دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۳ آبان ۴, یکشنبه

گرد آفریدی دیگر. ا بیاد ریحانه جباری.اسماعیل وفا یغمائی



گرد آفریدی دیگر،
رودابه ای دیگر 
بر دار بیعدالتی ضحاکان پلید دوران آخوندهای مرتجع جان باخت.

زنی، خواهری، مادری، دختری، و همسری،سروی گشن و زیبا و رشید،از خانواده بزرگ ملت ایران را، سروی سرفراز را در اوج جوانی و گرما و زیبائی با تبر شریعت پلیدو قانون ودین و آئین حاکمان به زمین افکندند واز بر خاک افتادن این سرو رشید زمین ایران لرزید.ا.
زمین ایران بزرگ از این همه بیعدالتی، از کشتن زنی که بخاطر دفاع از خود در برابر گرگی از وابستگان رژیم و ماموران وزارت اطلاعات به دار سپرده شده بود لرزید.
سرگذشت ریحانه جباری سرگذشت ساده یک زن در دفاع از تن و جان و ناموس خود در برابر مردی شهوتزده نیست. سرگذشت او نمادی  فشرده و تصویری زنده از دفاع و مظلومیت زن ایرانی در مقابل نماد تجاوز و سرکوب زنان ایرانی یعنی رژیم مرتجع حاکم بر ایران  یعنی خمینی و خامنه ای است  که سی و ششسال است به هستی سیاسی و اجتماعی و انسانی تمام زنان ایران به مدد شریعت و استبداد تجاوز کرده است ومظلوم و مورد تجاوز قرار گرفته شده را میکشد و قاتل و متجاوز یعنی ذات پلید و فاسد خود را مینوازد.
سرگذشت ریحانه سرگذست یک ملت است! در برابر حکومت. نام ریحانه نام دیگر مام میهن ما ایران است که سالهاست از خزر تا عمان و خلیج فارس و از آذربایجان تا بلوچستان هر روز و هر شب مورد تجاوز ملایان و حکومتشان قرار دارد.سرگذشت ریحانه سرگذشت زن ایرانی است در مقابل خمینی و خامنه ای و تمام ملایان.سرگذشت زن ایرانی است ئر مقابل شریعت ملایان، در مقابل تشییع ملایان.ریحانه یک تن نیست . یک زن نیست.تمام زنان است و سرگذشت تمام زنان ایران.

از جمهوری اسلامی، از مذهب در حکومت، از آخوندهای جنایتکارانتظار عدالت داشتن بیهوده است. اینان فراوان کشته اند،راه عبور اینان از سال پنجاه و هفت تا همین الان ازخون کارگزاران و افسران رژیم شاه که بی محاکمه  و بیرحمانه وشریرانه و ضد انسانی به رگبار بسته شدند و بر دار کشیده شدنداز فرخ رو پارسا گرفته تا امیر عباس هویدا و تانادر جهانبانی و دهها و صدها تن دیگر،از خون ترکمن و کرد و بلوچ و عرب  ایرانی، از خون مجاهد و فدائی و توده ای و ملی مذهبی ، از خون شیعه و سنی و بهائی و مسیحی و کلیمی و... رنگین است. براستی در کجای ایران و در چه وقت است که اینان نکشتند؟ که تجاوز نکردند؟ که ندزدیدند؟ که به زندان نیفکندند؟در کدام ساعت و دقیقه است که جلادان جمهوری اسلامی بیکار بودنده اند؟ در هیچ زمان و هیچ مکان.
ریحانه جباری به ظاهر جسدی است درمیان کوهواره های اجساد!در میان دهها هزار پیکر بخون خفته که از سال پنجاه و هفت تا کنون در سقف و ستون حکومت استبداد دینی ملایان بمثابه خشت و آجراقتدارشان بکار گرفته شده اند، اما با درود به تمام جانباختگان میخواهم بعنوان یک ایرانی داغدار از قتل ریحانه جباری و بعنوان یک شاعر و نویسنده که تنها افتخارارزشمند و ناپوک و پیشه بی مزد و منت اش سرودن ملت و میهن و خدمتگذاران میهنش بوده است ،تاکید کنم:
خامنه ای اشتباه کرد! قتل بیرحمانه ریحانه جباری جنایتی چون دیگر جنایات ملایان نیست. این رابا تمام وجود خود احساس میکنم.با تمام وجود خود حس میکنم که صدای ریحانه، سرگذشت او،خون پاک و شریف اوموجی زنجیر گسسته و بیدار و زنده است که در سرتاسر ایران و در اعماق تمام وجدانهای ما،خواب! نیمخوابیده، و بیدار سفر آغاز کرده است.نام و سرگذشت ریحانه بر هر بام منجمله سرای خامنه ای و تک تک آخوندها سرودخوانی خود را آغاز کرده است و هر روز این صدا قویتر خواهد شد و تمامی صداهای خاموش را بیدار خواهد کرد تا روزی که هرای زنجیر گسسته کلافهای آتشین فریاد ملتی از داخل مرزهای ایران و نه با بلندگوهای خارجی و استعمارگران جهاندار و جهانخوار و مترسکهای وارفته شان بر خیزد  وصدای ریحانه در سرود آزادی ملت ایران پیشانی تک تک جنایتکاران حاکم را فرو ریزد.تکرار میکنم.حکایت تاریخ وجامعه گاه بسیار عجیب است. آخوندها بسیار کشته اند اما خونهای فرو ریخته ای هست که تمامی خونهای خاموش را نیز به فریاد می آورد.حکایت ریخانه از این دست است. در این تردیدی ندارم

روزی آید که کشتگان برخیزند
خونخواه خود از قعر زمان برخیزند
آید روزی که مرده و زنده خلق
با نام تو فریاد زنان برخیزند
***
با یاد تو اشک من به خون آغشته
ای سرو دلارای به ناحق کشته
بادا که درو شود به توفان آنکو
در خاک بجز نفرت و کین ناکشته

***
بر سفره خلق نام تو بر هر نان 

«ریحانه!»نگاهبان عطر ریحان
چون زنده بدی نام تو «ریحانه» و چون
کشتند ترا!نام تو اینک «ایران» 


درود بر ریحانه جباری
داغدار و دردناک اوئیم وفراموشش نمیکنیم

یادش جاودان و روانش  آن چنانکه باورمندان آئینهای کهن ایران باور داشتنددر هر صبحگاهان با روان تمام نیکان در افقهای  روشن خورشید روشنا بخش زندگی باد

اسماعیل وفا یغمائی
سوم آبان 1393 خورشیدی

25 اکتبر 2014


۱۳۹۳ شهریور ۱۳, پنجشنبه

کوشش کن داشته باشی.. اسماعیل وفا یغمائی

شاعر ارجمند  و استاد علامه جناب پیمان  با دنباله روی از سبک  مرحوم علامه  طباطبائی  لینک(همی گویم و گفته ام بارها)و احتمالا با تاثر از یکی از شعرهای خود من لینک( فری بر شما نسل عیارها)شعری سروده که در این لینک :( نگفتم سرِ رشته گم می کنی. به دشمن سپاری اگر کارها)  می توانید ببینید.

 حضرتش با شعرخویش،چند خطی مقدمه نوشته، وکاریکاتور هنرمند ارجمند توفیق را بانماد من و تنی دیگر قاتق شعر و نوشته اش کرده که نشان میدهد منظور خاطر خطیرش من و روحانی و مصداقی و همنشین و بقیه هستیم. 
باید گفت بارک الله و مرحبا و خداوند بر رزق و روزی و شان و مقامت بیفزاید و نیز  احترام بزرگان واجب عینی است اما چون ایشان گویا خود را واعظ، وبدون اجازه گرفتن ،من و دکتر قصیم و روحانی و همنشین و مصداقی و... را پا منبری خود فرض فرموده وگویا مدتها کوشش فرموده ما را به راه راست هدایت کند و موفق نشده! میخواهم عرض کنم:
 اولا رفیق من ازمنبرعلامه و موعظه نمودن فرود آی که :
- نخیر! بارها نگفته ای!! اصلا چرا باید میگفتی؟
- و اگر هم میگفتی فقیرو دیگران به حرفت توجهی نمیکردم چون هرچند قافیه ها و ردیفها درست است اما محتوا ی  حرفهایت نه به درد ما بل به درد خودت  و تقرب بیشترت به «مرکز کائنات» میخورد و بس! بنابراین اگر هم گفته ای دیگر نگو عزیز، من و ما نیازی به فرمایشات شما نداریم که بسا قاصدان رهائی و هدایت کوششها کردند و مع الاسف مفید نیفتاد که خودش داستانی است.
اما در یاداشت آقای پیمان یک نکته قابل توجه است آنهم اهمیت داشتن «شرف» است! میخواهم خدمتش عرض کنم نخست  همین الان  ویکبار شعری را که سروده ای بخوان و بعد حتما کوشش فراوان بخرج بده تا «چیزی» را که میگوئی باید داشت داشته باشی وقتی تلاشت انشالله ببار نشست و توانستی به لطف حق مقدارکی به دست آوری آنگاه یکبار دیگر شعرت را بخوان و کوشش کن به دور و بریهای خودت هم حالی کنی که شرف چیز خوبی است و باید شرف داشت و اینقدردر گنداب ناتوانی وزوال و دروغ و پستی و به این و آن تهمت زدن فرو نرفت و بسا کارها را انجام نداد و بقول «اوکتاویو پاز» در «سنگ آفتاب» به نجاست مجرد وناب تبدیل نشد.
...... چه بهتر جرم
و خودکشی عشاق ، برادر و خواهر
که همچون دو آینه ی مفتون شباهت خود بودند
با هم زنا می کنند ،
چه بهت نان سوایی را خوردن ،
چه بهتر زنا کردن در بسترهایی از خاکستر
چه بهتر عشق و تازیانه ای از چرم خام ،
و هذیان پیچک به زهرآلود ،
و لواط گری که به روی یقه اش به جای میخک تف می زند ،
چه بهتر سنگ شدن در مکان های عمومی
که تسلیم شدن به این ماشین ، به این دستگاه
که شیره ی حیات را تلمبه می زند و خمیرآسا بیرون می کشد ،
و ابدیت را با ساعات ب حوصلگی تاخت می زند ،
از لحظه ها زندان می سازد ،
زمان را به پشیزهای مسین و گه مجرد مبدل می کند ، 

..........................ادامه سنگ آفتاب. اکتاویو پاز

 

وموفق باشی شاعر!
طبعت همیشه جاری! و ساری
وروان وپرسیلان وبا فوران! 
وپر تسلسل و بشاش وفشاش واز هراحتباسی (بخصوص در سن و سال ما) دور،
عزتت زیاد وتقرب مادی و معنویت افزون 
و رزق و روزیت البته از سوی حق تعالی! فراوان باد.
اسماعیل وفا یغمائی
4سپتامبر 2014 میلادی

۱۳۹۳ مرداد ۲۵, شنبه

چندسفارش به نویسندگان فرامایه اسماعیل وفا یغمائی


باور کنیداین چند سفارش واقعا از سر دلسوزی است و رقت است! حداقل باور کنید از سر دلسوزی برای خودم که دو سه روز یکبار سری به تارنمای آفتابکاران میزنم تا در سنگر پیشمرگان بزرگوار ببینم چه خبر است.دلم میخواهد واقعا میخواهد، با نقد و بررسی ای هر چند تند و تیز ولی درست و راست روبرو شوم ولی افسوس.اینروزها انبوه مقالات کوتاه و بلند و شعر و قطعه و اکثرا در حمله به ایرج مصداقی چشم و نیز مشام را مینوازد.نویسندگان ریز و درشت و طبق معمول اکثرا ناشناس مینویسند. میخواهم چند سفارش بکنم! جدا برای اینکه بتوانید بهتر مصداقی و بقیه را بکوبید .
1-    با اسم و رسم واقعی بنویسید
مثل نود در صد نویسندگان مورد حمله شما. باور کنید نوشتن با نامهای مستعار و ناشناس تاثیر مقالاتتان را از صفر به زیر صفر میرساند.
2-    اینقدر شعرهای بی مایه نسرائید.
 آخر عزیزان در زبان پارسی و اکثر زبانهای دیگراین مرز و بوم از لری و کردی و ترکی وعربی وترکمنی وبلوچی و گیلکی و مازندری و... اینها شعر نیست از سر توهین نمیگویم از اکثر اینها حتی بند تنبان هم نمیشود درست کرد که در میرود و باعث آبرو ریزی است.فراموش نکنید در گذشته شاعران این عرصه  چه عضو و چه حامی درروزگاری  کسانی بودند که شعرشان باعث آبرو بود ولی اینها ....نه تنها باعث آبرو ریزی است بلکه باعث فساد در ذوق و به انحطاط کشاندن خوانندگانی در میان خودتان میشود که اینها را شعر میشناسند.شعرهای اکثر شما بدون تعارف شبیه چیزهائی است که برخی اوقات رانندگان بیابانی برای حفظ خود از شر پشت کامیونهاشان مینویسند و چندی قبل در فیلمی یا عکسی با یکی از این شاهکارها که شبیه کارهای شماست و راننده به شدت ضد یزید بود آشنا شدم.
مادر یزید.نون میپزید 
زنبوره اومد ...نشو گزید
مادر یزید .دردش اومد
داد میکشید.هی می..زید
بگذرم که این شعر از نظر وزن و قافیه مستحکمتر از خیلی اشعار منتشره است
3-    اینقدر به ایرج مصداقی دشنام ندهید.
 و او را مایه و پایه تمام شرها ندانید وعکس اش را با عمامه و بی عمامه منتشر نکنید و اطلاعاتی و کارد تیز و کن و جلادش نخوانید . مصداقی مثل همه انسانها نه کامل است و نه معصوم! اما او با تمام ضعف و قوتهایش یکی از نام آورترین و شناخته شده ترین افشاگران حکومت آخوندی است.باور کنید هیچ ابلهی حتی آمران نوشتن این مقالات باور ندارند که مصداقی مزدور و اطلاعاتی است. مصداقی میتوانست در صورتی که شما اندکی به خود می آمدید و خود را باز نگری میکردید در کنار شما بماند و باز هم چنانکه سالها در کنار شما علیه ملاها مبارزه کند ولی شما هرگز حتی ذره ای خود را باز ننگریستید بلکه همواره به باز نگری و نقد نادرست دیگران پرداختید.به نظر من مصداقی از درون شما بر جوشیده !نه از درون وزارت اطلاعات. 
یک لحظه بیندیشید! مصداقی تجسم و تجسد و مجسمه متکاثف و سفت و سخت شده تمام سئوالاتی است که از سی خرداد تا حالا به هیچکدام پاسخ ندادید.مصداقی یک تن از بیشمار معترضانی است که به مدت سه دهه و اندی در دل به اشتباه در پی اشتباه معترض بودند و به دلیل شرایط خطیر! دم بر نیاوردند وخیلی ها با همین تناقضات و سئوالها مردند و یا جان باختند و سر انجام این صداها در هویت مصداقی به گوش رسید.
 کاربرد مثبت مصداقی برای شما این است که بالاخره کسی هست که دائم به او دشنام داد و ذهن ها را از مسائل اصلی منحرف کرد و روی او متمرکز نمود ولی اینها موقتی است! افراد سر انجام هم خسته میشوند و هم میفهمند.این مجسمه اگر چشم باز کنید نه در حیاط وزارت اطلاعات بلکه در حیاط خانه شما در مقابل شما قد کشیده.مصداقی از درون شما بر آمده! خودتان تراشیدیدش!اما نمی توانید بشکنیدش!خواهید دید که نمی توانید.اگر مصداقی حتی بمیرد و شما بمانید خواهید دید این مجسمه با «گزارش نود و دو و نود سه» در دستهایش در حیاط خانه شما ایستاده و باد دارد اوراق کتابهایش را ورق میزند. این نظر من است میتوانید هرچه میتوانید به من دشنام بدهید ولی کمی بیندیشید. مصداقی سئوال کرده؟نه یکی که صد تا؟ دشنامهای شماکه سالهاست بد جوری عادت کرده اید از همه سئوال کنید ولی به سئوال هیچکس جواب ندهید دقیقا نشان تائید حرفهای اوست. نقدش کنید و پاسخش را بدهید تا همه چیز روشن بشود.  
4-      اینقدر دروغ نگوئید  
هر چند نمی توانید ولی کوشش کنید که دروغ نگوئید باور کنید گاهی خود من از بلاهت سازندگان دروغ حیرت میکنم که چرا  مثلا در باره مقاله «شاعر شیرین سخن» که نویسنده نوشته بود «......اگرما بنویسیم که ای شهید کبیرنبودی تا ببینی که چطورآق اسمال سالیانی دور، چهارماه تمام برای تجدید فراش در شهری درآلمان در خانه یکی از دوستانش "بست سیاسی" نشسته بود و در قطعنامه ای اعلام کرده بود "تا من زن نگیرم از این خانه وازاین شهر نخواهم رفت " و در این چهار ماه بعلت فشار ناشی از تنهایی، هیچ موجود دو پا و چهارپایی ازدستش درامنیت وآسایش نبود بطوریکه که این دوست گرامی برای ترس از رسوایی هرچه بیشتربا تیپا عذروی را خواسته بود وخودش هم تا اینکه آبها ازآسیاب بیفتد مجبوربه پس دادن پاس پناهندگی و سفر به ایران شده بود و امروز چنین شخصی که پایین تنه اش را مستقیما به مغزش پیوندزده، بیشرمانه بدیگران درباب روابط جنسی اتهامات سخیف میزند، آیا خلاف واقع حرفی زده ا یم ؟»
هیچ کس این چرندیات را حتی در باره عین الله باقر زاده هم باور نمی کند .آخر به این برادر «شریف» باید گفت اولا تجدید فراش در روزگار ما برای اهلش چندان مشکل نیست من میتوانم همان دور و بر شما کسانی را معرفی کنم که بر این امر گواهی دهند که میشود حتی بطور شرعی و یا عرفی و غیره  بارهاتجدید فراش کرد و اینقدر زمان و تلاش هم لازم ندارد،ثانیااین آق اسمال مورد نظر سرکارکه از پشت کوه نیامده اولا چهل سال در میان خوانندگان این مقاله زندگی کرده ثانیا چه کسی در دنیا اینطوری زن میگیرد! خیلی راحت نویسنده میتوانست این چرندیات را ننویسد و مثلا  ازقول خاله یا عمه اش بنویسد:
 آق اسمال به آلمان یا هلند یاایتالیا یا  جای دیگری آمده و به عمه من نظر داشته و عمه من با چنگ زدن به حبل المتین «نفی جنسیت و نرینه وحشی» با هر چهار دست و پایش  و با جفتکی توحیدی و انقلابی او را از خانه بیرون انداخته است و حتی اگر اغراق میکرد و میگفت عمه یا خاله بنده در اثر این فتنه به حول و قوه الهی و در زیر سایه آقا امام زمان سه قلو هم زائیده و سه قلوها هر سه تحت کفالت ایشانند و قرار است پس ازرسیدن به سن خواندن و نوشتن نهایت بیزاری خود را از پدر فرو مایه و وابستگی او را به وزارت اطلاعات در همین سایت مربوطه  اعلام کنند و جلد دوم «شرافت به یغما رفته» را منتشر سازندبیشتر قابل قبول بود تا چرندیات سر هم شده.
5-    در نحوه و شیوه در شکل و محتوای مقالات تجدید نظر کنید.
 نوشتن چیزهائی مثل شهدا صاحب دارند!هدیه میگیرند سر مظلوم می برند!باز نشر مقالات در سایتهای وزارت اطلاعات مثل پژواک و دریچه ممنوع! و بکار گیری منطقی که جدا پائینتر ازمنطق نوشتارهای روزنامه نویسهای اطلاعاتی خامنه ای است جدا حال به هم زن است. حرف ما این است اینطوری ما را نکوبید! بهتر و درست تر بکوبید آخر برادران ما اطلاعاتی هم که بقول شما باشیم دلمان نمیخواهد اینطور افتضاح و حال به هم زن ما را بکوبید!! به خدای سابق خودم و به پروردگار کنونی ام سوگند این نوع کوبیدن ذره ای موجب عصبانیت ما نمیشود ولی تمام عیار حال آدم را به هم میزند.
6- اینقدر افراد را به دروغ و با حبل المتین وقاحت اطلاعاتی نخوانید.
می دانم راندن همه مخالفان و منتقدان به درون صف کسانی که نانخور حکومت آخوندی اند یا نیستند ولی ضعفهایشان آنها را به درون این صف رانده ظاهرا کار شما را راحت میکند ولی باور کنید این تلاش ما را آلوده نمی کند بلکه توسط شما باعث تطهیر کسانی میشود که واقعا دارند با آخوندها کار میکنند. آخر وقتی مستقیم و روشن امثال دکتر قصیم و محمد رضا روحانی و همنشین و اقبال و من حیدر نژاد و جمالی و گوران و.... را اطلاعاتی میخوانید حتی خود ما  در باره کسانی که سالهاست آنها را اطلاعاتی معرفی کرده اید دچار شک میشویم زیرا شما خیلی راحت و روشن و قاطع دروغ میگوئید.
7-   اوضاع واقعا غم انگیز است 
 بعنوان کسی که کارش کار کلام وشعر است بگذارید احساس خودم را بگوبم . من از خواندن این نوع چیزها احساس میکنم اوضاع بسیار بسیار غم انگیز است بسیار بحرانی است! زیرا چنان بیابان تهی است که «بزغاله شده است آملا علی» و قلم به دست گرفته واینطور بی مایه و مبتذل و دروغ کرکری میخواند زیرا اگر اوضاع واقعا خراب نبود شاهد اینها نبودیم پس بازهم تاکید میکنم اگر میتوانید باور کنید که این یاداشت علیرغم همه چیز از سر سفارش است یکبار دیگر بخوانیدش و کمی بیاندیشید و بجای همه اینها بفکر جان زندانیان لیبرتی باشید
شاعر فرومایه
16اوت 2014 مثلادی

۱۳۹۳ مرداد ۷, سه‌شنبه

هانا آرنت هم اطلاعاتی بوده است اسماعیل وفا یغمائی



دکتر کریم قصیم تالیف ارزشمندی بنام «قدرت و خشونت»  نموده که منتشر شده است. در این لینک میتوانید بخوانید:«خشونت و قدرت در فلسفه سياسي هانا آرنت» .
 ابولمیرزای محترمی از میرزا بنویسهای دم در پستخانه مبارکه بیت رهبری،  مقاله ای قلمی فرمودبنام: لینک«دخیل» که طی آن چیزهای زیادی نوشته و پس از اثبات مکرر اطلاعاتی بودن دکتر قصیم وروحانی و من ومصداقی وهمنشین بهار وغیره...یقه هانا آرنت را هم به دلیل تزلزل چسبیده و منجمله نوشته: 
«...تمام سرفصلهای زندگی "هانا آرنت " مبین تزلزل اودر مواجهه با تضاد "آگاهی" در حیطه فردی و "عمل " در حیطه اجتماعی است . او سعی میکند تا مفاهیم آگاهی و شناخت از " مبارزه " اجتماعی در ذهن را بدون ورود عینی در حرکت جمعی و برقراری رابطه مادی با ان مفاهیم ذهنی ، به حیطه فلسفه ، تاریخ وسیاست گسترش دهد. در دیدگاه او تفاوت انسانها یک تفاوت "هستی شناسانه" است اما این "هستی" ، هر ماهیتی که داشته باشد ، اصالتش در خودش است و بنابر این گوناگونی اش در حرکت اجتماعی و سیاسی اصالت " وجود شناسانه" دارد . در رویکرد سیاسی این دیدگاه ، که ورژن "اصلاحات طلبانه " و "آبرومندانه" دیدگاه "هایدگر" است ، باید در سازمان کار سیاسی ، اخلاق سیاسی و بالتبع تاکتیک و استراتژی سیاسی این اصل اساسی را حفظ کرد که : " انسان " ها از وجود های تفکری متفاوت - که به ذات اصالتشان در خودشان است - نشأت میگیرند و بنابراین در ساخت قالب های سیاسی و محتوای آنها باید بتوان همه آنها را در هم آمیخت یا به هم نزدیک کرد. مقوله ای به نام "استثمار" و رابطه انسان با "مالکیت" به عنوان شاکله فکری اعتبار ندارد . یعنی " استثمار " پوشال است. و اینکه انسان ها بنابر رابطه با مقوله "مالکیت" ،"هستی" میگیرند بیخود است . همان فلسفه " اگزیستانسیالیزم" "هایدگری" که خانم " هانا آرنت " میخواهد ان را در مؤلفه سیاسی حرکت داده و قالب مناسب اجتماعی ان را تعریف کند . اگر انقلاب و دگرگونی هدف اصلی ورودمان به مقوله " سیاست" باشد و فلسفه و تاریخ و سیاست و اخلاق سیاسی را با هدف و مقصد سرنگونی و تحول انقلابی مد نظر داشته باشیم و ورودمان به سیاست از این زاویه باشد و نه برای " نان" خوردن ، ببینیم خانم " هانا آرنت " ما را برای چه انقلابی آماده میسازد.... »
حالا خدا پدر نویسنده را بیامرزد که به دلیل فوت هانا آرنت را اطلاعاتی معرفی نکرده است  و در کنار ما قرار نداده است. در باره تحلیل نویسنده از هانا آرنت به قول یکی از دوستان: «سه چیز بدترین است، خرده قرض،خرده شپش و خرده سواد. خرده قرض را آدم یادش میرود بپردازد»، خرده شپش را نمیشود گرفت و خرده سواد باعث میشود در هر چیزی دخالت کنی و افتضاح بار بیاوری حکایت رفیق ما در تحلیل هانا آرنت سومی است.

ایشان همچنین از مقالات قبلی اهل بیت رهبری که علیه من نوشته شده کدهائی آورده که بنده چنین و چنان بوده ام، ترسو ، بزدل،متزلزل و... 
در باره خودم خدمتشان عرض میکنم«شهادت دمب روباه برای روباه» محکمه پسند نیست ثانیا اینها که شما میفرمائید نمونه مشابهتهای من با مرجع و مقتدای شما و اطرافیان است که یازده سال است در خفاست و چند روز دیگر: 
سی و چند سال میشود که در حالیکه اعلام مبارزه مسلحانه کرده بود از شدت ترس و وحشت و تزلزل و وادادگی در حالیکه سیل خون جوانان و نوجوانان در برابر جوخه های آتش خمینی جاری بود سوار بر طیاره فلنگ مبارک را بست و فرار کرد در همان ایام هزاران چون من و من ترسو در خانه مهندس اشراقی با مهدی تقوائی که پایش هم شکسته بود در حالیکه اماده انفجار خود با نارنجک در صورت هجوم پاسداران بودیم  بقول شما از شدت ترسو بودن در حال لرزیدن بودیم ، بروید و شرم کنید که نخستین بریده و نخستین فراری و نخستین واداده و تواب حقیقی و منبع حقیقی جنسیت و فردیت  و قلدری شخص اوست و تمام سرگذشت سی و چند ساله این بزرگوار دال براین حقیقت است وپس از سی و چند سال که همه چیز در عمل به اثبات رسیده و ایشان تنها رهبر تاریخ انقلابات تاریخ بشر است که سالهاست خبری از او نیست  همه چیز را با توهین و تحقیر و اتهام پاسخ میدهید.  ماجرا ی بزدل بودن این بزرگوار آنقدرتهوع آور و عظیم است که باورش برای من بیست سال تمام طول کشید   و خدا را شکر که من بقیه مختصات ایشان را ندارم اگر داشتم دو تا رهبر عقیدتی پیدا میشد که برای شمامشکل ایجاد میکرد. 
اضافه براینها ایشان اسم دختر عموی بنده را هم در زمره بریدگان و لو دهندگان آورده اند که اینجا دست خالی بودن و بگذارید اینجا دیگربگویم پفیوزی اینگونه افراد رادر تهمت و افترا نشان میدهد که جدا گوی سبقت ازدستگاه خامنه ای ربوده اند و بعید نیست که دفعه بعد کشف کنند پدر بزرگ هجدهم بنده بطور کامل ختنه نشده وبیضه راستش فراتر از بیضه چپش بوده و به طراز اسلام نبوده! و جد سی وششم من در کوفه خیاط بوده   و شلوار شمر ابن ذی الجوشن راوصله وپینه میکرده و از زمره نزدیکان یزید بوده است بواقع که در محتوا ،این است دستگاه متعفن تبلیغاتی رهبر عقیدتی!! که روز به روز بر شناخت پر حیرت من از این موجود و عمق پوسیدگی اندیشه و کارکردهایش می افزاید.

در باره دختر عموی  خود  باید ذکر کنم که او به دلیل دانستن  و تسلط برزبان انگلیسی و به تشویق من در سن هفده سالگی در تهران  در حالیکه سال اول دانشگاه و رشته پزشکی  بود،به ستاد مجاهدین آمد و مدتی بعد با اینکه مذهبی نبود به کارترجمه و همزمان فروش نشریات مجاهدین در خیابانهای تهران مشغول شد. یکی دو ماه قبل از سی خرداد هنگام نشریه فروشی  با ضرب و شتم چماقدارهادستگیر شد و دو سه سالی در زندان بود و بعد آزاد شد و به کردستان آمد و بجای فعالیت با مجاهدین به فعالیت با حزب دموکرات کردستان ایران پرداخت و الان سالهاست مقیم فرانسه است وبا همسرش که پزشک است با پزشکان بدون مرز همکاری دارد. بنابراین باید باز هم در اینجا گفت:  زهی پفیوزی در برابر این همه تهمت و افسار پاره کردن علیه دیگران، علیه هرکس که روزگاری خدمتی به این دار و دسته منحط امروزی کرده است و جدا در لجنزار دستگاه رهبر عقیدتی چه در و گوهرهائی برای قلمزدن یافت میشوند.
در باره نوشته این جناب

در باره نوشته این جناب باید نخست بگویم تمام این هیاهوها در اینروزها  :
 نخست برای در رفتن از زیر پاسخ سئوالاتی است که آقای مصداقی در «گزارش نود وسه» به حق مطرح کرده  است و ایشان بجای جواب چماقداران قلمی را بسیج کرده اند.
 دوم  برای خوراک فکری برای افرادی است که در معرض این سئوالات قرار میگیرند و درمانی برای بحران درون تشکیلاتی جستن.
سوم مقاله نویسنده در مورد هانا آرنت و نقد عین الله باقر زاده وار ایشان از تالیف دکتر قصیم اتفاقا دلیل اوج عقب ماندگی فکری دار و دسته رهبر عقیدتی است که با توقف در قرون وسطا و افکار قرون وسطائی  و تئوری انقلابات ایدئولوژیک طاقت و توان پذیرش هیچ نظریه نو و تنفس هیچ هوای تازه ای را ندارند و همان ترهات عقیدتی و سیاسی رهبر برای آنها کافی است.
دشمنی و فوبیای آنان از دکتر قصیم را نیز باید بر این افزود که آنها به اشتباه فکر میکنند دکتر قصیم هر چه مینویسد بخاطر آنها و در دشمنی با آنهاست که اینچنین نیست. سالها قبل در سال هفتاد در شبی و در یاداشتی(چنانکه قبلا در پاسخ نامه همسر سابقم اشاره کرده ام) به مهر تابان نوشتم با این برداشت شما از عشق و رابطه زن و مرد فردا با تمام ادبیات عاشقانه ایران و جهان و منجمله حافظ و شاملو رو در رو خواهید شد و حالا میبینم اساسا با هر اندیشه نوینی رو در رویند.
به جناب کلانتری میگویم ما چند تن بیش نیستیم، منتقدیم و مخالف اما آنچه در برابر شماست و حریف آن نمیشوید و حتما از آن شکست می خورید ما نیستیم، نوی است و آینده و اندیشه و آئین دموکراسی و آزادی خواهی در برابر ولایت فقیه و و ارتجاع و عقب ماندگی. امیدوارم با همه اینها روزی بدانید و به نجات خود از این منجلاب برخیزید.
 در پایان اگر شجاع شمائید!! ما ترسوئیم!!. اگر انقلابی شمائید درود بر ارتجاع!!بقول ابوالحسن یغما جندقی (جد اعلای من از طرف پدر و مادر که گویا هم ترسو بوده واطلاعاتی !)در ذم والازواره ای شاعر معاصرش:
سادات معظم زواره
الطاف شما مزید بادا
اولاد حسین اگر شمائید
حق بر طرف یزید بادا! 
بنا به تبعیت از سنت ادبی جد بزرگوار خود مدتها پیش قصیده ای در وصف و توضیح «ولی فقیه حقه بار» مغلوب و «ادامه پنهان و منتظر ولایت فقیه بی شک و تردید!»سروده ام که عجالتا دو بیت اول و آخرش را می آورم تا بعد..
چو شیر شرزه زمیدان یلا! فراریدی
به ریش جمله رفیقان خویش خندیدی
...................
اگر امام خمینی پس از حکومت رید
تو پیشتر زحکومت تمام قد ریدی 
اسماعیل وفا یغمائی
29 ژوئیه 2014 میلادی