در باره انواع و اقسام قرائتها از اسلام عزیز
آخرین اشارات به اسلام عارفانه و مختصات آن
بمناسبت ماه سپتامبر المبارک رمضان
اسماعیل وفا یغمائیعرض کنم خدمت شما که: ماه سپتامبر المبارک و رمضان هر دو به پایان رسید و سخن فقیر در باره اسلام تمام نشد که نشد! پس تا وقت باقی است و خودمان به پایان نرسیده ایم وبقول ملاها ملک الموت و به قول عارفان حضرت بویحیا یعنی پدر زندگی و حیات جاویدان به سراغمان نیامده و شمع زندگی را فوت نکرده است و باعث خوشحالی کسانی که از دانستن حقایق وحشت دارند نشده است به لطف خدا و به کوری چشم برخی از ابلهانی که فکر می کنند به خدائی هم معتقدند! بحث را دنبال کنیم.
عرض کنم در باره قرائت عارفانه از اسلام چیزهائی گفتم و بسا نکات باقی ماند که خودتان در صورت علاقه دنبال خواهید کرد اما اشاره بکنم که پیروان قرائت عارفانه از اسلام با اینکه ظاهرا دنبال قدرت و حکومت نبودند و درویش جماعت و عارف و صوفی، ظاهرا در دنیای خودشان و در خلوت خودشان سیر و سلوک می کردند، در تاریخ ایران یک دو سه باری سر و کله شان در چار چوب و وادی حکومت و حکومت کردن پیدا شده است که خداو پیغمبری کار را خراب کرده و بر خلاف نظر خوشبینان پدر ملت را در آورده اند. بار اولش می شود گفت در دوران مغولها بود و جنبش سربداران و بار دومش در دوران صفویان.این دو جنبش که قبل از این اشاراتی به آنها شده و بیشتر از این اشارات را می توانید در نوشته های من در باره تاریخ ایران در همین سایت و در قسمت کرونولوژی تاریخ ایران دنبال کنید و من به طور جداگانه هم آنها را در سایت و وبلاگ خواهم گذاشت تا راحت تر به آنها دسترسی پیدا کنید، در حقیقت نمایانکر دو دوره ای است که پیروان قرائت صوفیانه و عارفانه از اسلام توانستند به قدرت سیاسی و حکومتی هم دست پیدا کنند. جنبش سربداران اگر چه به طور خالص جنبشی عارفان و صوفیان نبود ولی با توجه به رهبر معنوی آنانشیخ احمد جوری و شیخ خلیفه و اعتقادات پیروان این جنبش، و اینکه شمار زیادی از فتیان و جوانمردان و عیارانی که در ارتباط با خانقاهها بودند آبشخور فکری صوفیانه و عارفانه داشتند، در قرن هشتم هجری و پانزدهم میلادی خودش را نشان داد، و چند صباحی درخشید وخاموش شد.
در رابطه و تحت تاثیر این جنبش جنبش مرعشیان مازندران شکل گرفت که چندان نمیشود آن را در زمره جنبشهای عارفان و صوفیان قرار داد و بیشتر با اسلام فقیهانه و شیخانه خویش و قوم است. در دوران تیموریان ما با جنبشهای درویشان و صوفیان معروف به حروفی و نقطوی و پسیخانیان روبرو هستیم که رد پاهائی از خود در تاریخ ایران گذاشتند و به طور معمول در زیر تیغ و برنطع جلادان دولتهای وقت کار شان به پایان رسد و هیچکدام نتوانستند دولت و حکومتی تشکیل بدهند، و نیز جنبش مشعشعیان در حول و حوش همین دوران وجود داشت که راهی به جائی نبرد،اما جنبش صوفیانه دیگری که باعث شد یکی از بزرگترین سلسله ها در ایران پیدا شده و سالیان دراز قدرت را در دست بگیرد جنبشی بود که در ادامه کار و روزگار، صوفیان پیرو شیخ صفی الدین اردبیلی آنرا پدید آوردند و سنگ بنای سلسله صفوی را پس از دوران مغول و تیمور گذاشتند. در این رابطه بد نیست چیزهائی بدانیم.
شيخ صفي الدين اردبيلي كه در سالهاي 560 تا735 هجري ،1252 -1334ميلادي زندگي ميكرد صوفي شافعي مذهب بسيار مقتدري بود كه دخترصوفي معروف و مقتدرشيخ تاج الدين ابراهيم ، معروف به زاهد گيلاني را به همسري گرفت و پس از مرگ شيخ زاهد جانشين او شد . داستان شيعه بودن شيخ صفي و سلسله نسب صفويان تا امام هفتم شيعيان افسانه ايست كه بعدها توسط آخوندها اختراع شد ودور مينمايد كه در شهر اردبيل كه اكثريت مردم ي آن در عهد شيخ صفي شافعي مذهب بودند به يك صوفي شيعه روي بیاورند و باعث بالا گرفتن كار او بشوند . اقتدارشيخ صفي آنچنان بود كه در هر ماه هزاران نفر به زيارت او ميامدند و فضاي اجتماعي و روحي مردم پس از تهاجم مغولان و اشاعه روحيه درويشي و صوفيگري ، هر چه بيشتر بر اقتدار شيخ صفي افزود .
به نظر ميرسد حكايت تشييع صفويان در زمان شيخ جنيد ،جد شاه اسماعيل شروع شده است و جنيد شافعي مذهب به تشييع روي آورده است . دوران جنيد مصادف با مرگ شاهرخ فرزند امير تيمور وتجزيه ممالك تيموريان و جدال قره قويونلوها و آق قويونلوها با يكديگر بود و شيخ جنيد تلاش كرد از اين موقعيت استفاده كرده و با كمك مريدان خود قدرت را به دست گيرد . تبديل لقب شيخ به سلطان!! در دوران شيخ جنيد صفوي شروع شد و او خود را سلطان جنید ناميد . او ارتشي ده هزار نفره از مريدان خود ترتيب داد و به نام غزا و جهاد با كفار، طي نه سال رياست خود بر صوفيان به لشكر كشيهاي متعدد پرداخت و سرانجام درجنگ كشته شد . در دوران جانشين و فرزند او شيخ حيدر، مسلح كردن صوفيان شدت بيشتري گرفت . كلاه دوازده ترك مخصوص قزلباشان از دوران او باب شد و اردبيل به مركز اسلحه سازي براي ارتش شيخ حيدر تبديل گرديد . سلطان حيدر روزگار خود را تا پايان در پي كسب قدرت سياسي ولشكر كشي به بهانه جهاد با كفار وخونريزيهاي فراوان گذرانيد . او در ميان صوفيان و قزلباشان مقامي شبه خدائي داشت .
پيروان طريقت شيخ حيدر، آشكارا شيخ حيدر را خدا ميدانستند و فرزندش اسماعيل را «ابن الله» صدا ميزدند . شاه اسماعيل پس از ماجراها و كشاكشهاي فراوان با كمك صوفيان و طوايف تركِ جنگاور و نیرومند شاملو ، استاجلو، ذوالقدر، تكلو ، افشارو قاجار ارتشي تشكيل داد و پس از شكست دادن شروانشاه و تركمانان آق قويونلو به تبريز وارد شد و بر تخت سلطنت نشست ،او بنام خود سكه زد ومذهب شيعه را به عنوان مذهب رسمي اعلام كرد.
بر تخت نشستن شاه اسماعيل و بنياد گذاري سلسله صفوي از زواياي مختلف قابل تاكيد و سرآغاز يك دگرگوني سياسي و مذهبي بسياربسیار قابل تامل در ايران است كه تاثير سياسي ، اجتماعي وفلسفي آن با قدرت فراوان در زمينه ها و زاويه هاي مختلف تا روزگار ما كشيده شده.الباقی ماجرای سلسله صفوی را می توانید خودتان دنبال کنید و من هم آن را به صورت رساله ای مجزا از تاریخ ایران در سایت می گذارم ولی بدون تعارف خدمت دوستان عرض کنم که: صوفیان صفوی از همان دوران بعد از شیخ صفی دیگر در پی ترک دنیا و عالم درویشی خودشان نبودند و در پی کسب قدرت سیاسی بودند که آن را به دست هم آوردند و اسلام صوفیانه شیخ صفی با ظهور شاه اسماعیل آمیزه ای از اقتدار فقیهان قدرتمند و سلطنتی جبار گردید که سالیان دراز حکومت کرد و تاثیرات مثبت و منفی فراوانی بر جای نهاد که می شود در باره آنها بحث و فحص و تدبر و تامل کرد .خشومنت و درندگی در سلطنت نمودن صفویان و اقتدار اسلام شیعی فقیهانه در دوران صفوی نظیری در دیگر دورانها ندارد و می شود به روشنی و بدون تعارف عرض کرد که اسلام عزیز حتی از نوع عارفانه اش هم اگر بتواند بر تخت سلطنت بنشیند و قدرت سیاسی را در دست بگیرد درویشی و صوفیگری یادش خواهد رفت و به چسزی جز قدرت دریده و وقیح توجیه شده توسط مذهب و مقدسات نخواهد اندیشید و این مساله بارها در تاریخ ایران تجربه شده و دیگر تجربه بس است!و باید چه مسلمان باشیم و چه نامسلمان به طور جدی به جدائی دین از دولت فکر کنیم و اگر می خواهیم و علاقه فراوان به کتب آسمانی وقرائت آنها و کد آوردن و رفرانس دادن به مومنین و مومنات داریم ، بخاطر خدا هم شده یا خانقاهی و معبد و مسجدی بسازیم و یا در خانه در زمره امورات شخصی تا می توانیم از کتب مقدسه بهره مند شویم که دیگر تجربه بس است، پدرمان در آمد و به قول معروف جای فقهمان درد می کند. این نکته ای منفی از سیمای اسلام عارفانه بر تخت حکومت بودو حالا که تعارف نداریم و از محاسن قرائت عارفانه از اسلام عزیز حرف زدیم و او را در موارد حقیقی ستایش کردیم و ستایش می کنیم باید خدمت دوستان عزیزم عرض کنم که بخش اعظم تاریخ قرائت عارفانه از اسلام با حکومت کردن و زور گفتن سر و کاری ندارد و نباید هم داشته باشد! اما یک انتقاد را هم که در حیطه تجربه شخصی من قرار دارد باید بگویم و آن هم این است که قرائت عارفانه از اسلام اگر چه در زمینه فرهنگی و اخلاقی و انسانسازی و اومانیسم و خیلی چیزهای دیگر خدمات زیادی انجام داده است اما در موارد قابل توجهی باعث شده که اهل دل به رمانتیزم و پندار گرائی های عجیب و غریب دچار شوند و از صراط مستقیم یک تفکر واقعگرایانه و راسیونالیستی و عقل گرا و تجربه گرا که بتواند کار این دنیای مادی و سر سخت را سر و سامانی بدهد دوری جسته اند. این در حیطه تلاش و تحقیق و تجربه سی ساله این عبد مذنب قرار دارد و من با اینکه بسیار بسیار عرفان و اهل عرفان را دوست دارم و از این سرچشمه بهره های معنوی فراوان برده ام اما این انتقاد را حتی بر بزرگانی که قله های رفیع تفکر عرفانی ما را نمایندگی می کنند کسانی چون مولانا و حافظ و سنائی و عطار وارد می دانم و اگر مجالی باشد به این مقوله نیز روزگاری خواهم پرداخت. قرائت عارفانه از اسللام کنجینه عظیم و با ارزشی در طول قرنها در زمینه های مختلف مذهبی و فرهنگی و فلسفی و ادبی فراهم آورده است که خوشبختانه در دسترس است و با مطالعه و تامل در آنها می توانیم بهتر به این نوع قرائت آشنا شویم. خب عجالتا با دراویش و اهل عرفان و اهل قرائت عارفانه خداحافظی بکنیم تا برسیم به قرائت بعدی یعنی قرائتی نزدیک به عقل و منطق از اسلام.
دوازده اکتبر 2007 میلادی
عرض کنم در باره قرائت عارفانه از اسلام چیزهائی گفتم و بسا نکات باقی ماند که خودتان در صورت علاقه دنبال خواهید کرد اما اشاره بکنم که پیروان قرائت عارفانه از اسلام با اینکه ظاهرا دنبال قدرت و حکومت نبودند و درویش جماعت و عارف و صوفی، ظاهرا در دنیای خودشان و در خلوت خودشان سیر و سلوک می کردند، در تاریخ ایران یک دو سه باری سر و کله شان در چار چوب و وادی حکومت و حکومت کردن پیدا شده است که خداو پیغمبری کار را خراب کرده و بر خلاف نظر خوشبینان پدر ملت را در آورده اند. بار اولش می شود گفت در دوران مغولها بود و جنبش سربداران و بار دومش در دوران صفویان.این دو جنبش که قبل از این اشاراتی به آنها شده و بیشتر از این اشارات را می توانید در نوشته های من در باره تاریخ ایران در همین سایت و در قسمت کرونولوژی تاریخ ایران دنبال کنید و من به طور جداگانه هم آنها را در سایت و وبلاگ خواهم گذاشت تا راحت تر به آنها دسترسی پیدا کنید، در حقیقت نمایانکر دو دوره ای است که پیروان قرائت صوفیانه و عارفانه از اسلام توانستند به قدرت سیاسی و حکومتی هم دست پیدا کنند. جنبش سربداران اگر چه به طور خالص جنبشی عارفان و صوفیان نبود ولی با توجه به رهبر معنوی آنانشیخ احمد جوری و شیخ خلیفه و اعتقادات پیروان این جنبش، و اینکه شمار زیادی از فتیان و جوانمردان و عیارانی که در ارتباط با خانقاهها بودند آبشخور فکری صوفیانه و عارفانه داشتند، در قرن هشتم هجری و پانزدهم میلادی خودش را نشان داد، و چند صباحی درخشید وخاموش شد.
در رابطه و تحت تاثیر این جنبش جنبش مرعشیان مازندران شکل گرفت که چندان نمیشود آن را در زمره جنبشهای عارفان و صوفیان قرار داد و بیشتر با اسلام فقیهانه و شیخانه خویش و قوم است. در دوران تیموریان ما با جنبشهای درویشان و صوفیان معروف به حروفی و نقطوی و پسیخانیان روبرو هستیم که رد پاهائی از خود در تاریخ ایران گذاشتند و به طور معمول در زیر تیغ و برنطع جلادان دولتهای وقت کار شان به پایان رسد و هیچکدام نتوانستند دولت و حکومتی تشکیل بدهند، و نیز جنبش مشعشعیان در حول و حوش همین دوران وجود داشت که راهی به جائی نبرد،اما جنبش صوفیانه دیگری که باعث شد یکی از بزرگترین سلسله ها در ایران پیدا شده و سالیان دراز قدرت را در دست بگیرد جنبشی بود که در ادامه کار و روزگار، صوفیان پیرو شیخ صفی الدین اردبیلی آنرا پدید آوردند و سنگ بنای سلسله صفوی را پس از دوران مغول و تیمور گذاشتند. در این رابطه بد نیست چیزهائی بدانیم.
شيخ صفي الدين اردبيلي كه در سالهاي 560 تا735 هجري ،1252 -1334ميلادي زندگي ميكرد صوفي شافعي مذهب بسيار مقتدري بود كه دخترصوفي معروف و مقتدرشيخ تاج الدين ابراهيم ، معروف به زاهد گيلاني را به همسري گرفت و پس از مرگ شيخ زاهد جانشين او شد . داستان شيعه بودن شيخ صفي و سلسله نسب صفويان تا امام هفتم شيعيان افسانه ايست كه بعدها توسط آخوندها اختراع شد ودور مينمايد كه در شهر اردبيل كه اكثريت مردم ي آن در عهد شيخ صفي شافعي مذهب بودند به يك صوفي شيعه روي بیاورند و باعث بالا گرفتن كار او بشوند . اقتدارشيخ صفي آنچنان بود كه در هر ماه هزاران نفر به زيارت او ميامدند و فضاي اجتماعي و روحي مردم پس از تهاجم مغولان و اشاعه روحيه درويشي و صوفيگري ، هر چه بيشتر بر اقتدار شيخ صفي افزود .
به نظر ميرسد حكايت تشييع صفويان در زمان شيخ جنيد ،جد شاه اسماعيل شروع شده است و جنيد شافعي مذهب به تشييع روي آورده است . دوران جنيد مصادف با مرگ شاهرخ فرزند امير تيمور وتجزيه ممالك تيموريان و جدال قره قويونلوها و آق قويونلوها با يكديگر بود و شيخ جنيد تلاش كرد از اين موقعيت استفاده كرده و با كمك مريدان خود قدرت را به دست گيرد . تبديل لقب شيخ به سلطان!! در دوران شيخ جنيد صفوي شروع شد و او خود را سلطان جنید ناميد . او ارتشي ده هزار نفره از مريدان خود ترتيب داد و به نام غزا و جهاد با كفار، طي نه سال رياست خود بر صوفيان به لشكر كشيهاي متعدد پرداخت و سرانجام درجنگ كشته شد . در دوران جانشين و فرزند او شيخ حيدر، مسلح كردن صوفيان شدت بيشتري گرفت . كلاه دوازده ترك مخصوص قزلباشان از دوران او باب شد و اردبيل به مركز اسلحه سازي براي ارتش شيخ حيدر تبديل گرديد . سلطان حيدر روزگار خود را تا پايان در پي كسب قدرت سياسي ولشكر كشي به بهانه جهاد با كفار وخونريزيهاي فراوان گذرانيد . او در ميان صوفيان و قزلباشان مقامي شبه خدائي داشت .
پيروان طريقت شيخ حيدر، آشكارا شيخ حيدر را خدا ميدانستند و فرزندش اسماعيل را «ابن الله» صدا ميزدند . شاه اسماعيل پس از ماجراها و كشاكشهاي فراوان با كمك صوفيان و طوايف تركِ جنگاور و نیرومند شاملو ، استاجلو، ذوالقدر، تكلو ، افشارو قاجار ارتشي تشكيل داد و پس از شكست دادن شروانشاه و تركمانان آق قويونلو به تبريز وارد شد و بر تخت سلطنت نشست ،او بنام خود سكه زد ومذهب شيعه را به عنوان مذهب رسمي اعلام كرد.
بر تخت نشستن شاه اسماعيل و بنياد گذاري سلسله صفوي از زواياي مختلف قابل تاكيد و سرآغاز يك دگرگوني سياسي و مذهبي بسياربسیار قابل تامل در ايران است كه تاثير سياسي ، اجتماعي وفلسفي آن با قدرت فراوان در زمينه ها و زاويه هاي مختلف تا روزگار ما كشيده شده.الباقی ماجرای سلسله صفوی را می توانید خودتان دنبال کنید و من هم آن را به صورت رساله ای مجزا از تاریخ ایران در سایت می گذارم ولی بدون تعارف خدمت دوستان عرض کنم که: صوفیان صفوی از همان دوران بعد از شیخ صفی دیگر در پی ترک دنیا و عالم درویشی خودشان نبودند و در پی کسب قدرت سیاسی بودند که آن را به دست هم آوردند و اسلام صوفیانه شیخ صفی با ظهور شاه اسماعیل آمیزه ای از اقتدار فقیهان قدرتمند و سلطنتی جبار گردید که سالیان دراز حکومت کرد و تاثیرات مثبت و منفی فراوانی بر جای نهاد که می شود در باره آنها بحث و فحص و تدبر و تامل کرد .خشومنت و درندگی در سلطنت نمودن صفویان و اقتدار اسلام شیعی فقیهانه در دوران صفوی نظیری در دیگر دورانها ندارد و می شود به روشنی و بدون تعارف عرض کرد که اسلام عزیز حتی از نوع عارفانه اش هم اگر بتواند بر تخت سلطنت بنشیند و قدرت سیاسی را در دست بگیرد درویشی و صوفیگری یادش خواهد رفت و به چسزی جز قدرت دریده و وقیح توجیه شده توسط مذهب و مقدسات نخواهد اندیشید و این مساله بارها در تاریخ ایران تجربه شده و دیگر تجربه بس است!و باید چه مسلمان باشیم و چه نامسلمان به طور جدی به جدائی دین از دولت فکر کنیم و اگر می خواهیم و علاقه فراوان به کتب آسمانی وقرائت آنها و کد آوردن و رفرانس دادن به مومنین و مومنات داریم ، بخاطر خدا هم شده یا خانقاهی و معبد و مسجدی بسازیم و یا در خانه در زمره امورات شخصی تا می توانیم از کتب مقدسه بهره مند شویم که دیگر تجربه بس است، پدرمان در آمد و به قول معروف جای فقهمان درد می کند. این نکته ای منفی از سیمای اسلام عارفانه بر تخت حکومت بودو حالا که تعارف نداریم و از محاسن قرائت عارفانه از اسلام عزیز حرف زدیم و او را در موارد حقیقی ستایش کردیم و ستایش می کنیم باید خدمت دوستان عزیزم عرض کنم که بخش اعظم تاریخ قرائت عارفانه از اسلام با حکومت کردن و زور گفتن سر و کاری ندارد و نباید هم داشته باشد! اما یک انتقاد را هم که در حیطه تجربه شخصی من قرار دارد باید بگویم و آن هم این است که قرائت عارفانه از اسلام اگر چه در زمینه فرهنگی و اخلاقی و انسانسازی و اومانیسم و خیلی چیزهای دیگر خدمات زیادی انجام داده است اما در موارد قابل توجهی باعث شده که اهل دل به رمانتیزم و پندار گرائی های عجیب و غریب دچار شوند و از صراط مستقیم یک تفکر واقعگرایانه و راسیونالیستی و عقل گرا و تجربه گرا که بتواند کار این دنیای مادی و سر سخت را سر و سامانی بدهد دوری جسته اند. این در حیطه تلاش و تحقیق و تجربه سی ساله این عبد مذنب قرار دارد و من با اینکه بسیار بسیار عرفان و اهل عرفان را دوست دارم و از این سرچشمه بهره های معنوی فراوان برده ام اما این انتقاد را حتی بر بزرگانی که قله های رفیع تفکر عرفانی ما را نمایندگی می کنند کسانی چون مولانا و حافظ و سنائی و عطار وارد می دانم و اگر مجالی باشد به این مقوله نیز روزگاری خواهم پرداخت. قرائت عارفانه از اسللام کنجینه عظیم و با ارزشی در طول قرنها در زمینه های مختلف مذهبی و فرهنگی و فلسفی و ادبی فراهم آورده است که خوشبختانه در دسترس است و با مطالعه و تامل در آنها می توانیم بهتر به این نوع قرائت آشنا شویم. خب عجالتا با دراویش و اهل عرفان و اهل قرائت عارفانه خداحافظی بکنیم تا برسیم به قرائت بعدی یعنی قرائتی نزدیک به عقل و منطق از اسلام.
دوازده اکتبر 2007 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر