دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۱ آبان ۶, شنبه

یاداشتکها یاداشتک پنجاه و هشتم اسماعیل وفا یغمائی در درگذشت احمد قابل



یاداشتکها یاداشتک پنجاه و هشتم
اسماعیل وفا یغمائی
 در درگذشت احمد قابل
 27 اکتبر 2012
احمد قابل درگذشت.در پنجاه و پنجسالگی و با یک بیماری رنجبار و پس از عمری که سی و سه سالش در آتش ظلم  جمهوری اسلامی سوخت.
احمد قابل یک نمونه از نمونه هائی است که در ایران حضور دارند و حضورشان قابل انکار نیست.من کارهای احمد قابل را مثل کارهای بسیاری از معترضین و مبارزان مسلمان داخل کشور، با اینکه از مذهب معمول و بخصوص دین و مذهبی که بازیچه ارتجاع و انقلاب است فاصله اجباری گرفته ام میخواندم. من علیرغم تمام تغییرات و تلاطمهای رنجبار فکری، اعتقاد دارم همانطور که در یک دوران خاص زمینشناسی مثلا خلیج البته همیشگی فارس! (که البته مالکیت حقیقی این وجود حقوقی تاریخی و جغرافیائی، تمامی ملیتهای حقیقی ایران مخصوصا ترکها ، کردها، بلوچها و عربهای ایرانی هستند)و کوه دماوند ایجاد شده اند و ما چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید کاری نمیتوانیم بکنیم، اعتقاد دارم وجود و پیدایش و جا افتادگی مذاهب بزرگ هم  (چه پیچیدگی سرگیجه آور مقوله مذاهب و کارکردهایش را معتقد باشیم یا نباشیم و اینکه محمد رسول خدائی بنام الله هست یا اینکه نیست و الله قبل از اسلام نام بتی در کعبه بوده و به همین دلیل هم نام پدر پیامبر و خیلیهای دیگر قبل از اسلام و اعلام خدائی الله عبدالله بوده!)همینطور است.
 علیرغم هر نقدی و چه لامذهب باشیم یا با مذهب، ما در حال حاضر فقط میتوانیم با این وجودها تنظیم رابطه کنیم و نیز در حکومتها تنظیمشان کنیم ولی نمی توانیم نابودشان کنیم یا بگوئیم وجود ندارند.منظور فرعی من از این مثال اصلی ! این است که یعنی در ایران، مثلا شورشگرو متفکر مسلمان شیعه و سنی و .. وجود خواهد داشت،همانطور که متفکر لائیک یا مارکسیست هم خود را نشان میدهد. احمد قابل نیز زاده همین حقیقت است.  نوشته های او جالب بود.خود او انسانی معتقد ومسلمان و شجاع بود.درجه اجتهاد داشت. ظلم را بنام مذهب بر نمی تابید. بعنوان یک مسلمان با رژیم و سمبل آن درگیر شد. در داخل مملکت و در زیر دندانهای ارتجاع وبا موی آشفته و بدن بیمار و نه از فاصله چند هزار کیلومتری و عطر و گلاب زده و سرحال، اعتقاداتش را بر شانه های خود حمل کرد. اعتراض کرد. به زندان افتاد و اگر سر به نیستش نکرده باشند ،خیلی زود به سفری رفت که همه میروند.
من نمیخواهم از احمد قابل دفاع کنم . نگاه من و او در سیاست و فلسفه و اسلام و تشییع یکی نیست. بسیار تفاوت دارد، و او اساسا به دفاع دیگر احتیاجی ندارد.نه به دفاع من و نه به دفاع دیگران. او صمیمانه و در حد توان بشری اعتقاداتش را دنبال کرد و اگر داوریی در کار باشد داوری امثال من مضحک خواهد بود که آن داوری ذات و مایه جان انسانی را به داوری میکشد و نه رنگهای درخشان یا تاریک را
بقول شاعری که نامش را فراموش کرده ام
چو فردا در رسد در بارگاه مغفرت بینی
ز نوشانوش مستان منفعل بانگ اذان ما
... بگذرم.
من فقط می خواهم با شادی اشاره کنم که وجود احمد قابل و امثال او علیرغم اختلافات فکری افراد با یکدیگر نشان این است که یک ملت با تمام رنگهایش و آهنگهای متفاوتش  زنده است . اعتراض میکند. رنج میکشد . تصمیم میگیرد . میمیرد و زنده میشود یعنی زنده است و این کنش و واکنشها نگرانیها را کم میکند. یعنی این نگرانی را که یک ملت هفتاد میلیونی فقط ترکیب شده توده های بی شکلی نیست که منتظرند تا دستی از غیب برون آید وکاری بکند یا منجی بزرگ یا کوچکی برسد و اجازه شرفیابی دهد. به این مساله باید توجه داشت. باید این مسائل را دید.و باید و بایدهای فراوان... و اینکه صدها و هزاران احمد قابل با اعتقادات مختلف و مخالف هم درداخل مملکت در تکاپویند.در زیر دندانهای نیش خامنه ای و دستگاهش و پروائی از کسی جز خدا ندارند. بر این مساله تاکید میکنم و تره هم برای این خرد نمیکنم که فردا ،فرد یا جماعتی گول و منگ، فقیر نا قابل را که پشیزی هم در خزانه ملت بزرگ ایران نیستم ولی به همین سرخوشم را «قابلچی» و سازشکار و... بدانند
من فکر میکنم اگر ما به اجباری تاریخی و به نظر من البته بر اثر یک اشتباه محاسبه! اشتباه محاسبه ای که گذر زمان این اشتباه را اثبات کرده و نیازی به بحث ندارد، به خارج کشور پرتاب شده ایم و مجبور شده ایم درلندن و پاریس و یا عراق و یا آمریکا زندگی و یا مبارزه بکنیم برای تنفس حقیقی در میان مردم ایران و با توجه به تمام تفاوتهای فکری و مرامی ، هر که هستیم یا بوده ایم باید به امثال قابل ها توجه داشته باشیم .باید آنها را هووی سیاسی خود ندانیم ومثلا در رابطه با سامان و سازمانی که سی سال است خود را برترین و بهترین میداند، در کنار انعکاس حمایتهای صدها تن از بزرگان غیر ایرانی، خوبست اگر اصالتی ملی و مردمی در میان ملت رنگارنگ ایران داریم دو کلمه هم از اینها یاد کنیم. اگر کسانی هستند که خود و اندیشه و سازمان خود را اقیانوسی عظیم میدانند که چشم و چراغ تاریخ ایران و جهانست و راهبرانش خورشیدی درخشان و ماهی تابانند چه باک از اینکه این اقیانوس به جویبارانی چون احمد قابل توجه بکنند تا ثابت بکنند که واقعا اقیانوسند و هراسی از تفاوت زمزمه یک جوبار با غرشهای یک اقیانوس که خودشانند ندارند. توجه نکردن به این مساله به ضرر امثال قابل نیست. قابل از پل گذشت و رفت و نیازی ندارد، بلکه  این بی توجهی تاریخسوزبه عدم شناخت ما از ایران و دامن زدن به توهمات شخصی ما کمک فراوان  و بسیار درخشانی!میکند و ما را بیشتر در ابرهای تاریک فرو میبرد و موجب میشود به همان راهی ادامه دهیم که از بازرگان گرفته تا دکتر سامی و پیمان و شریعتی و هر کسی را که ایده ای و نظری جز ما دارد در جامعه مزاحم ونهایتا خطری برای خود بشناسیم و با یک بر آورد صرفا سیاسی و سیاسی به نظر من بسیار سطحی و خود خواهانه   کاری بکنیم که هر چه بیشتر مانند سلسله جبال هیمالایا بر عظمت و شکوه تنهائیمان افزوده شود و نهایتا در اطراف خود از نمایندگان تمام ملل دوستانی بیابیم الا از نمایندگان ملت هفتاد میلیونی ایران ومگر نمایندگانی که با خود ما سی سالست در خارجه سر میکنند.
دفاع از قربانیان و اعدام شدگان ظلم جمهوری اسلامی البته واجب است.من وقتی میبینم اعدام قاتلان و متجاوزان جنسی و فروشندگان مواد مخدر در کنار کشتار سیاسیون محکوم میشود خوشحال میشوم زیرا آنها هم قربانی حکومت ننگین ولایت فقیه اند ولی وقتی میبینم در مرگ امثال قابلها قلمی بر کاغذ نمی چرخد و از رنج و مبارزات و اندیشه او سخنی بمیان نمی آید فکر میکنم ایا ارزش قابل از یک متجاوز جنسی اعدام شده کمتر است؟ آیا قابل که جویباری بیش نبود خطری برای  اقیانوس دارد؟ و ایا اگر این چنین است اقیانوس واقعا حامل اقیانوسیت خویش است یا نیست؟ آیا این بی توجهی من و ما نشانه بی خبری، بی احترامی به اجتماع بزرگ ایران با تمام رنگها و آهنگهایش نیست؟ وبا این حساب ایا نمیشود گفت که یا تمام این کنش و واکنشها از زیر عبای خامنه ای در می اید که باید نفی اش کرد! و یا اینکه ملت فقط هفتاد میلیون نفر منتظر منجی است بدون دارا بودن عصبهای رنگارنگ لازم خود یعنی ملت اقیانوسی از مقواست که تا رسیدن منجی مقوا خواهد ماند ویا اینکه بنده یعنی نویسنده سطور بسیار بسیار در پرتگاهها پرت پرتم. خدا کند اینطور نباشد و خداوند روح نجیب احمد قابل را انچنان که خود میداند بنوازد که سخت زخمی جور و جنایت فقیهان حاکم بود. اسماعیل وفا یغمایی

۲ نظر:

ناشناس گفت...

یغمایی گرامی مطلب تان قابل توجه است ولی در برابرش خوبست یک انتقادی هم به همین ها یعنی اصلاح طلب ها هم بکنید مثلا نگاه کنید به این مطلب درسایت کلمه http://www.kaleme.com/1391/08/07/klm-117867/

parviz - بهرحال جاده دوطرفه است نه یک طرفه .

ناشناس گفت...

نوشته زیبایی بود بخصوص محاسبه اشتباه را زیبا آمدید. اگرچه روشنفکران لاییک ما فقط قیافه میگیرند و . . . بگذریم