دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه

یاداشتکها یاداشتک بیست و هفتم

یاداشتکها
یاداشتک بیست و هفتم
اسماعیل وفا یغمائی
لکن چه کرده اند این بهائیان ای بی بهایان
عرض کنم خدمت دوستان که:فراوان میتوان از آزادیخواهی حرف زد البته در بسیاری اوقات حرف مفت! ونیز بخاطر مصالح! و اینکه مردم ممکن است بدشان بیاید! و وقتش نیست از کنار بسیاری مسائل گذشت و آن را زیر سبیلی در کرد.ه
فقیر نمیدانم مصالح کی اقتضا میکند! فقیر نمیدانم کی صلاح است! و فقیر نمیدانم تا کی باید به مردم توهین کرد و تا کی باید سمبل یک ملت شریف، در واژه مقدس مردم، عقب مانده ترین و نفهم ترین و با عرض معذرت از خر، آدمهائی باشند که اساسا از مردمی به دورند.ه
اینها را عرض می کنم که نخیر و ابدا نمیشود از کنار اعدام و سرکوب و آزار و اذیت بهائیان و این همه مزخرفاتی که در باره آنها گفته میشود گذشت و فقط در انتهای هفتمین پیچ پنهان وجدان اخمی کرد . با تاکید بر اینها عرض کنم خدمت دوستان که متاسفانه ما را یعنی مای نوعی رابدجوری گاهی مریض کرده اند.آخوندها ده دوازده قرن است بدون تعارف مشغول ادرار مداوم نه تنهادر مبالها و آبریزگاههای شخصی بلکه مشغول ادرار نمودن در حیطه شناخت و شعور و ادراکات و در بسا کله ها بوده اند وهستند و متاسفانه بد جوری بعضی ادراکات رابدون تعارف با شاش مبارک خود خیسانده اند، آنطور که کسی که ادراکش به حول و قوه الهی خیس خورده اساسا نمی آید از خودش در شرایطی که باز هم و برای صدمین و هزارمین بار بخشی از مردم ایران را به جرم بهائی بودن به زیر اخیه کشیده اند سئوال کند و بخودش بگویدکه:ه
آخر مردک یا زنک الدنگ این بهائیان چه کرده اند؟ چه گناهی مرتکب شده اند؟ چه جنایتی نموئده اند که باید اینطور آزار ببینند؟ اعدام و سرکوب و زندانی و آزار شوند و اینهمه افسانه بی پایه و جفنگ که شایسته خود اخوندهای پلید و ایران بر باد ده است علیه آنها کوک شود.
این مغزهای خیس خورده فکر نمی کنند که در جهان هزار جور دین و آئین هست، فالکلیکها آلت تناسلی را می پرستیدند، عده ای ماه و ستاره راف برخی مار و فیل و گاو را و عده ای الله را و اینها هم آئین و خدای خودشان را دارند.ا
در جهان ما شاهد هزار جور انشعاب در دین و مذهب هستیم و این انشعابات هر کدام سر انجام راه خودشان را رفته اند اما در مملکت ما پس از دهه ها و گاه سده ها! آنهائی که استخوانهای مغز جانشان در ادرارهای معنوی ملایان خیس خورده و لجنهای انجمنهای آنتی بهائی ها شناختشان را به گند و گه آغشته است نمی آیند فکر کنند که اساسا آئین بهائیت در یک تحلیل درست و بی غرض و مرض تاریخی ویک بررسی جامعه شناسانه و دینشناسانه شاخه ای است که از تنه درخت مبارک و مطهر اسلام روئیده، یعنی نخست ما شاهد پدیده بابیت، یعنی یک انشعاب در شیعه به مدد آیه الله العظمای بزرگ شیعه شیخ احمد احسائی هستیم که در باب و شورش فلسفی و اجتماعی پیروانش خودش را نشان داد ،و بهائیت درفراز و فرودی دیگر و در یک انشعاب دیگر از بدنه بابیت خودش را عینیت بخشید.ا
کسی که ملا زده است به اینها فکر نمی کند و اساسا نمی داند و نمی خواهد بداند که اینها فارغ از تهمتهای فراوانی که به بهائیان و بابیان زده شده و می شود و فارغ از اینکه مثلا در عرصه سیاست چه کار کردهائی این دو نحله تفکر داشته اند ، دو سنخ تفکر و مذهب و جهانبینی است که چون از اول از همان دوران شیخ احمد احسائی موجب تضعیف سلطه ملایان خر گردن روزگار می شد به لعنت و نفریناخوندی دچار شد و بجای اینکه مثل اروپائی ها که در باره پروتستانیزم و مورمونیزم و امثالهم مثل آدمیزاد فکر می کنند، مثل آدم فکر کند که: بابا جان بهائیت و بابیت دو سنخ فکر است که اتفاقا در موارد بسیار از شیعه سنتی آدموار تر و قابل قبول تر است که هیچ اصلا قابل مقایسه نیست، پشمهایش را سیخ می کند و چنگ و دندان نشان می دهد و در آغاز قرن بیست و یکم همان اخلاطی را با سیلاب غیط و نفرت از دهان می افشاند که ملایان عهد فتحعلیشاه قاجار می افشاندند وهم اکنون ولی فقیه و رئیس جمهورش می افشانند. این چنین است که متاسفانه حتی وقتی جناب منتظری هم در باره بهائیان نظر می دهد پیش از آنکه آنها را انسان و ایرانی و آزاد در انتخاب دینشان بداند اسم آنها را می گذارد کافر مستامن، و بزرگواری چون آقای قابل هم بر این گفته مهر تائید می زند.در این باب مطالعه بفرمائید سطور زیر را و بیشترش را مراجعه کنید به سایت بی بی سی:ا
مسئول امور اطلاع رسانی دفتر آیت الله منتظری می گوید پرسشهای زیادی در مورد فعالیتهای بهائیان به دفتر آیت الله منتظری رسیده و آنچه آیت الله منتظری مطرح کرده در واقع پاسخی به این پرسشها بوده است. آقای لطفی با تکیه بر نظریات آیت الله منتظری می گوید که آیت الله منتظری بهائیت را دین نمی داند و پیروان آن را جزو اقلیتهای مذهبی نیز نمی خواند. به بیان آقای لطفی، آیت الله منتظری نظر خود را در خصوص بهائیان چنین منعکس کرده است که: "این فرقه جزو کفار محسوب می شوند اما کافر حربی نیستند و کافر ذمی هم نیستند چون کتاب آسمانی شان نه تورات است، نه انجیل است و نه زبور اما (بهائیان) کافر معاهد یا مستأمنند، به این معنی که در امان و عهد حاکمیت اسلامی اند و مادامی که فعالیتی علیه حاکمیت اسلامی انجام ندهند از حقوق شهروندی برخوردارند چون به هر حال حق آب و گل دارند، مالیات می پردازند و غیره". این نظر حضرت آیت اللهی است که در مقابل خمینی از فکر خود دفاع نمود ولی در هر حال مو لای درز اندیشه اش نمیرود که میخ اسلام شیعه اثنی عشری باید کوبیده باشد و در هر حال بهائی کافر مستامن است .این از بهترین حال شما فکر کنید به وضعیت علمائی که بهائی و بابی و منافق و ملحد را با لباس و کفش و نشسته و نپخته میل نموده و چند تا آروغ اسلامی شیعی اثنی عشری خلص و خالص هم می زنند.ا
حرف بسیار است و یاد ایامی بخیر باد که در شهرهای مذهبی و در میان مردمی اکثرا مسلمان در یزد و اصفهان و شیراز بهائی و کلیمی و زرتشتی و مسلمان در نبود حکومتی اسلامی از نوع کنونی اش برادر وار می زیستند. در بازار خان یزد که می گذشتی مسلمان و کلیمی بر در حجره چایشان را با هم می خوردند و زرتشتی و بهائی مشغول چاق سلامتی بودند و دربرخی روستاهای فقیر اطراف یزد بهائیان فقیر و کشاورز با پای برهنه به دنبال گاو زمینشان را شخم می زدند و در محله ما پشت دبیرستان مارکار ،علی گاوی مرد زحمتکش بهائی پیش از ظهور ملاها و زدن تهمت نوکر و جاسوس اسرائیل به او، با شیر گاوهایش بچه های شیرخوار چند محله را سیراب می کرد و از ساعت ده مشغول چسباندن تاپاله گاوهایش به دیوار و خشک کردن آنها برای سوخت زمستانی اش بود و این در حالی بود که تمام مجامع ضد بهائی مشغول فعالیت بودند ولی از آنجا که قدرت در دست حکومتی مذهبی نبود نمی توانستند این همه جنایت بکنند.ا
حرف بسیار است اما حرف آخر اینکه فارغ از مزخرفات آخوندی برویم و بابیت و بهائیت را مثل آدم حسابی بشناسیم و بعد قبول کنیم که هر کس در انتخاب دین و مذهبش آزاد باشد واز همه مهمتر بدانیم فقط در یک حکومت واقعا لائیک است که همه می توانند نفسی بکشند و از مارک کافر مستامن نجات پیدا کنند. و مطمئن باشیم تا حکومت و اندیشه حکومتگری مذهبی باشد هرگزنمی توانیم از زیر سایه خدای مذهب و لاجرم سایه گسترده بیضه مبارک علمای اسلام خلاص شویم و مثل آدم در آفتاب خرد و شعور نیایشمان را بکنیم و با خدائی فراتر از این خدای کور و کچل و گندیده آخوندها درد دلی بکنیم ا
هفده سپتامبر 2008 میلادی.

۱۳۸۷ شهریور ۱۸, دوشنبه

یاداشتکها. یاداشتک بیست و ششم

یاداشتک بیست و ششم
اسماعیل وفا یغمائی
لکن عجب اپوزیسیونی
عرض کنم خدمت دوستان که : سایت البته« طیب و طاهر» و دور از هر گونه ا«شائبه آلودگی به ملاها!!» ی ایران، دیدبان این چند روزه با شادمانی بسیار مقالات متعددی را رگبار وار قلمی نموده و در هریک به شیوه مرضیه خود ،یعنی به شیوه سلاخان سیاسی تلاش نموده که مجاهدین را سلاخی سیاسی کند که بعید و عجیب نیست زیرا از کوزههمان برون تراود که در اوست.ا این سایت شریف! و نجیب! منجمله در دو مقاله از سکوت و دست افشانی و شعف اپوزیسیون بخاطر گرفتاریهای کنونی مجاهدین و قضایای اشرف خبر داده است. آدم اول که مقاله ها را می خواند مقداری گیج و گم میشود که این اپوزیسیون مود نظر ایران دیدبان چه نوع اپوزیسیونی است؟!. این اپوزیسیون آیا اپوزیسیون جمهوری اسلامی است؟ که دارد می درد و می کشد! و یا اپوزیسیون مورد نظر ایران دیدبان اپوزیسیون مجاهدینی است که در حاکمیت نیستند منتها از خوش شانسی و در قلب انواع شدائد و به لطف حق که همیشه شامل حالشان است، قبل از حاکمیت، اپوزیسیون سر و مر و گنده ای پیدا کرده اند که در هنگام فرو رفتن سه هزار و پانصد رزمنده مجاهد و مبارز در گرداب خطرات هم ا«سکوت کرده» و هم مشغول «دست افشانی و پایکوبی» است. با این حساب آدم به فکر می افتد خب! اگر این حضرات ساکت و دست افشان،اپوزیسیون مجاهدین هستند و آنقدر اپوزیسیونند که ایران دیدبان از شعف آنها دچار شعف و سکسکه در نوشتن شده است پس اینها اپوزیسیون نیستند بلکه همان پوزیسیونند که ایران دیدبان اسمشان را چیز دیگری گذاشته است، اما مشکل اینجاست که وقتی مطلب ایران دیدبان را می خوانیم میبینیم نه بابا اینها در حقیقت و به گفته ایران دیدبان اپوزیسیون جمهوری اسلامی هستند که از وضعیت مجاهدین در زیر تیغ ملای حرام لقمه همزمان دچار شور و شعف و سکوت شده اند و لاجرم اهالی ایران دیدبان را به شعف آورده اند و باعث شده اند که ایران دیدبان به آنها دستخوش بگوید ولاجرم آدم مجبورست یا عجبا یا عجبا بگوید که جل الخالق! عجب اپوزیسیونی که پوزیسیون ایران دیدبان دارد برایش به به و چه چه می کند و اساسا گویا فاصله بین پوزیسیون و اپوزیسیون از بین رفته و معلوم نیست چرا اساسا جنگی وجود دارد!. راستش فقیر به حرف ایران دیدبان اعتقادی ندارم و معتقدم کسی و گروهی از گرفتاریهای گروه سیاسی دیگری دچار شور و شعف نشده است ولی اگر ایران دیدبان اعتقاد دارد چنین چیزی وجود دارد او را به نوشته هادی خرسندی در یکی دو سال قبل ارائه می دهم که در اعتراض به شرکت یکی از زعمای سابق رژیم در جشنواره ای، از طنز معروفی یاد کرد که خلاصه آن (با عرض معذرت از خوانندگان وتقسیم عوارض باز نویسی این طنز با خرسندی عزیزکه نه سکوت کرد و نه شادمان شد و امضای خودش را هم مثل یک هنرمند مردمی و در کنار ارجمندانی چون آزرم و محمد جلالی و خوئی و بسیاری دیگرپای فراخوان بحران گذاشت، چنین است.ا
آدم پدر سوخته ای با زن همسایه اش رویهم ریخته بود و برای اینکه سر شوهر ساده دل را شیره بمالد و رفیقه خود را با خیال راحت به میعاد خود بکشاند با زن بیوفای همسایه طرحی ریخت و روزی آمد و گفت عیال من دارد میرود مسافرت و من بقول ملاها «بضع» (بر وزن حوض) او را برای اینکه خدای ناکرده مورد استفاده قرار نگیرد از او جدا کرده ام ومیسپارم به عیال شما تا از آن در کنار بضع خود نگهداری کند و عند اللزوم( از انجا که احادیث مختلف ناکامی مرد را بیش از چهل روز جایز ندانسته و آن را باعث خشم و نفرین ملائک می دانند) آنرا گاهی به من بر گرداند تا مستفیض شوم و ایمانم مستحکم تر شود. همسایه ساده دل قبول کرد و رد و بدل کردن بضع دور از چشم او گویا انجام شد. چند روز بعد رند پدر سوخته به سراغ همسایه آمد که سریعا بضع را لازم دارم . زن مربوطه که از قبل نقشه ای را طراحی کرده بود به شوهرش گفت جدا سازی بضع به سرعت امکان پذیر نیست و لاجرم خودم باید بروم ودقت لازم را خواهم کرد تا مرد همسایه از بضع عیال خودش استفاده کند و رفت. شوهر ساده دل که سخت نگران شده بود به یکی از اهالی خانه گفت: برو سری بزن و ببین که همسایه اشتباها از بضع ما استفاده نکند. طرف رفت و برگشت و سری تکان داد و گفت خدا پدرت را بیامرزد طوریکه من دیدم همسایه چنان با شدت و حدت در کار است که اساسا نمیشود فهمید دارد چه می کند و کدام یکی مال توست و کدام مال خودش و اساسا بضع ها از هم قابل تشخیص نیست. این طنز گزنده خرسندی را بدین جهت آوردم که به حضرات بگویم ان اپوزیسیونی که بقول شما سکوت کرده واز احتمال کشتار سه هزار و پانصد مجاهد و مبارزی که سالیان دراز علیه آخوندهای فاسد مبارزه کرده اند اظهار و شادی و شعف می کند احتمالا بضعش با بضع شما ها در زیر سیطره جمهوری اسلامی یکی شده است و برای کسی جز خود شما قابل تشخیص نیست. امیدوارم با درک مطلب و حرام لقمه گی ایران دیدبان تند و تیزی این طنز راهم بر من و قبل از من بر خرسندی گرامی ببخشید و از جسم کلمات گذشته جان کلام را ببینید.
هشتم سپتامبر 2008..