دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۱ فروردین ۲۷, یکشنبه

یاداشتکها.یاداشتک پنجاه و دوم. یاد گذشته و تامل بر چند نکته پیش پا افتاده.اسماعیل وفا یغمائی


یاداشتکها.یاداشتک پنجاه و دوم
 یاد گذشته و تامل بر چند نکته پیش پا افتاده
اسماعیل وفا یغمائی
عرض کنم که مبارزات انتخاباتی در فرانسه، هم مقداری خاطره را در ذهن فقیر زنده کرد، هم مقادیری باعث تاسف و اندوه شد و هم باعث شد تا من دست به توضیح واضحات بزنم و چند کلمه را با تقاضای پوزش از فرزانگان و بزرگان توضیح بدهم. فضولی است ولی میبخشید.
در زندان شاه مرحوم که بودیم از آنجا که خود را انقلابیونی طراز مکتب و ایدئولوزی میدانستیم و فکر میکردیم یعنی بیشتر تصور و خیالات میفرمودیم که خودکشی طبقاتی فرموده ایم واز قشر خرده بوژوازی به طبقه زحمتکشان نقل مکان کرده ایم بدترین دشنام این بود که به ما بگویند : خورده بورژوا!! وای اگر کسی در زندان به ما میگفت خرده بورژوا، ممکن بود خون بر پا شود ولی شکر خدا نمردیم و زنده ماندیم و دیدیم بسا از خودکشی کنندگان نه تنها با خودکشی اتوماتیک دوباره از خرده بورژوازی عبور کرده بلکه خودشان یک پا بورژوا شدند که هچ!! بلکه چنان به به و چه چه ای به طور سیاسی دنبال سر و ته بورژوازی بزرگ و بزرگ کاپیتالیسم راه انداختند که ما تا حالا چندین دم و مقادیری شاخ روی سر و ته مان در آمده و مدام داریم با خودمان عجبا عجبا میفرمائیم و این آخر عمری  با حافظ هم صدائیم که ای خداوند تبارک و تعالی چه شد پرنسیبها  و:
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت!
دیگر اینکه سالها بدون اینکه از رنجها و مبارزات و تاریخ تمدن و فرهنگ و مثبتات اروپا چیزی بدانند تحت تاثیر انقلابات چپ!به ما آموختند که حکومتهائی از قبیل حکومتهای اروپائی آن دوران و این دوران حکومتهای پارلمانتاریستی بورژوائی است و خون کارگران و زحمتکشان را می خورد و اخ است! و باید به آن تف کرد . و حقه بازی و پدر سوختگی و مادر قحبگی است و سمبلها و نمونه ها ی خوب  و پسندیده در سالهای پنجاه تا پنجاه و هفت شمسی هجری شوروی و چین و ویتنام و کوبا بود و حتی در دانشگاه کتاب سبز قذافی مرحوم زیر میزی دست به دست میشد وبه کسی چون ایدی امین که گوشت آدمیزاد میخورد ولی ما خبر نداشتیم از آنجائی که سوار چند تاجر انگلیسی شده بود و آنها را تحقیر کرده بود با چشم تحسین نگریسته میشد و در زندان هرچه میگفتند خمرهای سرخ دارند آدم میکشند میگفتیم اینها تبلیغات امپریالیسم است تا اینکه نمردیم و سالها گذشت و از دوران جوانی به سالخوردگی رسیدیم و با چشمی غرق اشک و خون هم ماهیت قذافی و امین مشخص شد، هم دانستیم خمرهای سرخ دو سوم یک ملت را کشتار کرده اند و کوه جمجمه ها را مشاهده فرمودیم و نیز دیدیم که در دو سوی رژیم ولایت فقیه چین و شوروی سابقا و اکنون کمونیست ایستاده اند و در بلوارهای متروک و غیر متروک کشورهای اروپائی شمار قابل توجهی اززنان و دختران  چینی و ویتنامی وروسی صادر شده توسط باندهای مافیائی دارند یک لقمه نان حلال در می آورند و پیرمردهای هفتاد هشتاد ساله کشورهای کاپیتالیستی با آنها هم رختخواب و هم استخوان خود را گرم می کنند و روسای کشورهای چپ آمریکای لاتین به دیدار احمدی نژاد میروند و از او حمایت میکنند و در مقابل نیروهای چپ و یا سابقا چپ و یا باصطلاح چپ  که رنجها برده اند و خون دلها خورده اند در پی جلب حمایت پارلمانتر ها و بزرگانی هستند که سالها قبل سمبل و نمونه کسانی بودند که حکومتهای نادرست !! کشورهای پارلمانتاریستی را می چرخاندند و هنوز هم می چرخانند. این مسائل به دنبال مسائلی که قبل از این اشاره کردم موجب شده است که روئیدن شاخ و دمها ادامه یابد و هر چه ما آنها را میبریم باز هم برویند.
نکته دیگر اینکه ادامه حیات در غربت و رسیدن به ایام سالخوردگی موجب شد که ما نه  تنها سالها ،حدود سی سال  در غربت به سر ببریم و نه یکبار بلکه حدود شش هفت بار شاهد انتخابات در کشورهای پارلمانتاریستی و بورژوائی باشیم و با کمال حیرت و در حالیکه باز هم شاهد روئیدن شاخ و دمها هستیم متوجه شویم که نه تنها یک دهم و یک صدم! بلکه بیشتر!! آزادی و زمینه انتقادی که در پارلمانتاریسم بورژوائی وجود دارد نه تنها در یکی از کشورهای مورد علاقه سابق ما وجود نداشته و ندارد بلکه اکثریت قریب به اتفاق راهبران و بزرگان صاحب ادعای چپ بوئی از آن نبرده که هیچ بلکه حتی نمی خواهند باور کنند که بوئی از آن نبرده اند و معیارهاشان در عمق یا همان بساط چین و شوروی سابق است و یا اندیشه ولایت و امامت.
در انتخابات کنونی فرانسه با تاکید بر اینکه دولتد فرانسه طبعا در زمره دولتهای کشورهای سرمایه داری است  می بینیم که رسانه ها در اختیار تمام کاندیداهاست و تمام کاندیداها درزیر تیغ انتقادند و پرونده حال و گذشته اشان روی میز است و باید به مردم پاسخگو باشند و هیچکدام تقدس ندارند و کاریسمای آنها را ساده ترین خبرنگاران و شهر وندان میتوانند بشکنند و یقه شان را بگیرند. بدون شک در جهان آکل و ماکول کنونی داستان کاپیتالیسم و بخش عقب افتاده جهان واقعی است و بازیهای خونین سیاسی برای اسخراج طلا از گوشت و استخوان ادامه دارد ولی این بخش قضیه هم اقلا در داخل کشورهای مربوطه واقعی است. در اینجا رهبرنقش چوپان ندارد وتعهدی کاملا زمینی دارد و نه خداوند متعال بلکه مردم او را انتخاب کرده اند و باید بگوید رهبر چه کسانی است؟ و دایره پیروانش تا کجاست؟ وباید راهی را که می خواهد طی کند روی میز بگذارد؟ و مقصد را  و حدود زمانی رسیدن به مقصد رامشخص کند؟ و پاسخگوی مسائلی که در طول راه اتفاق می افتد باشد ؟و رهروان  نیز نقش گوسفندان را ندارند وامکان این را دارند که بدون اینکه پدرشان را در آورند و چوب در آستینشان کنند از اینها پرس و جو کنند و در پایان زمان مقدر یقه راهبرمنتخب را گرفته و از او پرس و جو کنند و یا در میانه راه او را کنار بگذارند و دیگری را انتخاب کنند ولی ما که از کلمه خرده بورژوا بر می آشفتیم و خود را گل سر سبد جهان می دانستیم هنوز و حالا هم بدون تعارف آیا حتی یک دهم و یک صدم ظرفیتهای مثبت این خرده بورژواها و گنده بورژواها را  حد اقل در رابطه با منافع خودشان و درداخل کشور خودشان داریم!! و آیا حاضریم تامل بفرمائیم که در بسیاری موارد گرفتار خیالات  و فرمولهائی بوده ایم که سازندگان اصلی اش هم نهایتا بهره ای از آن نبردند و در دیکتاتوری و سرکوب سنگ تمام گذاشته اند ، و آیا حاضریم تامل بفرمائیم که   هنوز هم حاضر نیستیم بطور واقعی تامل بفرمائیم. امام امت اوایلی که به ایران آمد فرمود:
ایکاش بنده یک طلبه ساده بودم
بنده هم پس از صرف تمام عمر تقریبا! و با دیدن آنچه که گوشه ای از آن را عرض کردم دلم می خواهد  علیرغم اینکه هنوز خود را در صف محرومین و گرسنگان و مظلومین جهان  میدانم با کمال تاسف بگویم:
ایکاش بنده هم یک خرده بورژوای درست و حسابی و با پرنسیب بودم. بعد شاید بیشتر توضیح بدهم
شانزده آوریل 2012

هیچ نظری موجود نیست: