دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۳ تیر ۷, شنبه

به یاد شهید راه آزادی علی امیر کبیر یغمایی




امیر
سی و دو  سال از سفرت گذشت.وقتی در برابر پدر ومادر و در مقابل حرم هشتمین امام شیعیان و با حکم و فتوای آخوندها به دارت کشیدندتو تازه بیست سالت شده بود و من بیست و هشت ساله بودم.حالا من شصت ساله ام ساله ام وکم کم دارد سی و چهار سال میشود که راهها و روزها را میسپرم. در این سالهاهمه چیز عوض شد، همه چیز جز سنگینی پیکر بالا بلند تو بر شانه های من و نگاه من به شانه های کسانی در کنار من، کسانی مثل آل اسحاق و دها و امثال آنها که یک تنه سالهاست پیکرهای تمام برادران شهید خودشان را بر دوش میکشیدند و می دانم و نیز میشناسم که امثال اینان فراوانند، فراوان فراوان که جمهوری اسلامی در یک چیز عدالت را رعایت کرده است وآنهم رعایت این عدالت که هر خانواده ایرانی می تواند یک یا چند جسد را داشته باشد.
حرفها زیادست امیر
در این سالها همه چیز تجربه شد!همه چیزومنجمله ماهیت دین و خدای دین و نیز حکومت مذهبی و نیز الترناتیوی که داعیه بر پائی جهانی و زاد بومی دیگر را داشت !احتیاجی به خواندن نیست هرچند بسیار خواندیم و دانستیم ولی اجساد دهها هزار تیرباران شده و بر دار کشیده شده منجمله به  حکم شیخ و کتاب شیخ و دین شیخ و خدای شیخ و جهانی سوگ و غم به حساب نیامده از تمام کتابها بهتر سخن گفتند و می گویند. و از جمله این غمهای به حساب نیامده غمهای مادریاز زمره مادران ایرانی بود که پس از بر دار کشیدن تو به دنبال جسد تو که در خیابانهای مشهدو در زیر ضربات چوب و سنگ بر خاک و خون کشیده شد راه سپرد تا پیکر تو را باز پس گیرد و بخاک سپاردو هر سال بارها دویست فرسنگ راه رااز قلب کویر از یزد تا مشهد طی کند و بر سر مزار ویران شده تو آید و سنگی بر خاک تو نهد و گریان باز گردد تا یازده سال بعد، مرگ او را از این همه رنج رها کند. این رنج یک شهید داده است تا مادران چند شهید داده چه از سرگذراندند.
من اندکی از حکایت بسیار تو را شنیدم. سالها قبل آخرین نامه های تو را خواندم و نیز گزارشهای یاران زندانی ات را و رنج مضاعفی را که کشیدی و نیز ماجرای آخرین روز زندگی ات را که شجاعانه و با در هم کوبیدن تنی چند از جلادانت در صحن بند زندان وکیل آباد همان زندانی که من در دوران شاه مستاجر آن بودم، تو بسوی نخستین روز مرگ می رفتی و من نخستین روزهای غربت و هنوز این ایام ادامه دارد.
علی امیر کبیر یغمائی. هفت تیر 1361. مشهد
پس از تو نام تو بر بسیاری از نوزادان خاندان و فامیل نهاده شد ولی هیچکدام به من نمی باوراند که تو زنده ای. من مرگ را هیچوقت باور نداشته ام ولی مرگ جسم واقعی است. در تمام این سالها فقطسالی چند بار تصویر ترا می نگریستم زیرا نگریستن به سیمای تو را تاب نمی آوردم نه بخاطر تعویض و دگرگونی اندیشه و مرامی که روزگاری من و تو هردو سرخوش از آن بودیم، بخاطر چیزهای دیگر، و گاه ساده. گاه تصویر کشتی گرفتن با تو در پشت بام خانه،تصویر تو در مبارزه با حریفان برای تصاحب مقام قهرمانی کونگ فو، تصویر تو بر دامنه کوهی که نگران لغزیدن من بودی،روزی که از راز عشق خود به ناهید   با من و قاسم مهریزی سخن گفتی، عشقی که در دهان توفان به سرانجامی نرسید و..و..و. در طول این سالها چها که گذشت و از سنگینی پیکر تو کاسته نشد.تن توبه زمین پیوست و بر جا ماند.همواره بر جا ماند تا علیرغم تمام تنشهای سیاسی ومرامی تعهد نخستین همه ما را که در نخستین گام تعهدی انسانی و اخلاقی است به ما یاد آور شود که بدون این تعهد اخلاقی نه مرام را میشود تحمل کرد و نه سیاست را و نه میشود این همه رنج را تاب آورد.
از سنگینی تو سخن گفتم ولی چند سال   وقتی در داخل کشور مردم ایران بر علیه جلاد خروشیدند یکمرتبه احساس کردم تو دیگر بر شانه های من سنگینی نمی کنی.  وقتی میبینم مردم ما  زنده اند و با نمایندگان واقعی و نه پوشالی شان در رزمند می دانم تو زنده ای.تو رفته بودی امیر و رفته ای.  ولی تو در میان مردم زنده ای، مردمی که با تیتر یک مجاهد برای ازادی آنان جنگیدی و جان دادی. مردمی که فارغ از رهبری این و آن و چند و چونشان و اختلافات اپوزیسیون بر سر مرام و مسلک و رهبر و برنامه و اینکه هنوز ما متوجه نشده ایم در مرحله کنونی تنها سایه مشترک پرچم ایران و کلام واحد آزادی است که می تواند ما را تبدیل به توفان کند، نشان دادندند زنده و زنده ترینند و هیچکدام از کشتگانشان خون خود را در شنزار فرو نریخته اند وتک تک کشتگانشان در میانشان زنده اند هنوز ماجراها در پی است که از درون این توفان اگر چه موقتا به زنجیرش کشند توفان اصلی در حال زاده شدن است که برای نخستین بار تمام ملت در برابر حکومت خون آشام ایستاد و نفرت خود را با خون و فریاد مهر کرد. امیر دعا کن که رودی از هوای ایران و تازگیهای آنرا بر مشام من و ما در فاصله چند هزار کیلومتری فرو ریزد تا بتوانیم بدانیم در کجای زمان و جهان ایستاده ایم. می بوسمت امیر وپدر را و مادر را وبرادران و خواهران ابوالحسن و بهروز و فرح و یغما دخت را و دیگرانی را که در این سالها به سفر رفتند. اسماعیل
 -------------------------------------------------------

 شبگاه وقتی ماه میبارد. به یاد علی امیر کبیر

علی امیر کبیریغمائی نفر دوم سمت راست. یزد


شبگاه وقتب ماه میبارد
اسماعیل وفا
به یاد برادرم امیر
شانزده تیر سال هزار و سیصد و شصت و دو
از مجموعه شعر منتشر شده حصار


شب گاه وقتی ماه می بارد
با قطره های روشن مهتاب
در سایه تاریک نخل پیر
در مهمانی اشباح خونینی که میرقصندم اندر یاد

من دشنه یاد ترا از سینه خود میکشم بیرون و در فواره های خون
رقص ترا بر دار میبینم
در قاه قاه خنده مشتی پلید گول سنگین دل

علی امیر کبیر یغمائی آخرین نفر . خاش 1342

که پای می کوبند بر این خاک
رقص ترا بر دار میبینم
زیر نگاه وحشی خورشید تابستان هفت تیر
و ضربه های قلب تو
با ضربه های اخرین قلب ان فرتوت ان بیمار
که دوخته چشمان خود ناباورانه بر فراز دار
در گوشهایم مینوازد تلخترف سنگین ترین سمفونی مرگ و هراس و درد را هر دم
ودر سکوت دشت
آوای او در گوشهای من هزاران بار میپیچد
ای وای کشتندش
در ماه و دشت و ابر هم فریاد میپیچد
ای وای کشتندش

انگاه
رقص هزاران روح خونین در ضمیر خسته ام اغاز می گردد میان دشت در مهتاب
***
شبگاه وقتب مبرود از نیمه و مهتاب می میرد
و سایه تاریک نخل پیر را تاریکی صحرا فرو گیرد
من دشنه یاد ترا در سینه خود می فشارم باز
واواز خوانان باز می گردم ز راهی دور

علی امیر کبیر یغمائی.یزد. 1356.نشسته جلو. در ازادی من از زندان

***
روزی فراز آید
در غرش رعدی که خواهد تاخت از این خاک بر این خاک مرگ آور
من میکشم از سینه خود تیغه خونین این خنجر
تا در نشانم باز
بر گرده خصمان
تا آنزمان
این تیغه هرچندم به سینه سخت آزارد
اما مرا از مرگ تا آن لحظه آن میعاد
دانم نگه دارد
______________
عکسهائی از امیر
عکس اول نفر دوم از سمت راست سال 1351
عکس دوم آخرین نفر.خاش سال 1342
عکس آخر
نفر نشسته سال 1356 یزد

۱ نظر:

بهزاد علی پور گفت...

هزار درود بر روان پاک امیر قهرمان ازادی و رشادت و پایمردی در برابر استبداد دینی . و ننگ و نفرین ابدی بر خائنین وطن فروش که خون و رنج وشکنج امیر و امیرها را پلکانی برای خوشگذرانی و زندگی کثیف خود قرار داده و به ارمان و صداقت همه شهیدان راه ازادی خیانت کردند. امیر و امیرها زنده اند و جاودانه و دوام و ماندگاری انها ثبت است بر جریده عالم و انها هرگز از یاد نرفتگان اند.