دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۴ تیر ۱۶, سه‌شنبه

دواسلام متضاد! یا مسلمانان متضاد؟ اسماعیل وفا یغمایی

یک موسسه آمریکائی که کارش تحقیق است اعلام نموده است که از هر چهار جنبنده دوپا و راست قامت و اندیشه ورزی که در روی کره زمین راه میرود یک نفرش مسلمان است.اصل خبر را میتوانید در اینجا بخوانید.یک چهارم جمعیت جهان مسلمان است'.خوب! خبر خوبی است.تبریک و تسلیت، و جماعت مسلمین جهان، به حول و قوه الهی و نیز به مدد تلاشهای شبانه روزی مسلمین و مسلمات جهان  و هلهله دائمی فرشتگانی که در عرش اعلا در هنگام مخالطت و مضاجعت ومجامعت بندگان مسلمان خدا، بنا بر احادیث متواتره از خوشحالی تکبیر و هللویاه میگویند و احتمالا تحریک شده ازتماشای تلاشهای زمینیان ورجه ورجه میکنند، از یک و نیم میلیارد هم گذشت. از زمان سقوط شاه راحل و ورود امام راحل،وشل شدن پای طرح طاغوتی!! تنظیم خانواده آن مرحوم،  سی میلیون از این جمعیت مسلمان هم در مملکت ما تولید شده است یعنی سالی یک میلیون نفر، که جدا باید گفت خسته نباشید. همچنین باید چشم انتظار بود و نظاره کرد که  تا سال دو هزار و پنجاه میلادی که جمعیت جهان (اگر تلنگ زمین بر اثر جنگ اتمی یا فاجعه محیط زیست در نرود و راحل نشود) به نه میلیارد نفر میرسد،چقدر از این سه میلیارد نفر از کارخانه اسلام بیرون میایند و جزو جماعت الله اکبر گو میشوند.
این رشد جمعیت مسلمین را از جهات مختلف زیست شناسی، جامعه شناسی، ایدئولوژیک، رشد یا بلوکه شدن دانش،نجات بشریت ،رشد انتگریسم و فاندامانتالیسم یا لیبرالیسم و آزادیخواهی،زیاد شدن یا کم شدن تعداد فقیران،اوج گرفتن عملیات انتحاری، پیدا شدن سرو کله باز هم بیشتر جنبشهای اسلامی، معماری و ارشیتکتور جهان،نابودی محیط زیست و کمبود آب و کربلا شدن تمام ایران!رشد خرافات، تکثیر انواع ملایان شیعه و یا سنی، رشد رمالی و فالگیری  و دهها زاویه دیگر میتوان بررسی نمود و باید هم بررسی نمود. اما این بنده خاطی در این یاداشت فقط و فقط میخواهم باب یک سئوال را برای خوانندگان گرامی باز کنم و اندککی هم حیطه جواب را فعال کنم تا خوانندگان گرامی بدون آنکه مرا مورد تشویق یا شماتت قرار بدهند خودشان حضرت عباسی به قضیه فکر کنند و انشالله تعالی روشنائی را دریابند.
ماجرا این است که: 
در زاد بوم عزیز ما ایران، از دهه های هزار و سیصد و سی، هزار و سیصد و چهل خورشیدی، در میان منورالفکران مسلمان، ردپا و سر و کله یک تئوری پیدا شد که در اوایل کمرنگ بود و بعدها پر رنگ و پر رنگتر شد و قابل رؤیت گردید و پیام داد که یک اسلام وجود ندارد بلکه چندین اسلام وجود دارد وما گاهی با «دو اسلام متضاد» روبرو هستیم که «صد در صد رو در روی هم قرار دارند و وجود یکی نفی دیگری است». تدوین کنندگان این تئوری نرمک نرمک، مثل رعنا جان مرحومه ملوک ضرابی که نرمک نرمک از سر چشمه میآمد!، نمونه های تاریخی را هم از انبان تاریخ، که در آن همه جور زرت و زبیلی یافت میشود بیرون کشیدند و یکمرتبه به طور واقعی نسل ما قبل از اینکه اساسا فرصت داشته باشد بداند که:
 در اس و اساس اسلام چیست؟ این اسلامی که از یک موضوع و مقوله فرهنگی و سنتی شیعی در درون مردم کوچه و بازار میخواهد تبدیل به یک ایدئولوژی بشود ودر افقی نه چندان دور برای برپائی یک جامعه بی طبقه توحیدی با معیارهای اسلامی شیعی مبارزه مسلحانه را شروع کند ودهها و سرانجام دهها هزار نوجوان و جوان وپیر این مملکت رادرگیر و روانه میدانها ی مبارزه مسلحانه بکند چه میگوید؟ از کجا پیدا شده؟ در رابطه با تاریخ ایران چه نقشی داشته است؟ حرف حسابش چیست!، شناختش از جهان و انسان چیست، جامعه مورد نظرش چگونه است؟ رهبر این جامعه چه مشخصاتی دارد و اساسا مقوله رهبری چطور حل و فصل میشود؟ انسان در این دستگاه در کجا ایستاده است؟تضاد دموکراسی با مقوله امامت و ولایت چطور حل میشود؟ و... با تابلوئی رنگارنگ از اسلامهای متفاوت و متضاد روبرو و دچار سرگیجه ای شدیم که نه تنها سئوالات اصلی فراموشمان شد بلکه پس از سی چهل سال هنوز هم ادامه دارد و داریم به لطف حق تلو تلوی ایدئولوژیک میخوریم.

اسلام و چهار خلیفه بزرگوار
  در میان جنگل پر آشوب و خونین  این اسلامهای متضاد،اولین اش که حاصل تلاشهای بخش اعظم( و نه همه ملاها)  آخوندهای رند و هوشیار و حقه باز وپدر سوخته ی خودمان است، اسلام مولا علی است در مقابله با اسلام ابوبکر صدیق رجل بزرگ اسلام و پدرعائشه، زن پیامبر واسلام عمر ابن خطاب خلیفه دوم و پدرحفصه، زن دیگر پیامبر و طبعا عثمان ابن عفان داماد پیامبرکه ذوالنورین نامش بود چون دو دختر پیامبر را به عقد خود در آورده بود. این خشت اول بنای رفیع اسلامهای متضاد است.
در همین جا عرض کنم که با اندکی کنکاش در تاریخ اسلام بخوبی و در پرتو اسناد متقن تاریخی و نه آخوندی خواهیم دانست که علی ابن ابیطالب و ابوبکر صدیق و عمر ابن خطاب اختلافاتشان چنان نبوده که آخوندها جعل کرده اند که این سه خلیفه بزرگوار بطور نسبی و سببی و ایدئولوژیک وفامیلی و سیاسی و نظامی در طول زندگی کارشان سفت و سخت کردن بنیادهای مکتب محمد ابن عبدالله خاتم النبیین بود و حفظ کیان اسلام محمدی و آنچه که در طول قرنها در باره اختلافات این سرداران و خلفای نامدار پیامبر به ما تزریق و حقنه نموده اند جعلیات مشتی ملای رند است که با بجان هم انداختن شیعه و سنی و بر افروختن آتش نفاق میان حدود دویست میلیون شیعه و یک میلیارد و سیصد میلیون سنی، (چون ده درصد مسلمین شیعه اند)قرنها نان این اختلاف را خورده اند و میخورند.
اسلام علی و معاویه و جنگ هفتاد و دو ملت البته مسلمان
در پرده بعدی، ما با اسلام متضاد علی و معاویه روبروئیم که به رویاروئی اسلام یزید و اسلام حسین ابن علی و ماجرای کربلا ختم میشود.
فقیر نمیخواهم سرتان را با  نمونه های تاریخی به درد بیاورم ولی بعد از حسین ابن علی تادوران غیب شدن آخرین امام، اعلام شده مورد اعتقاد شیعه در چاه سامرا، با فوت یا شهادت هر امام، بجزمقابله اسلام متضاد امویان و بعدها اسلام عباسیان با اسلام علوی ، در میان خود اولاد علی ما با شمار قابل توجهی انشعاب در میان امام زادگان یعنی اسلامهای متخالف و متضاد روبروئیم که اگر بخواهید کل ماجرا را بدانید باید مثل فقیر حدود بیست سال عمرتان را بیهوده تلف کنید و یا مثل حافظ بنالید که:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
بعد از امام دوازدهم  هم این ماجرا، در جدال و کشت و کشتارهای وحشتناک و خونین اهل شیعه و اهل سنت و نیز فرقه های مختلف شیعه با هم، وشاخه ها و فرقه های مختلف سنی با هم، بدون تعارف صدها فرقه و شاخه و شعبه، ادامه یافت و در کنار اینها با اسلام پادشاهان یعنی اسلام دولتی با اسلام مردم و اسلام نظری  با اسلام مسلح روبروئیم و خلاصه صحنه تبدیل به چنان صحرای محشری میشود که اگر تاریخ را اندکی فشرده بنگریم ، هم من و شما و هم شتر دوکوهانه با بارش در آن گم میشود.
در قرن دهم هجری خورشیدی هم، با ظهور صفویان ماجرا رنگ تازه ای بخود میگیرد و ایران سنی، ایرانی که اکثریت مردمش سنی مذهب بودند، با کشتارهای سبعانه و وحشیانه شاه اسماعیل و سلاخی ایرانیان اهل سنت، تبدیل به ایران شیعی میشود و باز جنگ اسلامهای متضاد با یکدیگر و تا حوالی مشروطیت و پس از مشروطیت و تئوریزه شدن «جنگ مذهب علیه مذهب» و سرانجام تئوری «دو اسلام متضاد» که گویا دیگر خودش را جا انداخته است و رد خور ندارد و شاهد مثالهای خونین تاریخی اش هم که آخرینش قتل و کشتار چند ده هزار مجاهد شیعه مسلمان به دست پاسداران و بسیجیها و شکنجه گران شیعه مسلمان است، وجود دارد.
در گذر و عبور از حدود چهارده قرن پرکشاکش، و درنگ در صحنه خونین سی ساله عصر حاضر که دهها هزار جسد از دو طرف بر زمین افتاده است می تواند خشکمان بزند و برق قضیه بگیردمان اما اگر میخواهیم با عبور از احساسات و عواطف، و دور از عرصه معرکه های سیاسی و نقالیهای فرهنگی و اجتماعی نازل و شامورتی بازیهای آخوندی وشبه آخوندی پوک و پوچ رنگ مدرن خورده، پرسه ای هم در کوچه های شعور تاریخی و منطق و فکر بزنیم خوبست به آغاز برگردیم و یک سئوال را پیش رویمان بگذاریم.
یک خدا و یک پیغمبر و یک کتاب ولی صد جور اسلام
سئوال این است :اسلامهای متضاد یا روشنتر و فرموله تر شده، «دو اسلام متضاد واقعا یعنی چه؟ واقعا یعنی چه؟».
اسلام هر چه بوده است در واقعیت تاریخی اش در زمانی که پیامبر اسلام وجود داشت و اعلام پیامبری نمود، و در دوران بیست و سه ساله ای که با یک پیامبر زنده و حی و حاضر، و با یک اسلام بی شاخه و بی انشعاب تحت رهبری و فرماندهی ایدئولوزیک، سیاسی و نظامی محمد ابن عبدالله روبروئیم یکی بیشتر نبود. این اسلام، اسلامی بود با «یک خدا بنام الله»، «یک پیامبر بنام محمد»، «یک کتاب بنام قرآن»، و«یک سنت یعنی راه و روشهای محمد» که بعد از او در حدیث خود را نشان میدهد. این اسلام فارغ از این و آن، مثل هر مکتب و مرامی یک سر و راس فلسفی دارد، یک گردن و تنه نگاه به تاریخ دارد، و سر انجام یک دستگاه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، که چند و چون نگاهش به جامعه و انسان را ارائه میکند.اینها در همان دوران محمد ابن عبدالله در خطوط اصلی اش تعیین و تدوین شد و قابل شناخت و بررسی است .
در روزگار ما هم، تمامی این صدها اسلام متضادی که وجود دارد و تمامی این یک و نیم میلیارد مسلمان در اینها شک و شبهه ای ندارند. خدا، پیامبر، قرآن، و حدیث برای مرتجع ترین و خونریز ترین مسلمانان از آنکه میزند برجهای نیویورک را منفجر میکند و روز روشن در جلوی تلویزیون با پخش نوار عبدالباسط سر آدمها را با کارد میبرد، تا مترقی ترین و لیبرال ترین مسلمانانی که در طول ده دقیقه از سخنرانی اشان بیش از بیست بار از دموکراسی میگویند و اعتقاد دارند مکتب اسلام برترین مکتب رهائی بخش روزگار است، یکی است.
تمام آنها الله را مقدس میشمارند. به سوی کعبه نماز میحوانند، ماه رمضان را روزه میگیرند، به جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و قیامت و بهشت و جهنم و فشار قبر وشیطان و جن و هر انچه قرآن و پیامبر بر آن صحه نهاده اند... معتقدند و با اینهمه با هم میجنگند، یکدیگر را میکشند، این گروه شیعه اعضای آن گروه را دستگیر و شکنجه میکند،و به زنان و دختران او بعنوان اسیر جنگی تجاوز میکند،گاهی سر میبرد  ،و علیه یکدیگر عمل انتحاری میکنند و....، شگفتا اینها از کجا بیرون می آید؟ آیا وقتی میگوئیم با دو اسلام کاملا متضاد روبروئیم توجه میکنیم که با این جمله شگفت، مرموز تکان دهنده،و به نظر من کاملا بی پایه وبی ارزش از نظر تاریخی و علمی،داریم به دو اسلام ، در حیطه حقیقی بودن هر دو اسلام، اعتبار میدهیم. آیا میدانیم که داریم به چه جعل فلسفی و ایدئولوژیک وحشتناکی دست میزنیم؟. میگویند ظلمت هستی مستقل ندارد و این نور است که در نبود خود به ظلمت امکان ظهور میدهد، بزبان فلسفی نور جوهر است و وجود دارد و ظلمت عرض است و وجودش تنها در خلاء نور امکان ظهور میابد. با بیان و اعلام تائید دو اسلام متضاد ما داریم به هر دو، وجود حقیقی و جوهری میبخشیم و این جز خطائی بزرگ نیست که در عرصه سیاست و با بازیچه قرار دادن مذهب بعنوان ابزار قدرت سیاسی توسط هم مسلمانان ارتجاعی وهم انقلابی ظهور کرده است.
اسلام در« تمامیت وظهورو موجودیت اولیه اش» بعنوان یک مکتب و مرام شناخته و تعریف میشود، و نه در «سیلان و جریان بعدی اش بر بستر تاریخ»،  بر این اساس لطفا تعارف وبازیگریهای آگاهانه یا نا آگاهانه سیاسی را کنار بگذاریم و این سئوالات و امثال این سئوالات را فارغ از هر پیش داوری پیش رو قرار دهیم.
آیا ما با «دو الله»، با «دو محمد»، با «دو قرآن»، با «دو جبرئیل»، با «دو کعبه» و امثال اینها روبروئیم که در پشت تریبونها گوش فلک را به یاوه کر میکنیم که دو اسلام متضاد وجود دارد. طبیعی است که نه، محمد تنها یک اسلام و فقط یک اسلام را ارائه نمود. ممکن است مسلمانی سفت و سخت باشیم که محمد را نگین آفرینش بدانیم و ممکن است ماتریالیستی ملحد، که محمد را یک پدیده تاریخی و مادی حاصل فعل و انفعالات اقتصادی شبه جزیره عربستان در قرن ششم و هفتم میلادی بدانیم ولی در هر حال چه این باشیم و چه آن، «در عرصه تاریخ ما با یک اسلام  و فقط یک اسلام حقیقی، بیشتر روبرو نیستیم» ، اسلامی که خوشبختانه در همان دوران حیات محمد در روشنائی قرار داشت و الان هم اگر گرد و خاکهای کاذب فرو بنشیند و بزرگان صاحب ادعا حاضر باشند نه تنها گوشه های جمیل آن بلکه تمامیت آن را در روشنائی قرار دهند در روشنائی شناخت قرار خواهد گرفت و قابل شناخت خواهد شد و این نکته ای است که در پایان یاداشت باز به آن و اهمیت خدشه ناپذیر آن اشاره خواهم کرد.
بگذارید نظر خودم را فرموله کنم:
دو اسلام متضاد مطلقا وجود ندارد وباز هم تکرار میکنم محمد ابن عبدالله تنها یک اسلام را ارائه نمود و اشتباه دو اسلام متضاد ناشی از این است که ما «جای مسلمانان» را با «اسلام» عوض کرده ایم و بجای انکه توجه کنیم که ما با «مسلمانان متضاد» روبروئیم خود را با تئوری گمراه کننده دو «اسلام متضاد» سرگرم کرده ایم و دیگران را نیز با این بهانه از حقیقت دور نموده ایم.
ما می توانیم بگوئیم مثلا مارکسیسم از آنجا که یک ایدئولوژی ساخته شده به دست انسانهای خاکی است وادعا ندارد توسط وحی بر کارل مارکس نازل شده است می تواند در پایه انعکاسات متفاوتی داشته باشد و مارکسیسمهای مختلفی مثل مارکسیسم لنینیزم، یا مارکسیسم تروتسکیسم و مارکسیسم کاستریسم و یا مارکسیسم حکمتیسم وامثالهم را ارائه نماید ولی اگر قبول داشته باشیم که اسلام خود بیانگرو مدعی آسمانی بودن خود است ما نمی توانیم با اسلامهای متفاوتی روبرو باشیم زیرا اسلام نازل شده از آسمان و تعریف شده توسط  رسولش یک تئوری فیکس و در پایه ها تغییر ناپذیر است که بناچار بر بستر متحول و دائما در تغییر تاریخ و انسانها ، نمادهائی را ارائه داده است که ما به اشتباه آن را اسلامهای متضاد نامیده ایم. توضیح بیشتر این که، از همان آغاز کار تا امروز مواضع و منافع و گرایشات طبقات مختلف مسلمانان،  اسلام واحد  و تغییر ناپذیر بنا بر اعلام محمد، آسمانی را به رنگهای زمینی و منافع طبقاتی آنان آراست و هنوز هم می آراید.
هر کس بزبانی سخن از وصف تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
داستان اسلامهای متضاد تا اندازه ای شبیه ماجرای پیل در خانه تاریک مثنوی مولانا ست که هر کس دستی به جائی از فیل میمالید و فیل را تعریف میکرد، و بزبان دقیق تر داستان چشمه ساری است که با طعم و رنگ و خواص اولیه و خاص خود، با گذر از شورستان به شوری گرائیده و در گذر از خاکهای شیرین به شیرینی آمیخته و در گذر از ماندابهای تلخ، به تلخی آمیخته است اما این تفاوتها همه ناشی از عبور او از بسترهای متفاوت است و برای شناخت طعم و خواص اصلی باید به سرچشمه رفت و از آنجا نوشید و در آنجا فهمید که طعم راستین و اصلی اسلام چیست و اسلام اصلی به اندیشه های مهندس بازرگان و دکتر شریعتی و طالقانی وحنیف نژاد ومسعود رجوی نزدیکتر است یا اسلام ایدی امین وطالبان و بن لادن و قذافی وملاعمر و امثالهم. این مهم یعنی رسیدن به سرچشمه چیزی است که باید انجام شود تا حقیقت، خود را از پشت خروارها رساله و کتاب و کوههائی از جنازه و جسد و رودهائی از خونهای فرو ریخته خود را نشان دهد.
بحث در این باره زیادست که من آن را به خود خوانندگان وامیگذارم و میخواهم به انصاف و درایت در این زمینه تدبر و تامل کنند اما در اینجا و در پایان می خواهم به نکته ای که وعده آن را در میانه یاداشت دادم اشاره کنم. مشکل اصلی ما بر سر دو اسلام متضاد نیست که دو اسلام متضاد وجود ندارد و ما با مسلمانان متفاوت و متخالف و متضاد با مواضع طبقاتی و جایگاههای اجتماعی و اقتصادی گوناگون روبروئیم که مذهبشان با پوسته قدرتمند و پولادین سنتها و باورها روبنای فرهنگی آنها را نمایندگی میکند اما فاجعه اصلی این است که اکثر بازیگران نمایش تاریخی دو اسلام یا اسلامهای متضاد،متاسفانه راهی به سرچشمه نبرده و طعم حقیقی آب چشمه اصلی را نچشیده اند تا بدانند این آب گواراست یا ناگوار. بسیاری از آنان که در زمره مومنان صادق قرار دارند، بدون تعارف و پرده پوشی با فقر خانمانسوز و اندیشه بر باد ده، فقر شناخت و معرفت از اسلام، همان یک اسلام، و همان اسلامی که محمد ابن عبدالله پیام آور آن بود، و همان اسلام مورد ادعای خودشان روبرو هستند و به طور جدی و واقعی و فارغ از گرایشات گروهی و حزبی و دولتی و حکومتی، آن اسلام حقیقی و اصلی را نمی شناسند!! شمار زیادی حتی از چند و چون زندگی تاریخی بنیاد گذار اسلام و خلفا و امامان و کارکردهای تاریخی اسلام هیچ اطلاعی ندارند! و نمیتوانند مثلا پاسخ بدهند امام زین العابدین بیمار یا امام محمد باقر که بود و چه کرد؟ وفارغ از تاثیرات آنان در زمینه فرهنگ مذهبی توده ها، اگر اینان مثلا نبودند چه خلئی در تاریخ ایران ایجاد میشد و چقدر روند تاریخ ایران دچار گسست میگردید و چقدر بیش از اینی که عقب افتاده ایم دچار عقب ماندگی بیشتر میشدیم. این جماعت متاسفانه قبول هم ندارند که اطلاعی ندارند و مصداق این بیت اند که:
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابد الدهر بماند
برای تمام آنها اسلام، نه یک مکتب شناخته شده از زاویه های فلسفی، تاریخی، اقتصادی و اجتماعی و کارکردهای مختلف مثبت یا منفی اسلام در این زمینه ها، بلکه یک سقف، و تاکید میکنم که در موارد بسیار یک سقف بسیار کوتاه و آزار دهنده و خود خواهانه است که بالاتر از آن هم سقفی برای آنها متصور نیست؟ و در زیر ان البته همه چیز را میتوان توجیه نمود. برای بسیاری از مدعیان اسلام، اسلام یک باور است و یک اعتقاد که می شود آن را بعنوان یک ابزار نیرومند بکار گرفت و در جهت اهداف و مقاصد سیاسی و اجتماعی از آن استفاده کرد. بدون تعارف اگر از شماری از آنها خواسته شود یک شمای کامل از اسلام مورد نظر خود ارائه دهند ویاشناخت خود را از تاریخ واقعی اسلام و سیر آن بگویند و یا حتی از راهبران اصلی اعتقادی خود و نقش موثر یا اندک آنان در تاریخ ایران و یا زندگی آنان چیزی ارائه دهند، چیزی در چنته ندارند واین یک فاجعه است.
در اینجا فارغ از تائید یا تنقید از اسلام و فارغ از رد یا قبول آن می خواهم به تمام و مجموع رنگارنگ مدعیان تئوری دو اسلام متضاد نصیحتی دوستانه بکنم و بگویم عجالتا از دو اسلام متضاد درگذرید و اندکی همت نمائید و براستی آن اسلام حقیقی ارائه شده توسط محمد ابن عبدالله را در زمینه های مختلف بشناسید و جامی از آب سرچشمه را بنوشید وبچشید و ببینید شور است، تلخ است، شیرین است! مسموم است و کشنده یا آب حیات و جانپرور! که اگر اینکار پیش از این و قبل از ارائه مکاتب سیاسی اسلامی ، انجام شده بود الان نسل کنونی بسیاری از مشکلاتش را نداشت وچند ده هزار نفر جوان مسلمان شیعه مجاهد و نیز هزاران هزار جوان مارکسیست و دموکرات با مغزهای متلاشی شده بدست پاسداران شیعه مسلمان در گورها نیارمیده بودند و بوی تعفن ارتجاع مذهبی و سمبل آن، که در سال پنجاه و هفت مورد حمایت تمام گروههای مسلمان بود ایران را به خفقان دچار نکرده و به چنان تعفنی نکشیده بود که امروز پس از سی سال، شاهد طلوع اپوزیسیون داخل کشور این رژیم از درون خودش باشیم! و اگراینکار الان هم انجام شود احتمالا با افقی قابل تحملتر روبرو خواهیم شد .در پایان بازهم تکرار میکنم مشکل بر سر دو اسلام متضاد نیست مشکل بر سر عدم شناخت از اسلام محمدی و دلخوش داشتن به خیالات خویشتن است وبس وتا این مساله حل نشود راهی بجائی نخواهد بود.
بیست و دوم اکتبردو هزار و نه

۱ نظر:

jahandid گفت...

با درود،
براى نسل ما كه در كوران اين جراحى بزرگ تاريخى قرار گرفته است، وارد چنين كنش و واكنشى شدن بسيار واجب است، حتا از نان شب هم واجبتر. در اين دوران كه هيولاى وحشى خرافات تحت نام و پزچم اسلام شنيع ترين و وحشى ترين چهره مسلمانى خود را عيان كرده است، شايد كه بهترين فرصت باشد كه اين هيولاى قرون و اعصار را به يكباره سرش را از تن جدا كرده و بشريت را از لوث وجودش پاك كرد. ولى ايا اين ميتواند از يك ارزو فراتر برود؟! از هر چهار تن، يك نفر مسلمان است. ان سه تن ديگر چه هستند؟ ايا واقعاً ميشود بشر را به اين نقطه مشترك فهم و شعور رساند؟ خرافات بزرگترين دكان نون و اب است براى بى شرف ترين موجودات. با خرافات مغز مردم خالى ميشود و شكم اين پسترين ها پر! روزگار خودمان را ببينيم، از أفغانستان، پاكستان، بنگالادش، عربستان، عراق، يمن، سوريه و خوب خر مهره همه انها اخونداى ايران با چه وحشيگريى بجان انسانهاى بى گناه افتاده اند زندگى را برايشان با وعده بهشت اون دنيا به سياه ترين جهنم بدل كرده اند. و تمام اين وحوش بدون استثناء ابشخور و اخور و اغولشان فقط و فقط "اسلام" است! و چه فجايعى كه از دست اين وحوش بر نميايد. در وحشيگرى بى نظيرند و اگر با وحشيترين حيوانات هم انها را مقايسه بكنيم، بايد هزاران بار از ان حيوان طلب بخشش و معذرت خواهى بكنيم. اين چيزى ست كه خود شاهد انيم و نيازى به تحقيق و كند و كاو ندارد. يا خود قربانى انيم يا كه قربانى هاى بسيارى را ميبينيم كه چگونه نابود ميشوند.
و حال سؤال بسيار بجايى كه مطرح كردين همين است كه سرچشمه اين همه "خدا پرستى" كجا ست؟ اگر قرار باشد كه اين ١٤-١٥ قرن همگى اشتباه كرده باشند و به اين كشف نائل نيامده باشند كه بله جنگ بر سر دو اسلام است و تمام اين تاريخ مالامال از خون و خرافات تا اين تاريخ داشته دنبال نوع دو اسلام ميگشته و چون نيافتند، ره افسانه زدند!!! واقعاً اين همه تاريخ و دانشمند و محقق در طول و عرض زمان و مكان قادر نبودند كه سرچشمه اصلى را پيدا كنند تا اينكه به قرن ٢١ رسيدند و كاشف به عمل امد؟!!!