخوان بخاطر تسهیل در فروش زمین

اما ایشان چون این مسئله را کافی نمیداند اسب تعقل را میتازاند که شاید دوباره فروش زمینی در کار است و.. بدین سبب و برای تسهیل فروش زمین فراخوانی داده شده است.
براستی کاش انیشتین زنده بود!واین نوع تحلیل، واقعا یک نمونه  کامل تفکر سیاسی با کمک علم فیزیک است که میتوان گفت :
چون همه چیز در انفجار بیگ بن از یک جنس بوده است ، همه چیز با همه چیز ربط دارد منجمله خویشاوندی شادروان شقایقی با زنده یاد گودرزی ،و به همین ترتیب دادن یک فراخوان برای نجات جمعی اسیر با فروش زمین! در ارتباط مستقیم اشت ، اما ایشان که اهل شک علمی است دوباره می اندیشد ومیگوید :
نخیر!تمام قضیه نمی تواند این باشد،و پس ازعبور از شک در مورد فتنه رژیم و سازمانهای توطئه گر خارجی، وعبور ازتردید فروش زمین ودادن فراخوان، گذر وعبور علمی میفرماید و به مرحله دیگری از شناخت ما را راهبری میکند. ایشان میگوید : 

فرا خوان وعبور از باب تجارت به باب طهارت

قصد از دادن این فراخوان نشاندن نامهائی چون آقای متین دفتری و خانم هشترودی در کنار بزرگانی چون خوئی و آزرم شاعران ارجمند در تبعید و غربت و دیگرانی است که میتوانند موجب تطهیر نام ایشان شوند. پس علت نزول این فراخوان را این بار نه در مبحث «توطئه» ، و «باب مکاسب» و خرید و فروش زمین بلکه در قسمت «مطهرات و باب تطهیر» باید باز جست. 
به رفیق قدیمی سابق عرض میکنم و نیز در همین جا به او کمک میکنم که برای نقد من نیز در همین اظهار نظر من محملی بجوید و داشته باشد. 
رفتن به ایران قابل نقد است، خیانت نیست. همکاری با جلادان خیانت است

این نظر من است . نظر کسی که نه در حکومت خامنه ای و چنانکه قبلا اعلام کرده ام در حکومت فرضی رهبر عقیدتی وعیال که امتحان خود را در مورد دموکراسی! و آزادی!در پروسه ای سی ساله و پیش از حاکمیت با نمره بیست! بلکه بیشتر گذرانده و فارغ التحصیل شده اند، پا به ایران نخواهم گذاشت.

نازنین! 
نقد افراد مورد نظر سرکار را حتمامیتوان انجام داد و پاسخشان را شنید ولی بگذار از زاویه خود بگویم که قرار نیست که مثل زنان مطلقه پاشکسته پس از طلاق نیزبضع مبارک خود را در حریم شوهر سابق بدانیم و در جدول ارزشی رهبر سابق تنفس بکنیم.

سی وچهار سال گذشته است 
ایران سرزمین ماست!که توسط مشتی ملای جنایتکار اشغال شده است.رفتن به ایران به دلیل اینکه یک بنده خدای متوهم وعظمت طلب بدون شناخت و شعور سیاسی درست! سی وچهار سال قبل اعلام مبارزه مسلحانه کرده واعلام کرده ششماهه حکومت را سرنگون میکند و خودش یکماه بعد با معراج تاریخساز یا فرار بزرگ تاریخسوز چمدان مبارک را بسته وبه اجبار خارجه نشین شده و رفتن به ایران را معادل خیانت دانسته حرف مفتی است که میلیونها ایرانی حتی شمار زیادی از هواداران این بزرگوار امروز به ریش ان آن میخندند و به درد خودش میخورد . 
سی و سه سال گذشته است و انقلاب نوین من در آوردی و خیالی این بزرگوار به سنین پیری رسیده است .انگار انقلاب مقوله ای تئوریک است که به خیال خود میتوانیم ابراز و اعلامش کنیم و نه یک پدیده واقعی که از درون جامعه میجوشد.

سی و چهار سال گذشته است از سه نسل فدا شده:
- نسل اول یعنی پدران ما مردند
- ما سالهای پایانی عمر را میگذرانیم و اکثریت ما بین ده تا پانزده سال دیگر نخواهیم بود
- فرزندان در خارج متولد شده ما دارند پا به سالهای میانسالی میگذارند
- یازده سال است رهبر مخفی است و سی وسه سال است هر سال سال آخر است.

جدول این روزگار جدول سال شصت نیست عزیز! همه چیز عوض شده است حتی رهبر ضد امپریالیست، که روزگاری ملک اردن را در دادگاه زنده یاد شاه   سگ زنجیری میخواند و امروز با فرزند او نرد دوستی میبازد و روسای سابق سازمانهای محترمه از رفقای سیاسی ایشانند. 
تکرار میکنم همکاری با ملایان نه به دلیل علائق پوشالی و جدول ارزشی بی ارزش و نظرات نادرست رهبر عقیدتی بلکه به دلیل اینکه این حکومت ضد مردمی است و بخش عظیمی از ملت ایران را بخاک سیاه نشانده است خیانت است و نه سفر به ایران. من و یا کسانی دیگر اگر به ایران نمیرویم دلایل مشخص خود را داریم و هر کس مختصات خود را دارد. خطر به ایران اگر خطر مرگ داشته باشد بلاهت است و اگر به همکاری با ملایان بیانجامد خیانت است و در اشکال دیگرش ضعف است و قابل نقد و نه خیانت .

نشستن با ماموران و روسای سابق سازمانهای جاسوسی و جنگ هم خیانت است یا نه؟ 
میتوانی در این باره مقاله ای قلمی بفرمائی و مرا نیز نقد نمائی ولی این نظر من است. در همین جا میخواهم اضافه کنم خوبست در کنار این مسئله، نششتن بر سر میز با ماموران و روسای سابق سازمانهای جاسوسی و جنگ جهاندار و جهانخوار و به به و چه چه کردن، همانانی که مصدق را به زیر کشیدند و ملتی را به روز سیاه نشاندند همانانی که در ویتنام و کره و ظفار و فلسطین و بسا نقاط جهان دستشان بخون آغشته است را توجه بفرمائی و بررسی کنی که خیانت است یا خدمت.
به رفقا عرض کن:
فلان رئیس سازمان جاسوسی و جنگ یا فلان سیاستمدار مطهر!! بی بی تمیز خالدار نیست که پس از رسیدن به سن پیری در خرابات، توبه کرده و بقیه عمردر دیر و کنشت به خیل پرهیزگاران بپیوندد. آنانی که جهانی را بخون کشیده و منجمله دندان در گوشت ملت فلسطین و ویتنام و غیره چرخانده اند در سنین پیری نیزبا دندانهای آهنین ولی مصنوعی در پس پرده و تا لحظه مرگ به کار خود ادامه میدهند و بیهوده یار سیاسی موحدان!! و مجاهدان!! نمیشوند و نمیشود آزادی ملتی را با یاری آنان به دست آورد.


چه شده استی در میان چه شده است؟

رفیق ما اشاره فرموده ان چه شده است که آخوندها آنقدر مهربان شده اند که رئیس کمیسیون زنان را به پیشواز میایند( البته بقول شما) اما بجز این چه شده استهای پایه ای تری هم هست.سئوال این است که:
چه شده است که رئیس چند  کمیسیون استعفا میدهند؟
چه شده است که شاعر اکثر سرودهای بنیادی مجاهدین میگذارد و میرود؟
چه شده است  که محافظ اول رهبر، مشاور سیاسی طالبانی میشود؟
چه شده است که ششصد رزمنده اشرف نشان از تیف به دامان رزیم پلید ملایان میشتابند؟
چه شده است که مسئول اتاق پذیرائی جنابش  به ایران رفته ودر شمال مشغول پرتغالکاری میشود؟
چه مرضی وجود دارد که این همه بریده و جدا شده تولید میشود؟
مشکل کجاست ؟ شما که تیز بینی، و همه جانبه میبینی، لطفا راز اینها را هم کشف کن و اندکی در میان بگذار.
خود بهتر از من میدانی که چقدر چه شده است و سئوال در این زمینه وجود دارد که هیچگاه پاسخی به آنها داده نشده . لطفا به چه شده استهای اصلی نیز اندکی بیندیش.


توهین مستقیم به امضا کنندگان!امضا کنندگان فراخوان فریب خوردگانند!

دوست نازنین در ادامه نوشته اند:
تردید ندارم که افراد دیگری نیز در این لیست به عنوان امضاءکننده ردیف شده اند که بهیچ وجه متوجه این ترفند نبوده اند .وگرنه به جز عوامل پیدا و نا پیدای رژیم و باندهایی که بصورت متشکل، همواره پای اینگونه فراخوان ها را ،به فرموده امضا میکنند،کدام ایرانی آزاده و آزادیخواهی حاضراست اسمش در کنار اسامی کسانی ردیف کند که به مردم و مقاومت ایران خیانت کرده و با آخوندها و "هابیلیانش " همسفره شده اند. 
این بزرگوار تیز و بز امضا کنندگان را نا وارد، فریب خورده، و نابالغ حساب کرده، و
بقیه را هم یکجاعوامل پیدا و ناپیدای رژیم دانسته اند.
من عرضی ندارم. مسئله روشن است. فقط میخواهم بگویم:
ما یعنی امثال من مدتهاست به فتوای فتوا خانه مبارکه، در زمره خائنان به مقاومت مورد نظر سرکار اعلام شده ایم ،اما لطفا بگذارید خود مردم در آینده قضاوت کنند که چه کسی به آنها خیانت کرده است.تاریخ در معبر خود در کار داوری است اگرچه الان هم، قضیه ناروشن نیست.


کسانی که امضایشان را پای فراخوان نگذاشته اند

نکته بعد در نوشته این بزرگواراشاره به کسانی دارد که امضایشان را پای این فرا خوان نگذاشته اند.خب نگذاشته اند ! دلشان نخواسته بگذارند!مگر پولی!یا مواجبی! یا زوری در کار بوده عزیز. هرکس خواست گذاشت و هرکه نخواست نگذاشت، ولی مطمئنا چنانکه خود من در جریان بودم نه جبری در کار بود و نه فریبی. دوستانی چند به دلایل شخصی امضا کردند و بعد تقاضای حذف کردند که به فرمانشان گردن نهاده شد. علت اینکه چرا این فراخوان ساده و بقول رفیقمان پیش پا افتاده برخی ها را آزار داده شاید هراس این باشد که ممکن است تاثیری بر جای نهد و مثلا در امر جابجائی لیبرتی کمکی کند که مورد پسند برخی نیست و من باز هم تاکید میکنم نوشته اگر میتوانیم فرض کنیم کمپ لیبرتی جابجا شده است  و نیز و حدیث پیرامونیان هفت حصار!  را مطالعه بفرمائید.

مشابهت مواضع هابیلیان و قابیلیان!!

ایشان اشاره نموده اند رئیس هابیلیان هاشمی در مصاحبه اش اعلام نموده جابجائی لیبرتی به اروپا به نفع ما نیست! شگفتا که در کنار این حضرت من کس یا کسانی دیگر را میبینم و میشناسم که انتقال لیبرتی به نفع آنها هم نیست و در نوشته میتوانیم فرض کنیم کمپ لیبرتی جابجا شده است   توضیح داده ام. به نظر رفیق عزیز ما این عجیب نیست؟ .راستی چه مشابهتی بین هاشمی هابیلی وآن دیگری وجود دارد؟ هر دو گویا به خون هم تشنه اند ولی مواضعشان بر سر جابجا نشدن لیبرتی و چماق خوردن ها به نحو غریبی شبیه است.چر اینطور است؟چه رازی وجود دارد؟ و در همین نقطه پس از هندوانه فروش پیدا کنید «آن هابیلی نادرست واقعی را»ایا ذات و خمیر مایه هابیلی و قابیلی یکی نیست و هر دو مثل هابیل و قابیل اصلی در اندیشه دو قلوهای توامان نیستند  ؟ اینجاست که بد نیست شعر خیام را کمی تغییر دهیم و در رابطه با آن شخص دیگر  من و دوست سابق همصدا زمزمه کنیم بگوئیم: 
هابیل که بیل میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه بیل( البته دسته اش )هابیل گرفت



در رابطه باعلت فراخون و کمک از هموطن لر 
و اما در رابطه با فراخوان احتیاجی به این همه تحلیل و تفسیر نبود. قضیه ساده بودعزیز. احساس مسئولیتی بود شاید احمقانه!! اما انسانی در قبال کشتار ساکنان لیبرتی و پاسخی به ندای وجدان  همین و بس. در این زمینه یاد لطیفه ای میافتم.
می گویند ماموران گشت منکرات رژیم ،همشهری لری رادر تابستان به دلیل پوشیدن پیراهن آستین کوتاه در شهر آبادان  دستگیر کردند و بردند بازجوئی که چرا پیراهن آستین کوتاه پوشیده. لر نازنین سکوت پیشه کرد. شکنجه اش کردند . حرف نزد . زندان وشکنجه چند ماهه شد ولی باز هم لر حرف نزد و فقط با چشمهای گشاده از حیرت بازجویان را نگاه میکرد.
مقامات یکی یکی امدند . امام جمعه، امام جمعه استان، وزیر دادگستری،رئیس کمیسیون قضائی و ضد تروریسم و امثالهم  و سرانجام نماینده امام، ولی لر حرف نزد که نزد انگار از روز اول لال بوده. شکنجه ها ادمه یافت وبالاخره خود حضرت امام آمد تا ببیند چرا این لر حرف نمیزند و مقاومت میکند و چه توطئه و کاسه زیر نیمکاسه و تطهیر و فروش زمین و چیز دیگری در کار است. امام به اتاق بازجوئی آمد و پرسید:

- لکن  بنده رهبر و فرمانده کل و ولی فقیه و امام امتم و از شما سئوال میکنم شما چرا پیراهن آستین کوتاه پوشیدی ؟. چه توطئه ای در کار است! ؟چه تطهیر و فروش زمینی در دستور است؟. چه همکاری با ضد انقلاب و شیاطین کوچک و بزرگ در جریان است؟
یکمرتبه لر پس از دو سه سال به حرف آمد و گفت:
- یعنی تو نمیدانی!  تو نمیدانی! تو نمیدانی !چرا استین کوتاه پوشیدم؟
همه صلوات فرستادند که بالاخره معجزه شد و امام او را به سخن آورد
امام با تانی فرمود:
- لکن نه نمیدانم
لر گفت
بیشرف آخر تابستان بود!  کله خراب آخر هوا گرم بود!!!
حالا هم بنده عرض میکنم عزیز تابستان بود و هوا گرم. از کشتار مجدد بچه های لیبرتی رنج میبریم  همین و بس. به شاخ سبیل شاه عباس کبیرهیچ توطئه ای در کار نبود. نگران نباش و بقول گمانم هادی خرسندی هنرمند ارجمند که اول امضا فرمود وبعد به دلیلی که خود میداند گفت حذف شود و حذف شد.
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
هر دوتا سنگین تریم
برای اقای حسن حبیبی سلامت و موفقیت آرزو میکنم ونیز آرزو میکنم باب نقد و بررسی درست باز شود و همه، بتوانند نظرات خود را بنویسند و منتشر کنند
همین و والسلام
اسماعیل وفا یغمائی

چهارده ژوئیه 2014 میلادی