دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۰ دی ۲۵, یکشنبه

یاداشتک شماره دوم:بالاخره یک طوری خواهد شد

یاداشتک ها/یاداشتک دوم

بالاخره یک طوری خواهد شداز سخنان ابوی مرحوم بندهشش سال پس از برجها ، بن لادن ، تروریزم!وباقی قضایا
بعنوان شروع صحبت خدمت شما باید بگویم که، ابوی فقیر در آخرین روز حیاتش در حوالی 95 سالگی در خانه شخصی اش که از ان دل نمی کند و هر روز تحت محبت و رسیدگی یکی از فرزندان فراوانش بود تحت رسیدگی هفتمین خواهر بنده که بسیار کنجکاو است بود. هفتمین همشیره بنده پس از تر و تمیز کردن و راست و ریس کردن ابوی و تراشیدن ریش و سبیل او( چون ابوی دیگر چشمش درست نمی دید) از او می پرسد: آقاجان! با این اوضاع دنیا و با تجربه ای که شما دارید فکر می کنید آخرش چطور خواهد شد؟ ابوی خدا بیامرز که انشالله خداوند طبق وعده اش و بر اساس روایات متواتر اسلامی او را در بهشت به مردی چهل ساله و والده را به عیالی شانزده ساله تبدیل کرده باشد ، لبخند غریبی زده و عمیق ترین و فیلسوفانه ترین حرف زندگی اش را بعد از سالها مطالعه چند باره کتابخانه بزرگش و تجربه های فراوانش می زند ومی گوید: نگران نباش دختر جان! بالاخره یک طوری خواهد شد!. و بعد از ظهر همانروز در کمال آرامش و هنگام خواب عصر به سفر رفت.این را بدان علت اشاره کردم که ،شش سال قبل القاعده و بن لادن و اهل بیتش در میان بهت و حیرت عالمیان و بنام نامی الله واسلام، برجهای مربوطه سمبل اقتدار بزرگترین امپراطوری جهان را زدند و کوبیدند و پنج ششهزار انسان بیگناه را با وضعی فجیع کشتند. البته این کلمه بیگناه را از روی عادت به کار می برم و فکر می کنم این جمله ناقص است ونباید باعث شود فکر کنیم که با تکیه بر آن گویا می شود بقول ملاها انسانهای باگناه را مثلا به نحوی که اینروزها در ایران با یک محاکمه سرپائی دارشان می زنند، باید کشت! که منظور این نیست! بگذرم! قضیه برجها از اولش کمی شک و شبهه بر انگیز بود که چطور می شود افغانستان فقیر و عقب افتاده که در قرن سوم و چهارم هجری دارد نفس می کشد، و رژیم طالبانش ارمغان خود آمریکا وپاکستان است، به رهبری بن لادن که گویا از اعضای سابق سیا و خانواده اش از رفقای قدیمی خانواده محترم بوش بوده اند باید قویترین کشور جهان را بکوبد!. در هر حال با مقادیر زیادی روغن کرچک قضیه را قورت دادیم و گوشهایمان را در برابر حرفهای کسانی هم که در اغاز کار مسحور قدرت بیضه اسلام حتی از نوع ارتجاعی اش شده بودند گل گرفتیم،و در انتظار ماندیم تا ببینیم چه خواهد شد!. بعد از قضیه برجها از آنجا که بین بسته شدن ماست و دروازه شهر!! در منطق جهانداران همیشه ربط و ارتباط وجود دارد، امریکا بجای اینکه انگشتش را به طرف مرکز صدور تروریزم د راز کند، و یا توجه بفرماید که در پاکستان فقط هفده هزار مدرسه اسلامی و قرانی طرفدار بن لادن و اهل بیتش وجود دارد !بعد از اینکه رفت و افغانستان را کوبید و کرزای را از کیسه در آورد و یک جمهوری اسلامی دیگر را علم کرد، یکمرتبه سر حمار را بجانب عراق و صدام و چرخاند که این بابا سلاح اتمی و چه و چه دارد وخطر اصلی اینجاست وبین بن لادن و صدام حسین کلی ارتباطات مشکوک وجود دارد و باید پدرش را درآورد. هرچه اهل شعور به گوشش خواندند که پدر جان! صدام البته دیکتاتور هست و خشن هم هست و حدود ده پانزده هزار سرود در باره اش سروده اند وچند ده هزار تن عکسش را چاپ کرده و بر در و دیوار چسبانده و صدها مجسمه از او ساخته اند ، و نیز صدام مثل همه کسانی که قدرت مسموشان می کندخودش را موجودی تاریخی میداند و هزار عیب و ایراد دارد، ولی به پیر و پیغمبر قسم که رژیمش گذشته از انکه تنها رزیم لائیک خاور میانه است تنها سد محکم در برابر انتگریزم و اسلام گرائی عهد بوق است و اگر این رژیم فرو بریزد و قضایا انطور که بوش و همراهانش فکر می کنند جلو نرود خاور میانه در خون و آتش فرو خواهد رفت، ودر دنیائی که پس از سی سال تلاش عرفات با انتخابات مردمی در فلسطین، حماس بر سر کار می آید! و در ترکیه نوعی دیگر از اسلام دارد باد در سبیل می اندازد، الاغ خامنه ای از پاکستان تا اسرائیل خواهد تاخت بگوشش فرو نرفت که نرفت. القصه عراق در خون خود شسته شد و صدام و کسانش کشته شدند و در حول این ماجرا بیش از ششصد هزار عراقی با کله های بر خاک افتاده خود برجی را تشکیل اده اند که ارتفاعش از مجسمه آزادی بلند تر است، حالا از شمار سربازان کشته شده خارجی ، امواج جنایات هر روز و هر شب، سر بریدنهای تلویزیونی! دامن زدن به فرهنگ قساوت و توحش، فحشا و فساد و قحطی و بی امنیتی و به فحشا کشیده شدن دخترکان نوجوان عراقی در کنار جاده های سوریه و در هتلها و هزار درد بی درمان دیگر که عراق را در خود فرو برده بگذریم که واقعا نفس آدم را بند می آورد. شش سال پس از ماجرای برجها جناب بن لادن دارد در میان دریائی از جسد کرکری خودش را می خواند و پیامهای هراس انگیز می دهد. بر اساس اخبار و گزارشات تلویزیونی در افغانستان از کابل و یکی دو شهر دیگر که بیرون بروی سر و کله طالبان همه جا پیداست! هوادارانشان مشغول کاشتن تریاک و تهییه انواع مواد مخدرند و تره برای کسی خرد نمی کنند و ملاهایشان در روستاها هر وقت لازم باشد دست و پا می برند و گردن می زنند.نفس انگلیس در عراق پس رفته و دارد سربازهایش را بیرون می کشد واز طرف دیگر بوش بر شمار سربازهایش بناچار می افزاید و آینده آبستن حوادثی است که اگر مجبور نباشیم و مسئولیت خطیری بر عهده نداشته باشیم راحت نمی شود مثل بعضی ها با قاطعیت در مورد آن قضاوت کرد.در این وسط جالب است که به یمن کار بن لادن و فرو ریختن برجها و الباقی قضایا اگر چه بن لادن سرجایش نشسته! و طالبان دارند تریاکشانرا می کارند و هزاران مدرسه دارند ظلمت غلیظ شده و ناب را بعنوان شریعت در مغزها میریزند اما به لطف حضرت حق بسیار کسان و گروههائی که خود قربانی تروریست بودند و بیش از همه با تروریزم و البته مسلحانه جنگیده بودند (چون با تروریزم مسلح نمیتوان با گل و بوسه مبارزه کرد) در لیست تروریستی جهانداران قرار گرفتند و هر بلائی که لازم بود بر سرشان آمد. اینده البته اینطور نمی ماند و به قول ابوی مرحوم بنده بالاخره یک طوری خواهد شد! اما گاهی فکر می کنم آیا صاحبان کنونی جهان در ترسیم مجدد جغرافیائی نو برای جهان و تقسیم کیک مربوطه برای بنای جهانی دیگر آیامی دانند چه می کنند یا نمی دانند؟ بنده با تمام کم عقلی ام گاهی فکر می کنم که نخیر نمی شود که ندانند! پس اگر می دانند چه می کنند باید برویم و دنبالش بگردیم و بفهمییم که واقعا چه می خواهند بکنند، و در سطح جهانی و تاریخی و در زمانی که بقول فوکویاما یکی از دهها مشاوران وتئوریسینهای دور و بر جناب بوش تاریخ به آخرش رسیده ،چه آشی می خواهند برای جهان و از جمله خاورمیانه بپزند . در اینصورت شاید بشود جای واقعی بن لادن را نه در کوههای افغانستان و پاکستان بلکه در جدول فعل و انفعالات جدیدجهانی پیدا کرد و قضایا را روشن تر دید.با این همه و قبل از اینکه در یاداشتکهای اینده احتمالا به این مسائل هم پرداخته شود خطاب به عزیز بابا بوش باید گفت: اخوی! می خواهی با تروریزم بجنگی دست و پنجول پاکیزه و مطهرت درد نکند ولی تو که می گویند انسان بسیار با سوادی هم هستی باید بدانی که دموکراسی را به صورت شیاف و کپسول خارجی نمی توان به ملتها چه عقب افتاده و چه جلو افتاده استعمال نمود. برای دموکراسی نخست باید باور داشت که دموکراسی و آزادی حتما چیز خوبی است و برای همه خوبست که البته جهانداران این را حتما قبول دارند و ما نباید اساسا بد بین باشیم!.دیگر اینکه باید قبول داشت که دموکراسی باید توسط نیروهای سیاسی درون مردم و مبارزه ای آبرومند و بدون دخالت خارجی باید سر و کله اش پیدا شود و برای اینکار نباید هر کس یا گروهی را که سالها علیه تروریزم جنگیده اند بعنوان تروریست غل و زنجیر زد ودر عوض به دنبال مذاکره با راس شر بود و فکر کرد اهالی جهان سوم گوسفندانی هستند که در نفرت از چوپانگرگهای داخلی اسلامی و غیر اسلامی نیاز به شبانی از آنسوی دنیا دارند که بجای فلوت و نی، آکوردئون و جاز برای گوسفندها می نوازد و نه دینش به دین آنها می خورد و نه رنگ زلفهایش و نیز چشمهایش ! و اساسا نمی داند پا به کجا و به میان چه مردمی گذاشته است من شخصا گمانم این است این را هم جهانداران قبول دارند! حالا اگر شما می گوئید قبول ندارند نگران نباشید و حرف ابوی مرحوم مرا آویزه گوش بفرمائید که اوضاع یک طور دیگری خواهد شد که بعدا در باره آن گپ خواهیم زد. زنده باشید
یازدهم سپتامبر دو هزار و هفت میلادی 

هیچ نظری موجود نیست: