دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۸۶ مهر ۲, دوشنبه

یاداشتک هفتم قرائت عارفانه از اسلام. اسماعیل وفا یغمائی


یاداشتک هفتم!
در باره انواع و اقسام قرائتها از اسلام عزیز
اسلام عارفانهبمناسبت ماه سپتامبر المبارک رمضان
اسماعیل وفا یغمائی
عرض کنم خدمت شما که: بعد از اسلام فقاهتی و حکومتی که هردو نوعشان دستشان در دست هم بوده و اگر چه نه همیشه در اکثر اوقات یار غار و رفیق شفیق هم و سوار بر گرده و گردن توده های مردم، یکی به طور مادی و دیگری به طور مادی و معنوی! بوده اند، میرسیم به قرائتی دیگر از اسلام، که می شود آن را قرائتی عارفانه از اسلام نام داد.
قرائت عارفانه به نظر من از قابل تامل ترین و پیچیده ترین و نیزبا زهم به به نظر من در نهایت کار و در آینده ماندگارترین قرائتها از اسلام است؛ که اگر چه بخصوص در دوران معاصر کتابهای زیادی در باره آن نوشته شده وتحقیقات فراوانی توسط اهل فکر در داخل ایران و خارج ایران در باره آن انجام گرفته است هنوز جای تحقیق و تامل فراوان بخصوص تاملی شجاعانه تر از تحقیقات معمول دارد.
اگر تاریخ ایران را و تاریخ ادبیات را مطالعه بکنیم متوجه می شویم که اگر چه وسعت قرائت عارفانه از اسلام، به وسعت اسلام فقاهتی و معمول نیست، ولی طول عمر اسلام عارفانه مساوی طول عمر اسلام فقاهتی است و این دو قرائت در کنار هم و لی نه موافق، با هم راه پیموده اند و منزلها و مرحله های فراوان را طی نموده اند.
بازهم طبق معمول باید تاکید کنم بحث و فحص در مورد قرائت عارفانه از اسلام در حوصله این یاداشتکها نیست و فرصتی طولانی را می خواهد تا ابعاد و زوایای این نوع قرائت در روشنی قرار گیرد ولی برای اینکه اهل علاقه بتوانند روی برخی نکات تامل کرده و دنباله کار را خودشان بگیرند و ادامه دهند به برخی از مختصات اشاره می کنم و نیزتاکید می کنم برای شناخت درست از قرائت عارفانه، مثلا گذراندن مقداری واحد دانشگاهی! و تورق تعدادی کتاب و جزوه! و بحث و فحصهای معمول ! و گذاشتن ریش پرفسوری و عینک ته استکانی و کشیدن پیپ و چپق! و گره درشت و نیمه درشت بر ابرو انداختن ومدارک دکترا فوق دکترا را بر دیوار آیختن مفید است ولی کافی نیست. باید فراوان خواند و سالها با شعر و ادب عارفانه و تاریخ ایران و خاور میانه دمساز بود، باید بر اداب و اخلاق وسوگ و سرور و خلقیات جاری در جامعه تامل کرد، معماری و موسیقی و آواز مردمان را شناخت، باید اهل دل و اهل درد و شور و شیدائی بود و خلاصه پس از عبورها به حیطه ادراکی قابل احساس رسیدتا قرائت عارفانه از اسلام و عرفان خود را نشان بدهد و اما برخی از مختصات:
اولین مختصه قرائت عارفانه از اسلام همانظور که اشاره شد کهنسال بودن این قرائت از اسلام و هم سن و سال بودن ان با اسلام پیر و سالخورده فقاهتی و طبعا حکومتی است. وارد دنیای تصوف و عرفان که بشویم خواهیم دید حتی قبل از نواب اربعه دوازدهمین امام شیعیان، و قبل از انکه علما و فقها بتوانند بساطشان را پهن کنند، سر و کله و نغمه و نوای اولین عارفان و صوفیان پیدا شده و صدای آواز و هو حقشان در فضا پیچیده است.
برخی از محققان بخصوص محققان مومن و مسلمان که از اول نتیجه تحقیقاتشان برای خودشان روشن است ، وتمام چشمی یا گوشه چشمی به اسلام فقاهتی دارند، خرقه صوفیان را به امانت گرفته شده از سلمان پارسی و امثالهم و علی ابن ابیطالب و پیغمبر اسلام و صحابه او می رسانند و خلاصه عرفان و صوفیگری را به طور کامل در سایه پر جلال و جبروت اسلام قرار می دهند. که شاید خداوند از گناهشان در گذرد و مولا شفاعتشان را بکند.
عرض کنم خدمت دوستان که این ممکن است از برخی زوایا درست باشد ولی کاملا درست نیست و دقیق نیست و نیز منصفانه نیست و این راه و رسم تحقیق نیست. بعد از این اشاره خواهم کرد که بخش قابل توجه قرائت عارفانه از اسلام در مقابله با اسلام فقاهتی و نیز باآ بشخور فرهنگ قبل از اسلام خود را نشان داد تا تنفسگاهی قابل قبولتر و قابل تحملتر برای کسی که می خواست هم دین داشته باشد و هم یک کمی آزاد باشد!! فر اهم آورد بنابراین درست نیست عرفان را با اینکه اکثر عرفا دوستدار رسول اسلام و علی ابن ابطالب و صحابه و سلممن و امثالهم بوده اند به طور کامل به زیر عبا بکشیم که این واقعی نیست و بعد اشاره می کنم.
قرائت عارفانه خود شاخه های متعددی دارد که هریک فرصتی را می طلبد اما دو قرائت عام یکی عرفان سختگیر تر و خشک تر و دیگری قرائتی باز تر و روشن تر در مقابل ما قرار دارد که پژوهشگر ارجمند دکتر علی معصومی در پزوهشی با نام عرفان اسلامی و عرفان ایرانی به توضیح در باره این دو پرداخته است.در این میان عرفان مورد نظر من، عرفان ایرانی است که با بزرگانی چون بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی و حلاج اغاز می شود و در عمومیت خود با کاروانی از اهل فکر و ذوق و شعورهمراهی می شود و از قله هائی چون عطار و سنائی و حافظ و سعدی و عین القضات و سهروردی و بسیاری دیگر می گذرد وبا فرهنگ و جامعه ایران می آمیزد و و تا قرن نهم فروزان و سوزان و زنده و بیدار می ماند و بعد از آن به نوعی دیگر راه می پوید تا به روزگار ما میرسد.
دومین مختصه این است که قرائت عارفانه از اسلام بخصوص آنچه عرفان ایرانی نامیده می شود به طور قوی حامل ژنهای فرهنگی و فکری ایران قبل از اسلام است. اگر توجه داشته باشیم که مملکت و ملتی که بیش از هزار و پانصد سال از تثبیت هویت و فرهنگش می گذشت! و یکی از پنج مرکز کهن تمدن جهانی بود ! و برای خودش حیثیت و آبرو و غروری داشت ، پس از سقوط دولت وفرار پادشاهش مقاومت خواهد کرد و در برابر مهاجمان خواهد ایستاد، بهتر می توانیم حقیقت را ببینیم.
بدون تعارف و چه مسلمان باشیم و چه نامسلمان این را باید در گوشمان فرو کنیم که:
پانزده قرن فرهنگ و تمدن یک امپراطوری و یک ملت متشکل از اقوام مختلف، برگ چغندر نیست وعلوفه و یونجه نیست که شترهای مهاجمان بتوانند پس از سقوط سلطنت آنرا بخورند و با فراغت به نشخوار اسلامی آن آز ان نوع اسلامی که به ضرب شمشیر آورده بودند بپردازند. گیرم که ارتش شکست خورد وشاه فلنگ را بست، و در اول کار هم عده ای خوشخیال مثل بنده فکر کردند سلطنت رفت و جمهوری اسلامی آمد ! و خلیفه نازنین با شتر خودش نه از پاریس بلکه از مکه تشریف فرما شدند! گیرم که فکر کردند که نقل و نبات و حلوا پخش می کنند و جمهوری مبارک اسلامی به سر همه گل خواهد زد!!، و از شدت ظلم دربار وقت و ساواک یزدگرد مرحوم! به دامی افتادند که نه سر داشت و نه ته! ولی با فرهنگ میترا و زرتشت و مانی و مزدک، فرهنگی که خود استفاده برده و ساخته شده از فرهنگهای در هم جوشیده گوناگون ملل و اقوام مختلف است چه باید کرد؟. باقرنها تلاش فکری و فرهنگی چه باید کرد؟.
باید تاکید کرد که ملت ایران و تمدن ایران در شاهانش خلاصه نشده بود که با فرار شاه فرهنگ هم فراری شود.در طول تاریخ ایران بارها اتفاق افتاده که شاهان فرار کرده اند و لی مردم و فرهنگشان ایستاد اند! فرهنگ می ماند و می جنگد . بدجوری هم میچنگد و برای اشغالگران دردسر ایجاد می کند. همان فرهنگ و تمدنی که به سلطه اسکندر و سلوکیان پس از صد و چند سال پایان داد، در دومین گسست تاریخ ایران نه در مقابل سپاهیان آزدی بخش اسلام ! که برخی اینطور فکر می کردند یا می کنند، بلکه در مقابل مهاجمان ایستاد.
حکایت دویست سیصد سال اول تاریخ ایران پس از اسلام از سقوط یزدگرد تا دوران آل بویه و زیار و صفاریان، با بیش از صد شورش و انقلاب حکایت ملتی است که تسلیم نمیشود.امام راحل بجای آنهمه فقه و اصول! اگرمقداری به طور واقعی تاریخ و فرهنگ ایران را می فهمید، در حمله مجدد سپاهیان آزادی بخش( این بارمتاسفانه از درون ایران و از درون باورهای بی پایه ونفسهای ما!!) صابون به شکم مبارکش نمی مالید که بخواهد سر ملت ایران را در خمره ارتجاع مذهبی فرو ببرد. ایشان اگر می دانست در تضاد با فرهنگ این ملت،( اگر چه مسلمانند و میشود به بهانه اسلام از انها سواری گرفت، ولی به دلیل ساده ای که در اکثر خانه ها کتاب حافظ همسایه قرآن است و در زورخانه ها ورزش سنتی مذهبی باستانی به مدد شاهنامه فردوسی همسایه دیوار به دیوار اسلام است و رستم دستان و علی ابن ابیطالب هر دو با هم در گود زورخانه حضور دارند،)و حضرت امام و آن اسلام عزیزش دچار مشکل خواهد شد چنانکه شد و چنانکه مشکل ادامه دارد شاید مقداری شعور به خرج می داد.
از امام راحل بگذرم و بروم سر صحبت خودمان! عرض کنم پس از سه قرن تقریبا جنگ و شورش و بعد از سه قرن که اساسا ایران از نظر جغرافیائی در درون شکم بسیار گنده خلافت اسلامی آنموقع( و بعد از پایان خلافت ابوبکر و عمر و عثمان و علی ابن ابیطالب) در درون شکم خلافت اموی و عباسی نفس میکشید و اسمش محو شده و جغرافیایش بلع شده و تاریخش نفی شده و فرهنگش به آتش کشیده شده و زباتنش ممنوع شده و هزار بلای دیگر بر سرش آمده بود ایران بر پای ایستاد و از درون فرهنگش سر بر آورد .
عرض کنم خدمت رفقا که اینها نه حرفهای مفت است و نه شعارهای ناسیونالیست شوونیستی کسانی که برتری مثلا فارس بر ترک یا ترک بر فارس اعتقاد دارند که هر دو دسته از مرحله پرت اند. در طول این سه قرن تمام اقوامی که قرنها در درون جغرافیائی بنام ایران نفس میکشیدند و گذشته و فرهنگ مشترکی داشتند جنگیدند. بعدها بعد از سه قرن جنگ و کشاکش اگر چه ایران نرمک نرمک دین اسلام خاص خودش را گاهی با میل و رغبت و گاهی به ضرب روغن بادام قورت داد، به همت روشنفکران و متفکران خودش بخش بسیار با اهمیتی از روح و فرهنگ گذشته خودش را حمل و در درون رگ و پی اسلام عزیز تزریق نموده و به مدد همین ذخائر حمل شده ما شاهد عرفان ایرانی و قرائت اسلام عارفانه میشویم. ماجرای اینکه چطور این فرهنگ گذشته ایران وارد اسلام شد و چه قیمتهائی چون قتل دانشمند بزرگواری چون ابن مقفع و سهروردی و حلاج و عین القضاه و خیلی های دیگر از شهدای راه فرهنگ و فضیلت پرداخته شد تا نهالش قد کشید و شد به اندازه قد و قامت مولوی و حافظ بماند برای تحقیقات و تلاشهای خود دوستان که من به عنوان یک ایرانی کنجگاو و فضول رفتم به دنبالش و دانستم و شما هم می توانید بروید و بدانید که در این زمینه منلبع فراوانست و در دسترس.خب عجالتا اگر دلتان خواست روی این مقولات غور و کور بفرمائید تا باز بنده خدمت برسم که صحبت در باره اسلام عارفانه باقی است..
بیست و چهارم سپتامبر المبارک ماه رمضان

هیچ نظری موجود نیست: