نامه استاد کامیار ایزد پناه را به تنها برادرش مازیار خواندم و بسیار بسیار متاسف شدم. در این لینک نامه را بخوانید
http://iran-efshagari.com/index.php?option=com_content&view=article&id=9431%3Al-r&catid=5%3A2010-12-28-06-03-02&Itemid=6
این قضیه مارک زدن به هر کس و این نامه نگاریهای کلیشه ای که آدم را بیاد مرحوم مغفور بریا(البته از نوع روستائی اش) در شوروی استالین می اندازد، همچنین آدم را به یاد داغ زدن بر کپل اسبان در داغگاه امیر ابوالمظفر فخرالدوله احمدبنمحمدوالیچغانیان می اندازد که فرخی سیستانی در این مورد قصیده زیبائی دارد
چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار
پرنیان هفترنگ اندر سر آرد کوهسار....
بر در پردهسرای خسرو پیروزبخت
از پی داغ آتشی افروخته خورشیدوار
ریدکان خواب نادیده مصاف اندر مصاف
مرکبان داغ ناکرده قطار اندر قطار
خسرو فرخ سیر بر بارهٔ دریا گذر
با کمند شصت خم در دشت چون اسفندیار
هر کره کاندر کمند شصت بازی درفکند
گشت داغش بر سرین و شانه و رویش نگار
هرچه زینسو داغ کرد از سوی دیگر هدیه داد....
شعر را میتوانید در دیوان فرخی بخوانید اما نه ما در عصر امیر چغانیان هستیم و نه مازیار ایزد پناه اسب است که در خم کمند چهل خم سلطان چغانیان اسیر شود وداغ اتهام بر او بزنند.اتهام زدن بر مرد شریف جوانمرد آزاده مازیار، داغ نادانی و نشان مستبد بودن بر سیمای داغ زنندگان میزندوبس و برشک و تردید در حقانیت شعارهایی که یک در میان در آنها کلمه آزادی تکرار میشود پیداست می افزاید.بقول یزدیها
سالی که نکوست از بهارش پیداست
ماستی که توروش است از تغارش پیداست
....من از مازیار طی نزدیک به سی سال رفاقت بسا نکته ها و چیزها میدانم.مردی است به صفا و چون پاکیزگی آسمان و کوههای زادگاهش لرستان وبیزار از هر گونه ارتجاع و استبداد که اولین اش جمهوری اسلامی است در ناجوانمردی فرمایندگان این اتهامات همین بس که او در آخرین یاری رسانی اش(میدانم مازیار نمیخواهد این نوشته شود ولی من میخواهم این را یاد آوری کنم) تقریبا تمام پس انداز اندکش را که پشتوانه خانواده کوچک چند نفره اش بود اهدا نمود تا ابزاری را که اخوی میخواهد برای سیستم موسیقی آماده شود چنین است رسم سرای درشت و من برای مازیار که نه برای کسانی که اینچنین به او تاخته اند متاسفم زیرا این نوع کارها بر عمق انزوا می افزاید اما چه میشود کرد که به قول شاعر:
شد خاک خمینی و مرامش باقیست
تسبیح و عبا ورطل و جامش باقیست
در خیل خواص وخاصگان در رجعت
تا خیل خر- آئین عوامش باقیست
--
چون حق و حقیقت همه در نزد «علی» ست
معنای علی اینکه هر آنکو که «ولی» ست
پس هر که نه در نزد ولی مزدورست
این گفته ی نغز، حرف ملافاطی است
با امید به اینکه حضرت حق نور شعور و خرد و بازنگری را در تمام ما زنده بدارد.ونیز راه نجاتی برای آنانکه در مسلخ لیبرتی یکی یکی برقناره های سلاخان آویخته میشوند پیدا شوداسماعیل وفا یغمایی
http://iran-efshagari.com/index.php?option=com_content&view=article&id=9431%3Al-r&catid=5%3A2010-12-28-06-03-02&Itemid=6
این قضیه مارک زدن به هر کس و این نامه نگاریهای کلیشه ای که آدم را بیاد مرحوم مغفور بریا(البته از نوع روستائی اش) در شوروی استالین می اندازد، همچنین آدم را به یاد داغ زدن بر کپل اسبان در داغگاه امیر ابوالمظفر فخرالدوله احمدبنمحمدوالیچغانیان می اندازد که فرخی سیستانی در این مورد قصیده زیبائی دارد
چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار
پرنیان هفترنگ اندر سر آرد کوهسار....
بر در پردهسرای خسرو پیروزبخت
از پی داغ آتشی افروخته خورشیدوار
ریدکان خواب نادیده مصاف اندر مصاف
مرکبان داغ ناکرده قطار اندر قطار
خسرو فرخ سیر بر بارهٔ دریا گذر
با کمند شصت خم در دشت چون اسفندیار
هر کره کاندر کمند شصت بازی درفکند
گشت داغش بر سرین و شانه و رویش نگار
هرچه زینسو داغ کرد از سوی دیگر هدیه داد....
شعر را میتوانید در دیوان فرخی بخوانید اما نه ما در عصر امیر چغانیان هستیم و نه مازیار ایزد پناه اسب است که در خم کمند چهل خم سلطان چغانیان اسیر شود وداغ اتهام بر او بزنند.اتهام زدن بر مرد شریف جوانمرد آزاده مازیار، داغ نادانی و نشان مستبد بودن بر سیمای داغ زنندگان میزندوبس و برشک و تردید در حقانیت شعارهایی که یک در میان در آنها کلمه آزادی تکرار میشود پیداست می افزاید.بقول یزدیها
سالی که نکوست از بهارش پیداست
ماستی که توروش است از تغارش پیداست
....من از مازیار طی نزدیک به سی سال رفاقت بسا نکته ها و چیزها میدانم.مردی است به صفا و چون پاکیزگی آسمان و کوههای زادگاهش لرستان وبیزار از هر گونه ارتجاع و استبداد که اولین اش جمهوری اسلامی است در ناجوانمردی فرمایندگان این اتهامات همین بس که او در آخرین یاری رسانی اش(میدانم مازیار نمیخواهد این نوشته شود ولی من میخواهم این را یاد آوری کنم) تقریبا تمام پس انداز اندکش را که پشتوانه خانواده کوچک چند نفره اش بود اهدا نمود تا ابزاری را که اخوی میخواهد برای سیستم موسیقی آماده شود چنین است رسم سرای درشت و من برای مازیار که نه برای کسانی که اینچنین به او تاخته اند متاسفم زیرا این نوع کارها بر عمق انزوا می افزاید اما چه میشود کرد که به قول شاعر:
شد خاک خمینی و مرامش باقیست
تسبیح و عبا ورطل و جامش باقیست
در خیل خواص وخاصگان در رجعت
تا خیل خر- آئین عوامش باقیست
--
چون حق و حقیقت همه در نزد «علی» ست
معنای علی اینکه هر آنکو که «ولی» ست
پس هر که نه در نزد ولی مزدورست
این گفته ی نغز، حرف ملافاطی است
با امید به اینکه حضرت حق نور شعور و خرد و بازنگری را در تمام ما زنده بدارد.ونیز راه نجاتی برای آنانکه در مسلخ لیبرتی یکی یکی برقناره های سلاخان آویخته میشوند پیدا شوداسماعیل وفا یغمایی
۳ نظر:
من هم نوشته مازیار ایزدپناه و هم نوشته کامیار ایزدپناه را خواندم.
به مجاهدین باید گفت:
آینه چون روی ترا داد دست
خود شکن آیینه نباید شکست
از پیامها می شود فهمید که نیروهای فشار و گروههای ضربت اینترنتی آقای رجوی اینجا هم حضور دارند.
اینها آنقدر دگم و فاناتیک بار آمده اند که از خواندن نوشته هایشان دچار حال تهوع شدم.
اما همین حضور فعال و اورگانیزه نیروهای فشار آقای رجوی نشان می دهد که او چقدر از هر انتقادی می ترسد.
راستی وحشت مسعود رجوی از چیست؟
آمریکا با وجود ده سال خوشرقصی رجوی اینروزها خشتک از پای او کشیده و مانند عروسک خیمه شب بازی نخ او را سفت کن شل کن می کند.
اسم اینرا باید گذاشت بند "خ"
ارسال یک نظر