دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۲ بهمن ۴, جمعه

اجلاس دو روزه شورا ی ملی مقاومت و دو کلمه از مادر عروس. اسماعیل وفا یغمائی



نخست اجلاس دو روزه  شورا را در این لینک بخوانید
اجلاس دو روزهٴ شورای ملی مقاومت ايران

درودهای گرم خانم رئیس جمهور واقعی است 
در گرمی درودهای خانم رئیس جمهوربه شهیدان در آغاز جلسه شورا شکی نیست. در سی ساله گذشته این درودها روز به روز گرمتر و گرمتر شده، و ادامه یافته و بدرقه بیشمار  جسد های سرد شده ای گردیده، که در سودای آزادی ایران از نکبت حکومت ملایان،راه سیاسی و نظامی سالهای سپری شده از سی خرداد تا امروزرا، چه در گورستانهای سراسر ایران، و عراق و چه در گورستانهای کشورهای مختلف پوشانده اند. 
راستی کجاست و کدام گورستانی ست که از این شانس بی نصیب مانده و یا خواهد ماند.
در آینده نیز تا «کمپ لیبرتی» وجود دارد و تا رهبران در «خارجه» و «خفا» میزیند، و رهبری شوندگان در زیر دندانهای درنده رژیم آخوندهای حاکم بر ایران، ورژیم  مالکی، ونیز در زیر فک های خرد کننده و بیرحم سیاستها و بازیها و بازیگران وسیاستبازان بین المللی هستند،و مطمئنا، تا حدود بیست سال دیگر که انشالله رهبران هشتاد وشش ساله، و هشتاد ویکساله میشوند، این درودهای گرم ادامه خواهد داشت.   
آرزو میکنم ساکنان لیبرتی در فاصله این بیست سال از آن جهنم کشتار نجات یابند و شاهد باشیم رئیس جمهور شورا به زندگان نجات یافته نیزدرودی گرم نثار کند... بگذرم و در مقدمه این نوشته تاکید کنم که اگر باور کنید(که گمان نکنم) این نوشته از سر دشمنخوئی و دشمنکامی و کین ونفرت نیست بلکه هنوز هم تلاشی است برای کمک به گشودن چشمهائی که اگر چه بازند گویا نمی بینند و یا نمی خواهند ببینندکه  پیش از اینکه کار از کار بگذرد و فقط قضاوت تاریخ بر کوهواره های استخوانها و اشتباهات باقی بماند،  اگر از دایره توهمات وتخیلات وحصار خودخواهی و خودبینی و استبداد رای خارج شویمهمیشه راهی برای شناخت و تغییر وجود دارد. 
وجه سلبی بدون وجه ایجابی درسخنان گهر بار!  
از مقدمه و تعارفات اولیه جلسه، که طبق معمول حتما با پذیرائی مناسب و لبخندها و حرفهای خوب به یکدیگر وتبریکات فراوان برای پیروزیهای فراوان و درخشان و حماسی بدست آمده، و در سالنی گرم ودر صندلیهای نرم همراه بوده، و تومنی هفت صنار با شرایط  دردناک رزمندگان لیبرتی تفاوت داشته که بگذریم، اشاره فرموده اند( با توجه به محتوا) که:
رژیم ولایت فقیه به دلیل مشکلات، فساد و جنایاتش، بقول «سعدی» چون خر در گل فرو رفته است. در این حتما  شکی نیست .تقریبا میشود گفت این الاغ، حدود سی سال است به دلیل فساد و خونریزی و سایرفجایعی که انجام داده در گل فرو رفته است و باز هم بیشتر در گل فرو خواهد رفت.
در گل فرورفتن رژیم ولایت فقیه «وجه سلبی» قضیه است! در این تردیدی نیست.  دراین کار خطیر در گل فرو رفتن هم، [اگر چه بعضی از «یارو»های خوشخوراک و خوشگذران و بیدرد که سوراخ دعای زیستن مفتخوارانه را خوب پیدا کرده اند  وچنان در همه جا در « وسط بن بستهای انسانی» فرو رفته و گیر کرده اند که فرصت چندانی ندارند تا «بن بستهای سیاسی» را آنالیز کنند و  تمام این در گل فرو رفتنهای رژیم را حاصل کار آلترناتیو و خود میدانند]، خود ملاها کوشش کرده اند ونه آلترناتیو، وباید به خود آنها مرحبا گفت! و به این«یاروی مفتحوار» گفت ، اگر شما توان این را داشتید که ملاها را در این گل فروببرید الان در ناف تهران بر تخت سلطنت تکیه زده بودید .
از حرفهای«یاروی مفتخوار» بگذرم  و بروم سر اصل مطلب که منظور این است که اگر به این وجه قضیه، یعنی نقاط منفی رژیم خامنه ای فقط  نظر داشته باشیم این وجه منفی چیز تازه ای نیست .
در این رابطه  با اطمینان میتوانم بگویم از عهد جوانی من، و خانم رئیس جمهور، و رفقای سابق شورائی  و بخصوص روضه خوان سیاسی پر رو و بن بست انسانی پیما [که رزق و روزی بیشتر خود را درروضه نویسی سیاسی علیه دیگران میجوید]،یعنی  ازسی و سه سال قبل که قرار بود این جانور در گل فرو رفته بضرب مبارزه مسلحانه شش ماهه سرنگون شودودجال را افسار زده به دادگاه خلق بیاورند، حدود یک تن اعلامیه مشابه هم، و تکراری، از همان سی خرداد سال شصت، تا همین الان، میتوانیم در انبار شورا پیدا کنیم که بحق در این اسناد نوشته شده است که
الاغ حکومت ملایان پلید در گل فرو رفته و انشالله بزودی، بالکل درباتلاق فرو خواهد رفت و شرش کنده خواهد شد و امسال سال آخر است.
باید درود گفت که از سی و سه سال قبل «حرف مرد یکی است» وتا حالا تغییری نکرده و بر پایه «نقاط فراوان منفی» و «وجه سلبی» حکومت ملای حرام لقمه ، قرار بوده و هست کار این الاغ در گل فرو رفته اگر چه نه شش ماهه و سی و شش ماهه و سرانجام سی و شش ساله(بهمن پنجاه و هفت تا بهمن سال 1392 و)  بالاخره تمام شود.ایکاش اینطور بود و میشد، ولی نشد.
علت ناکامی 
علت ناکامی از جمله و شاید، تنها علت! این باشد که تا «وجه ایجابی» وجود نداشته باشد یا بوجود نیاید، یعنی تا در کنار عامل و وجه در گل فرو رفتن رژیم جنایتکار ملایان، جنبشی ملی وگسترده ونیرومند و محبوب، با خطوط روشن سیاسی ، نظامی، استراتژیک و قابل فهم و قبول برای بخش اعظم ملت،  یا در داخل کشور و یا در خارج مرزها،و در ارتباط تنگاتنگ و گسترده با مردم وجود نداشته باشد، یعنی وجه ایجابی قضیه روبراه نشود این جانور در گل مانده همچنان نفس خواهد کشید، و در دور بعدی اجلاس شورا، ما شاهد یک اطلاعیه جدید خواهیم بود که:

«این جانور جنایتکار به یمن کوششهای مقاومت و خطوط سیاسی  داهیانه رهبری فداکار مقاومت و خون شهیدان و اشک اسیران و اقبال توده ها و اراده تاریخ والخ.... بیشتر و بیشتر تر در گل فرو رفته»، تا اجلاس بعد از بعدی، که در فاصله اش تعدادی جلسات سخنرانی و جشن یا سوگواری دیگر تشکیل شود و تعدادی دیگر در لیبرتی جان ببازند وتیر خلاص بخورند و دست و پایشان کنده شود و ماجرا ادامه پیدا کند و سرانجام با به پایان رسیدن عمر طبیعی شما ومن و ما  ماجرا خاتمه یابد سنگها بر گورها استوارشوند وبه دیار خاموشان پا گذاریم
یکی دو نمونه تاریخی 
خانم رئیس جمهور، مطمئنا انسان فرهیخته ای است و همانطور که حتما از تاریخ ایران با خبر است! تاریخ کشورهای مختلفه جهان را به دلیل رفت و آمد با بزرگان و فراغت مطالعه در مدت اقامت طولانی خود در فرنگ داشته وخوب میشناسد، اما بد نیست بعنوان کسی که تا حدودی با تاریخ آشناست یاد آوری کنم  تاعلل سلبی در تاریخ گاه عمل کند  و کار به فرجام برسد بقول شیخنا سعدی در  شناخت بی تمیزان:
تا تریاق از عراق آورده شود مارگزیده مرده بود.   [گلستان سعدی، باب اول]
و نیز بنظرم بنابر ضرب المثلی که اهالی تربت جام استفاده میکنند:
تا تو از بغداد بیدق آوری
در کلاته تخم نگذارد کلاغ 
نمونه امپراطوری عثمانی 
برای مثال تاریخی و یک نمونه بارز، خوبست بدانیم زوال امپراطوری قدر قدرت عثمانی که از سال 1229 تا 1992 پائید و در اوج قدرتش بر پنج ملیون وششصد هزار کیلومتر مربع حکم میراند به دلائلی مختلف از سال 1566 یعنی از نیمه دوم قرن شانزدهم یعنی دورانی که وین توسط سلطان سلیمان قانونی با 120000 سرباز مورد تهاجم قرار گرفت شروع شد . علل زوال هم، یعنی علل سلبی و منفی که به حکومت عثمانی بر میگشت، اگر بیشتر از علل زوال و مفاسد و فجایع کنونی جمهوری فساد و جنایت ملایان نبود کمتر هم نبود. برخی از علل انحطاط  عبارت بودند از
رشد فساد در ساختار سیاسی.
تحجر اندیشهٔ دینی.   
افزایش جمعیت و عدم تناسب آن با اراضی زیرکشت.
تأثیر سلطهٔ غربیان بر قارهٔ اروپا و ظهور اقتصاد جدید.   
گشایش راه دریایی تجارت غرب با شرق .
خرابکاری و مقابلهٔ نظامی و اطلاعاتیِ قدرت‌های اروپاییِ معارض عثمانی.
پیشرفت اروپایی‌ها ازلحاظ نظامی و تولید سلاح‌های بهتر، و عقب ماندن عثمانیان ازلحاظ فنّاوری نظامی.
جنگ‌های پی در پی با ایران و ارتش صفویان و کوشش برای فتح بخشهائی از ایران.
توقف فتوحات،   بیکاری ارتش، دخالت ارتش در امور کشوری .
خوشگذرانی امپراتوران عثمانی و رها شدن کارهای کشور
و بسیاری چیزهای دیگر،
اما به دلیل نبودن وجه اثباتی یا ایجابی، در مقابل این وجه یا وجوه منفی و سلبی، یعنی در کلیت جانشین و نیروئی مناسب، این امپراطوری پوسیده و خونریز حدود سیصد وسی سال دیگر دوام آورد تا سرانجام، وجه ایجابی خود  را در چهره و حرکت  کمال آتاتورک نشان داد و الاغ در گل فرورفته حکومت عثمانی  که در هیئت سلطان عبدالمجید دوم شرشرا کم کرد وهمراه باتبعید او و صفی دراز از زنان حرم وتمام خاندان سلطنت به سوئیس، ترکیه با  وارد سر فصل  دیگری از تاریخ خود شد شد.
نمونه ایران ساسانی 
در نمونه سرزمین خودمان ایران، آغاززوال دولت غول آسای ساسانی با وسعت سه میلیون وششصد هزار کیلومتر مربع  درست در انتهای قرن پنجم میلادی و پس از سرکوب جنبش مزدکیان نمونه تاریخی خوبی است.
این پروسه در قرن پنجم  آغاز شد اما زوال و انقراض کامل آن صد و سی و چند سال بعد اتفاق افتاد، ومتاسفانه بر خلاف ترکیه عثمانی  که توسط آتاتورک و با یک حرکت داخلی آغاز شد وترکیه از دست ترکها به دست ترکها رسید و جابجا شد،  ایران متاسفانه، توسط یک نیروی خارجی و بیگانه یعنی اعراب مسلمان سقوط کرد و فارغ از بحث و فحصهای معمول  کوچه و بازار و سر منبر، وتحلیلهای شبه آخوندی مدرن ،که به درد آخرت میخورد تا دنیای واقعی،  با سقوط ایران به دست یک نیروی خارجی و نه ایرانی ،ما نه تنها تکه پاره شدیم و از یک امپراطوری مستبد یکپارچه ابر قدرت تبدیل به حکومتهای فئودالی کوچک شدیم و سیر حرکت عمومی تاریخ ایران به جلو کند و کندتر شد وبزودی وضعمان بدتر از قبل شد و تاریخ و فرهنگمان در تناقضی فرو رفت که تا همین امروز ادامه دارد، بلکه باید بعد از هزار وچهارصد سال شاهد ظهور تحفه ای چون خمینی وحکومتش، و با عرض معذرت از شما ، بقول خودتان «آلترناتیوی» ، یعنی تحفه شگفت دیگری چون شما باشیم که بجای توجه به فرهنگ ملی و روی آوردن به هوای تازه و اندیشه تازه، و مبانیی که فصل مشترک ملی برای تمام ملت ایران(بعنوان هویت حقوقی) وپاره های رنگارنگ(بعنوان هویت های حقیقی)   باشد، بعد از سی سال زندگی در غرب، مثلا هنوز شاهد باشیم:
* رئیس جمهور شورایش حاضر نیست به دلیل مشکل  تابوی مذهب و اسلام با مرد نامحرم دست بدهد! تابوئی که حتی توسط کسانی چون مرحوم منتظری ومرتضی مطهری تا حدود زیادی شکسته شده است.
* رهبر و راهنمایش لیست شهدا رامیبرد بر سر چاه امام زمان در سامره تقدیم میکند( خود من در مراسم حضور داشتم) و اعتقاد بر این است که جامعه بی طبقه توحیدی سرانجام در کل کره زمین از خیابانهای لوس آنجلس و پاریس گرفته تا جزایر اقیانوس هند به زعامت دوازدهمین امام شیعه که دوازده قرن است غایب شده ایجاد خواهد گردید.
*واستراتژی مبارزه مسلحانه یک ملت را بجای انطباق دادن با نمونه های سیاسی
ملی و تاریخی،منطبق بر واقعه عاشورا میکند بدون توجه به اینکه:
عاشورا فارغ از سیمای شریف حسین، واقعه ای ست در حیطه فرهنگ مذهبی و نه تاریخ ایران و عمیقا تغلیظ شده توسط کوششهای هزار ساله آخوندهای شیعه، که اگر راهبر بزرگواراندکی فقط اندکی از بخورات سرگیجه آور توهمات و علائق خود خارج میشد وتاریخ مملکت خودش را میشناخت و به سکولاریزم و ضرورت حیاتی آن پی برده بود ، میفهمید تاریخ ایران را شمشیر دلاوران  امثال یعقوب لیث و بابک خرمدین رقم زده اند که اولی معاصر امام حسن عسکری بود!وزبان پارسی با او از خفا خارج شد و دومی با نبرد بیست و پنجساله اش معاصر امام رضا، ونه دعاهای شبانه امامان شیعه و نفس ملکوتی آنان که هیچکدام از این دو امام بزرگوار به گواهی تاریخ ایران نقشی در تاریخ سیاسی ملت ایران نداشته اند و تنها دو قدیس مورد احترام   در حیطه قدیسانند و بس، قدیسانی که بنا بر گواهی تاریخ حقیقی و نه خیالی فقط سه تنشان اهل شمشیر بودند،علی ،حسن و حسین و هشت تنشان آمدند و با دعا و عبادت و تلاش برای معاش در میان مردم زمانه با شرافت و احترام روزگار گذراندند و رفتند وآخرین نیز که از زمان تولد توسط «نواب اربعه» و انقلاب در ایدئولوژی شیعه به «چاه سامرا» فرستاده شد تا در پایان تاریخ ظهور کرده و بر تئوریهای امثال فوکویاما خط بطلان کشد. راستی که در کجای کاریم و در چه اقیانوسی از خیال و خرافه شناورو سرنوشت ملتی را که در رنج و اشک و خون خویش شناور است به ریسمان چه اندیشه ها و باورهائی آویخته ایم.

*** 
بگذرم که سخن در این زمینه  فراوانست وبرگردم به خط اصلی نوشته و تاکید کنم که تا وجه ایجابی روبراه نشود شتر دیدی ندیدی، و خبری نیست که نیست، و خیالتان راحت باشد که وجوه سلبی مورد توجه سرکار  همانند: 
تزلزل و بحرانهای فزايندهٴ رژيم، به ويژه پس از تن دادن ناگزير به يک گام عقب نشينی در برنامه تسليحات اتمی، . فروپاشی اقتصاد کشور، تورم، بيکاری و شکستهای بزرگی نظير طرح يارانه ها و بحرانهای اجتماعی ناشی از آن، ديکتاتوری آخوندها را درهم نمی پيچد   اين بحرانها و   هراس از فوران قيامها،  اعدامهای فزاينده، اعمال مجازاتهای ضدانسانی، تشديد سرکوب و انواع تبعيضها و تحميلهای ارتجاعی، به ويژه عليه مليتها و پيروان مذاهب و اديان مختلف،  به تنهائی باعث قیام  و سرنگونی نمیشود. 
اینها وجوه سلبی است  و وجوه سلبی در صورت وجود وجه ایجابی نیرومند، میتواند عمل کند و خود به تنهائی عمل نمیکند بخصوص که این رژیم خونخوار و غارتگر پایه عظیمی ازنانخور ووابسته بخود ایجاد کرده است که بند ناف حیاتشان به این رژیم وصل است و حاضرند تامغز استخوان این ملت تراشیده شود و تا آخرین قطره خون این ملت را بنوشندولی این رژیم سقوط نکند واز جمله به همین علت این حکومت پلید فقط با ظهور ووجود وجه ایجابی نیرومند در میان و داخل مردم ایران جارو میشود و نه هیچ چیزدیگر.   
بخشی از این پایه ها را حدود هشتصد و پنجاه هزار نیروی نظامی چهارگانه ارتش و سپاه، و نیروی چندمیلیونی بسیج،   (لینک ناگفته‌هایی از تشکیلات بسیج در ایران)، وتعداد چند صد هزار آخوند و طلبه ای هستند که زالو وار از هستی مردم تغذیه میکنند و سامان وسازمان زندگیشان تنها و تنهابا وجود بقای جمهوری پلید و خونخوار آخوندی برقرار میماند ، و بخشی از این پایه ها، جهانخواران پست و پلیدی هستند که از خون ملتها سکه های طلا استخراج میکنند،دیروز درویتنام و کره و فلسطین وایران مصدق نقش خود را بازی کردند وامروز شما را به بازی میگیرند وشعار اشرف نشانی سر میدهند و فردا چنانکه شاهد بودیم لچک بر سر میکنند و در حضور ملایان به ز انوی ادب مینشینند و شما را به پشیزی حساب نمی کنند.و اگر هم فردا به ایران حمله کنند جز به منافع خود و غارت ایران و ایرانی نمی اندیشند که نمونه هایش را شاهدیم .
برویم به د نبال وجه ایجابی ارائه شده توسط شمایان 
این دستگاه جنایت و سرکوب و زالوهای میلیونی اش از آخوند و پاسدار و بسیجی وغارتگران و حامیان خارجیشان،که رمق ملتی را میمکند تنها و تنها با وجود وجه ایجابی یک نیروی سراسری ملی و مردمی و اگر لازم باشدبا نیروی نظامی جوشیده ازمردم، ونه ارتش آزادیبخش کنونی شما  که ازبعد از عملیات فروغ بلوکه شد و بعد از سقوط عراق خلع سلاح شد و موسسان سوم و چهارم و چندمش که معلوم نیستدر کجاست و چه میکندسرنگون میشود.
نمونه روشنش در پیشانی تاریخ بعد از اسلام  فتح بغداد و به زیر کشیدن خلیفه  از مسند و عمامه بر گردنش افکندن و او را کشان کشان به پیشگاه احمد ابن بویه دیلمی آوردن و بپای او افکندن دریازده جمادی الاولی سال 334 هجری بود که بمدد ارتش ایرانی گیل و دیلم انجام شد و نه کمک از شاه چین و ماچین و امیر هند وپاکستان،وشیوخ یمن و عربستان ،این ماجرا  بعنوان وجه اصلی بارها در تاریخ کشورهای مختلف رخ داده و مبنا همیشه و همیشه مردم آن کشور و نیروی آنها بوده است ،در ویتنام جیاپ و هوشی مین پوزه جهانداران را با همین وجه ایجابی سرافرازانه بخاک مالیدند اما وجوهی که شما بعنوان آلترناتیو بر آن تاکید میکنید چیست.
اعتصاب غذاهای مداوم،کشتارهای پی در پی ، جلسات سوگ و عزا و درودها وسرودها، جلسات سخنرانی مختلف با حامیان خارجی و هواداران، اعلام ارقام شصت و هفتاد و صدهزار شرکت کننده در سخنرانیهای سرکار، حمایت انجمنها و سازمانهای مختلف، مهمانی ها با حضور بزرگان پنج قاره، حمایت چند هزار وکیل و حقوقدان، حمایت میلیونها عراقی، حمایتهای سیاستمداران لاحق و سابق حتی ماموران و روسای محترم سازمانهای امنیتی ابر قدرتها،اتکا و امید بستن به مساله اتمی،چشم انتظار بودن برای حمله احتمالی به ایران و فرو کوفتن رژیم پلید اخوندها مثل رژیم صدام و طالبان و قذافی ، و خروارها و خروارها نمونه از این قبیل با اتکا به کمپ لیبرتی و سه هزار رزمنده اسیر، که  هرچند هروز و تا ابد تکرار شود وجه ایجابی نیست. 
فراموش کرده ایم 
متاسفانه اقامت طولانی همه ما در خارج کشور، یعنی «رانده شدن و عقب نشینی» و بگذارید بگویم «گریز بناچار سیاسی و نظامی» همه ما، و قبل از همه رهبر انقلاب و اکثریت قریب به اتفاق سازمانها و نیروهای سیاسی متشکل وشخصیتهای منفرد به خارج از مرزهای ایران، معایب فراوان و از جمله این عیب را برای برخی از ما به ارمغان آورده که:
مقوله ملت، یعنی هشتاد میلیون ایرانی که در پشت سر خود یک تاریخ نزدیک به سه هزار ساله دارند، وجغرافیای ایران، تبدیل به چیزهائی انتزاعی وتصاویری آبستره شده است و کم کم چنان عوض شده که ما در بسیاری اوقات درچشم اندازهای تئوریک و ذهنی خود فکر میکنیم:
این ملت هشتاد میلیونی در نبود و در حقیقت «شکست  مخفی نگاهداشته شده و گریز ما» که سر فصلش «پرواز تاریخساز آقای رجوی است» چهار زانو نشسته است ودارد چرت میزند و تسبیح میاندازد و انتظار میکشد که ما برگردیم و آخوندها را افسار و پالان بزنیم تا او در زیر سایه ما بتواند از جا بلند شود و برود دنبال کارش و ما را دعای خیر کند و ما هم باد در سبیل مبارک انداخته بر سر او منت گذاریم و بر اوحکومت کنیم
این تصویر که اگر فکر کنیم واقعی است بیش از آنکه خنده دار باشد گریه آور است. گریه آورست که موجب شده است ما که در قرن بیستم قرار بود کار را تمام کنیم و پا به قرن بیست و یکم گذاشته ایم فراموش کنیم و از یاد ببریم :
*فراموش کرده ایم که ما زاده این ملتیم و نه این ملت زاده ما
*فراموش کنیم و از یاد ببریم که این ملت در زمینه های مختلف و با امکانات پیدا و پنهان خود جنگیده است وبعد از سی وسه سال اگرچه هنوز در زیر سلطه حکومت ملاست اما ملا ی این دوران یعنی سال 1392دیگر ملای دوران خمینی نیست و اگر چشم باز کنیم میبینیم در زوایای گوناگون به مردم باخته است.
*فراموش کنیم و از یاد ببریم که هر روز نمایندگان این ملت امثال نسرین ستوده وفریبرز رئیس دانا ومنصور اسانلو و دکتر محمد ملکی   و... در داخل کشور دارند زندان میروند، دستگیر میشوند، کتک میخورند و مقاومت میکنند وامیر انتظام که روزگاری در نشریه تان او را«مامور سیا و مار در آستین انقلاب» خواندید شش سال بیشتر از نلسون ماندلا زندانی کشیده است و هنوز گویا ما از او طلبکاریم!.
*فراموش کنیم و از یاد ببریم که در برابر نیروی تاریخ و مردم و حقانیت آنها جهان در ذهن بسا کسان امثال محمد نوریزاد چرخیده و او که روزی در خدمت ولایت فقیه بود امروز رو در روی او ایستاده و این یک تک نمونه نیست.
*فراموش کنیم و از یاد ببریم که شاعران ایران در داخل کشور امثال شاملو و بهبهانی وبادکوبه ای و بیداد و خانم ترکمان و... رو در روی رژیم میسرایند، خوانندگانش رو در روی ملا با خیام و سعدی و حافظ فرهنگ ملا را در نوای سازهاشان به ز انو در می آورند و میکده ها را رندانه و آزاده در کنار مسجد به ستایش میایستند. 
*فراموش کنیم و از یاد ببریمکه محمد مختاری و سعیدی سیرجانی و زالزده و فروهرها  و... در ایران بخاطر مبارز بودنشان کشتند و نه اختلافات شخصی.
*فراموش کنیم و از یاد ببریم که حتی در خانواده های خود ملایان خونخوار دو نسل سر برآورده وحتی در درون خانواده های خودشان در بسیاری موارد سکولاریزم رو در روی ارتجاع ایستاده وفرزندان از اندیشه پدران خود بیزارند وجامعه بزرگ ایران با همان فرایندی که سیزده قرن پیش با دویست شورش و جنبش در مدت صد سال  مهاجمان   را در فرهنگ خود بزانو در آورد در ظرف سی وسه سال گذشته از تپش باز نایستاده است و ملایان خونخوار و شکمپای سیری ناپذیر را بر زمین کوفته است و در ریشه ها به زوال کشانده است.
*فراموش کنیم و از یاد ببریم و نهایتا نه تنها دائم از ایران و مردم ایران طلبکاری سیاسی ابلهانه  داشته باشیمو رسما در تحلیلهای درونی آنها را«توده های بیهوده» بخوانیم بلکه بدتر از همه چراغ امید خود را بجای آنکه به منبع ملی و عمومی وصل کنیم تا هیچگاه شعله اش حتی در بدترین تند بادها خاموش نشود، به منبع حمایت این شیخ و آن شاه و آن پارلمانتر و آن عراقی و سوری ، وبه منبع فقط آلترناتیو خاص خود، و بدتر از همه به منبع «رهبری خاص الخاص»  در خارج کشور وصل کنیم  و با هر تند باد نگران خاموش شدن آن باشیم .
فراموش کنیم و از یاد ببریم  که به نحو دردناکی بسا چیزها را فراموش کرده و جهانی کوچک و شخصی پیرامون خود تنیده ایم که بسیاری را از جمله مطمئنم بسیار کسان را در اطراف خود شما دچار خفقان سیاسی و ایدئولوژیک کرده ودارد  ما را  و نهایتا خود شما را واقعا خفه میکند و نمیتوانیم فریاد بر آوریم و از خود مانند یک مجاهد و مبارز واقعی و استوار بر عزت نفس وشرف انقلابی  خودسئوال کنیم. 
 سئوال کنیم کجاست ملت پر شکوه من 
سئوال کنیم کجاست ملت پر شکوه من.کجاست ملت پر شکوه من که هرگز شکست نمیخورد و کجاست خانه من ایران؟ کجاست نیروی مردم من؟ کجاست ذخیره های شرف ملی ما از یعقوب و بابک گرفته تا ستارخان و باقر خان ومیرزا و مصدق بزرگ که از درون همین ملت سر بر آوردند و با اتکا به همین ملت مبارزه کردند و هرگز نه ازادی را گدائی کردند و نه با ترفندهای شگفت سیاسی ایدئولوژیک خطاهای خود را پوشاندند تا زمان بخرند.
سئوال کنیم کجاست نقطه وصل من به این ملت و فرهنگ و گنجینه های مشترک هشتاد میلیون ایرانی تا حتی وقتی بقول آن «یارو» آن «روضه نویس پوک و پوچ و ابله فرصت طلب سکه شناس بی باور و ایمان » وقتی آگهی فوت ما را در نشریه ای در خارج کشور درج میکنند، بر خلاف نظر او،سرشار از غرور و افتخار مرده باشیم که در پیوندبا نیروی مشترک مردم و میهن خود مرده ایم یعنی در آنها زنده ایم و نه در ست «در وسط بن بستها ی هذیانی- رویائی - انسانی نیمه شبهای بیدردی وبی ایمانی و خوشباشی». 
شما خود را آلترناتیو ایران هشتاد میلیونی میدانید 
شما خود را آلترناتیو ایران هشتاد میلیونی میدانید اما:
*کجا هستند نمایندگان واقعی هشتاد میلیون مردم ایران در کنار شما؟
*کجاست نمادهای پیوند واقعی شما با نمایندگان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ادبی و علمی ایران؟
*چند بار در انبوه رسانه های رونق شما از نمایندگان نامبرده یاد شده و حمایت شده است؟
*شما ازهموطنان و حامیان مقاومت در اعتصاب غذای 108 روزه یاد میکنید! این هموطنان کیانند؟    
*چقدر این اعتصاب غذا در ایران و در میان هشتاد میلیون ایرانی انعکاس داشت؟
* شما میگوئید آلترناتیوید ، چگونه آلترناتیوی هستید شما که این اعتصاب و آکتهای مشابه آن حتی کشتارهای وحشیانه مجاهدین مظلوم لیبرتی و اشرف در میان انبوه ملتی که شما از پیکارهای مداومش یاد میکنید انعکاس نداشته است و چرا نداشته است؟
* شما میخواهید و میگوئید، و میگوئید که میتوانید این رژیم خون و فساد و جنایت را سرنگون کنید، درود بر شما و خواست شما، امابا کدام وجه ایجابی نیرومند؟، با کدام استراتژی مشخص و قابل توضیح؟، با کدام رهبر قابل دسترس؟که مخفی شدن و ناپیدائیش اگر چه تاریخسوز است و تاریخساز نیست اما بدون شک تاریخی است و در تاریخ ایران بی نظیر است.،شمابا کدام نیروی نظامی و سیاسی وابسته به شما و کدام اقشار و طبقات و نمایندگانشان میخواهید این خانه فساد را سرنگون کنید؟ آیا برپائی مجالس مهمانی وسخنرانی وجذب حمایت این پارلمانتر وشخصیت سیاسی سابق و لاحق،و با گردن کج  و با حالتی مشمئز کننده ایستاده در کنار فلان شخصیت سیاسی خارجی در هنگام بازگشائی فلان دفتر در کنار فلان کاخ! و حماسه قلمداد کردن کشتارهای وحشیانه اشرف و لیبرتی، و اعتصاب غذاها  و دائم مجلس سوگ در پی سوگ و سیاهپوشی و در کنار عکسهای کشتگان ظلم عکس گرفتن، و اطلاعیه صادر کردن وگاهی جنایت را بر گردن اعضای مستعفی خود بعنوان زمینه ساز بار کردن ،میتواند این وجه اثباتی را برای سرنگونی این رژیم موحش کارسازی کند؟. 

آیا برای این ها بود و هست که ما سنگینی خاطره خونین جسد برادران و خواهران و پدران و مادرانمان را سی سال است بر دوش میکشیم وتمام عمر و هستی خود را در خیابانهای غربت به باد سپرده ایم. آیا این است مفهوم غرورمجاهدی ما که در زندانهای شاه اگر به ما خرده بورژوا خطاب میشد برای دفاع از حرمت انقلابی بودن
بر میشوریدیم ودر هر سرود و ترانه میخواندیم:
برزگر همراه کارگر
بر جهانخوار زمان فکن. شعله ای سوزان و پر شرر
(سرود زحمتکشان)
و
خیز و سنگر به سنگر میلیشیا
بیفکن
بر جهانخواره آذر
میلیشیا
(سرود میلیشیا) 
و
در اوج رزم جاودان
با سد اصلی زمان 
( سرود نبرد)
از کجا به کجا آمده ایم؟دیروز در کجا بودیم وامروز باید افتخار کنیم که فلان وزیر خارجه که فردا در برابر ظریف جنایتکار لچک بر سر میکند و رئیس سابق فلان ارگان امنیتی که هردوی اینها در نهایت مدافعان سیستم خود هستند به ما افتخارحضور داده اند !( به چه قیمت مادی و معنوی) آیا اینها حماسه است؟ ایا حماسه است که در بزرگترین گردهمائیهای شما افرادی از هفتاد و دو ملت سخنرانی کنند و بجز خود شما حتی یکی از نمایندگان مردم ایران حضور نداشته باشد تا سخنی بگوید،و آیا اینها اگر هم حماسه!! باشد (البته به نظر شما) کافیست؟.
حماسه و حماسه های شما 
شما هر آکتی را  که در کادر تفکر حاکم بر سازمان شما کارسازی ویژه داشته باشد و بتوان بمدد آن احساسات را برانگیخت و به بازی گرفت  حماسه مینامید و این حماسه ها را ردیف نموده و بمثابه تضمین پیروزی! در ساختمان وجه ایجابی ضعیف خود بکار میگیرید. اشکالی ندارد، در آینه فرهنگ شما وقتی ازدواج سال 1364 «فراتر از حماسه» نام میگیرد طبعا مفهوم حماسه تغییر و دگردیسی پیدا میکند و تکلیف حماسه روشن است و بواقع باید بر حماسه گریست.

اما در تعریف حماسه گفته شده است  گونه‌ای از متون وصفی است که به توصیف اعمال پهلوانی و افتخارات و بزرگی‌های قومی یا فردی می‌پردازد.شما تمام تاریخ و فرهنگ ایران را جستجو کنید در طول تاریخ سه هزار ساله ایران  کلمه حماسه، که همیشه با رنگ اساطیر آمیخته تنها بر مواردی چون «حماسه آرش»،«حماسه کاوه»،«حماسه آریو برزن» وبعدها معدود ی دیگر اطلاق شده است که اولی با پرتاب تیر و فدای جان نماد دفاع از مرزهای جغرافیائی و دومی شورش بر علیه ستم و سرنگونی مطلق ظلم علیه یک ملت وسومی سمبل دفاع تا آخرین نفس در تنگ تکاب در برابر ارتش بیگانه  است. در فرهنگ مذهبی مردم نیز «عاشورا »سمبل حماسه مذهبی است که درباره اش  توضیح لازم نیست. 
حماسه های جمهوری آخوندی 
معذرت میخواهم اما پس از ظهور جمهوری اسلامی متاسفانه همه چیز چون فرهنگ و زبان و مفاهیم فرهنگی مورد تجاوز قرار گرفت وما شاهدرگباری از حماسه های مقدس شدیم! هر جنگی اگر حتی بخاطر سرکوب هموطنان کرد و ترکمان بود حماسه مقدس لقب یافت و هر سردارسرکوبگرمرتجع ریشداری که بخاک افتاد چهره حماسی شد.  
حماسه های شما 
از سوی دیگر از سی خرداد سال 1360  ،دهها و صدها حماسه در جبهه مقابل رژیم، از بزرگترینها چون پرواز تاریخساز اول و دوم،حمله موفق پاسداران به پایگاه موسی و اشرف، ضربه یازده اردیبهشت سال شصت و کشتار بخشی از مسئولان بالای مجاهدین، ماجرای خونین پنج مهر ازدواج سال 1364 ، حماسه فروغ جاویدان و دهها وشاید صدها حماسه دیگر اتفاق افتاده است که هنوز هم ادامه دارد و آخرین حماسه هم اعتصاب غذای صد و هشت روزه و امثالهم و جانباختن رزمندگان مظلوم است که بر آنها مهر حماسه کوبیده شده است ولاجرم در قسمت ایجابی و در حقیقت توجیه برای پوشاندن ضعفهای قسمت ایجابی بکار گرفته شده است. میتوانید توضیح دهید کدامها حماسه نیستند؟.

رهبر بزرگوار عقیدتی البته هرچه میخواهد کرده است ، نام  فراحماسه را بر ازدواج مشهور سال 1364 میگذارد که با تعریف حماسه،یعنی توصیف اعمال پهلوانی و افتخارات و بزرگی‌های قومی یا فردی، هیچ ربطی ندارد . حماسه ها اگر چه در مه اسطوره نهان باشند یا نباشند، در شمار غالب خود به یک پیروزی مادی یا معنوی و اخلاقی،ودر ارتباط با تمامی قشرهای ملت، در عالم واقعیت یا جهان اسطوره دست میابند اما حماسه های مورد نظر شما چیست؟  
حماسه پرواز تاریخساز 
حماسه پرواز تاریخساز نماد اشتباه هولناک رهبر و استبداد رای او درشروع زودرس مبارزه مسلحانه با رژیمی بود که با یک انقلاب بر سر کار آمده بود ویادم هست و سندش موجود است که در پانزده خرداد در نامه ای به خمینی و در شکایت از چماقداری او را رهبر انقلاب و حضرت آیت الله نامیده بود، اما درست بیست روز بعد این رهبر انقلاب  تبدیل به دجال خون آشام جماران شد!.  
فراحماسه ازدواج و انقلاب ایدئولوژیک 
فرا حماسه ازدواج سال شصت و انقلاب ایدئولوژیک که من خود چند سالی در سودای یافتن یک رهبر فکری شیعه انقلابی مدافع آن بودم چیزی جز خصوصی کردن یک سازمان سیاسی وبه مالکیت شخصی در آوردن آن ونابودی اصل سانترالیزم دموکراتیک وسانترالیزه کردن مطلق این سازمان برای پوشاندن اشتباهات هولناک و خونین قبلی نبود که با یک تئاتر تکاندهنده سیاسی- ایدئولوژیک در زمستان سال 1363 شروع شد ماجرا و تبعاتش هنوز ادامه دارد و خود بهتر از من میشناسید و شرح تمام ماجرا مثنوی هفتاد من کاغذ میشود  . 
حماسه موسی و اشرف و... 
حماسه موسی و اشرف و یازده اردیبهشت و پنج مهر جز ضرباتی سنگین به ستادهای اصلی مجاهدین و کشتار دهها نفر در خیابانهای تهران نبود و شما نام حماسه بر آنها نهادید. در حماسه موسی و اشرف تا جائی که من میدانم خیانت و لو دادن پایگاه  یکی از اعضای سازمان که من هم میشناختمشو از اعضای نشریه بود  موجب ضربه شد وبقیه را خود بهتر میدانید.بر این پایه منصفانه بنشینید ویکبار نه در دستگاه توهمات ایدئولوژیک و مبانی خود ساخته بلکه با معیارهای واقعی حماسه های خود را بررسی کنید و ببینید اینها حماسه است یا تراژدی، یعنی مرگ وشکست بر اساس قانونمندی ، و یا در پاره ای موارد فاجعه، یعنی شکست ومرگ بر اساس تصادف. 
حماسه یا تراژدی 
آرش کمانگیرمرزهای ایران را مهر میکوبد، و کاوه آهنگر ضحاک را بزیر میکشد.آنچه را در حیطه شما حماسه مینامید و مینامند،،اگر منصفانه بررسی کنید جز «تراژدیهای خونین ریز و درشت» و رنجباری بیش نیست، که علیرغم پایمردیها و قهرمانیها و از جان گذشتگی های قهرمانانشدر هنگام شهادت هیچکدام راهی به مقصدی نبرده است و بنا بر ساخت و بافت هرگز نمیتوان نام حماسه بر آن نهاد چه برسد به یک اعتصاب غذای صد و هشت روزه  بی انعکاس و بی عکس العمل در میان ملت ایران که بتوان نام حماسه بر آن نهاد.البته میتوان:
*در عالم خیال ،جهان را به قواره اندیشه و مکتب و مرام خود برید
*میتوان مثلا حامیان ایرانی خارج کشور و جماعات عرب و رومانیائی و افریقی و...خود را در ویلپنت تمام ملت ایران فرض کرد
*میتوان تمام منتقدان را بادشمن یکی نمود و آنها را مزدور و خائن و اطلاعاتی خواند.
*میتوان رهبر انقلاب را برترین وجود حاضر روی کره زمین و برترین موجود تکاملی وبرترین آفریده خدا بر روی کره خاک شناخت
* میتوان کوشش کرد تا همگان در او ذوب شوند و داستان «یل و اژدهای» احمد شاملو باز تولید شود. 
*میتوان مکتب ازنوزاده شده در سرفصل سال 1364 را برترین مکتب انقلابی جهان تصور کرد و ایدئولوژی سازمان مجاهدین را در سر فصل فرو ریختن دیوار برلن امید آینده بشریت نامید غافل از آنکه فقط شمار کمیسرهای ادبی شوروی(چنانکه در همان هنگام من نوشتم و یاد آوری کردم) دهسال پس از انقلاب اکتبر بیش از تمام ارتش آزادیبخش بود.
*و نیزمیتوان  در این جهان ساخته ذهن، و بسیار سست بنیان در مقابل واقعیت بیرونی اعتصاب غذارا حماسه نامید و زیر لب گفت اگر این حماسه نیست پس: وای به حال واقعیت بیرونی. با این همه واقعیت بیرونی استوارتر از خارا خود را نشان میدهد.
فکر میکنم اگر گوش شنوائی باشد همین اندازه کافی است.

بپردازم به بحثهای پیش از دستور 
بحثهای پیش از دستور جلسه شورا تا جائی که به بررسی داخلی بر میگردد باز هم استفاده از تکنیک همیشگی،یعنی نور انداختن بر وجوه منفی رژیم ملایان، تیزتر کردن وجه سلبی و منفی،بحران درونی هیئت حاکمه، بیان اینکه گویا ملا روحانی به دلیل شکست خامنه ای روی کار آمده(تفسیر به رای شورا)جنگ و دعواهای باندهای رژیم،میانه رونشدن رژیم، فساد و دزدی،سرخوردگی مردم،اعدامها و دارها،و امثالهم است که هیچکدامش نه تازه است و نه بیشتر از سالهای شصت تا شصت و هفت و هفتاد با این تفاوت که در مورد اعدامها اگر در دهه سال شصت و هفتاد سیاسی بود الان بیشتر اعدامهای عادی است که گویا رنگ سیاسی به ان زده میشود.

در کنار این بعنوان رنگ آمیزی سفره سیاسی به مسائلی از لبنان و سوریه و شورشهای غرب عراق مقوله حزب اله در لبنان وبحث تکراری صدور تروریزم توسط خامنه ای ...پرداخته میشود که از آن میگذرم زیرا نه برای من روشن است که مجاهدین اسیر در لیبرتی در این امواج چه میکنند و چه نقشی دارند و نه باور دارم که بجز جریان رنجدیده و خونین لیبرتی در رابطه با مجاهدین چیزی در جریان باشد که در این تحولات نقشی بازی کند. اگر هم باشد هم برای من عجیب است و هم
من بی اطلاع که میگذرم و فقط میگویم
من از بهر حسین در اضطرابم
تو از عباس میگوئی جوابم

بخش آخر جلسه و حرف پایانی و آخر 
در پایان حرف پایان بر این ساختمان ظاهرا پیچیده ولی ساده خود گوئی و خود خندی، عجب مرد هنرمندی، استوار است.
1-مقاومتو آلترناتیو یعنی شورا ، و مجاهدین،تهدید اصلی موجودیت رژیم آخوندی هستند
2- رژیم خامنه ای و مالکی به همین دلیل میخواهند با کشتار ساکنان لیبرتی مساله را تمام کرده و خطر را از سر خود رفع کنند
3- گزارش بسیار مستند وجامع ارتش آزادی بخش ملی ایران در باره حمله به اشرف این نکات را اثبات کرده است.
این سه مورد مقدمه بحث است .و از این نقطه به بعد  ، نوبت کر هماهنگ هراس ایجاد کردن از وزارت اطلاعات میشود که در این دایره درهم و برهم به هیچ وجه نمیتوانید هندوانه فرو ش را پیدا کنید.  کمی توضیح میدهم:
*در اینکه آخوندها سالها و سالهاست مجاهدین را کشته اند و میکشند و دستشان برسد خواهند کشت بحثی نیست.
** در اینکه مالکی نیز در کشتار مجاهدین همکار خامنه ای است مشکلی وجود ندارد و این چنین است
***  اینکه شمار قابل توجهی ازاعضای مجاهدین با سوابق طولانی درمنطقه به خدمت حکومت آخوندی در آمده و یا به خارجه فرستاده شده و بر علیه مجاهدین و مخالفان ملایان فعالند و با وزارت اطلاعات در ارتباطند قابل قبول است و چنین چیزی وجود دارد.
اما:
اینکه در این معرکه بازار خون و خیانت وفساد بنابر تحلیلهای نادرست سیاسی(در بهترین وجه) و یا ناجوانمردانه، کسانی را که نگران جان فرزندانشان در لیبرتی هستند و این نگرانی حق آنهاست بالکل، و مجموعا و هر آنکس را که زمزمه ای یا فریادی به انتقاد بر می آورد به خیل ارتش مزدور ملایان برانیم و خیال خود را البته به خیال خود راحت کنیم بسیار دور از شرم و آزرم  وبسیار بی ربط است.

این صغری و کبری مرا بیاد این ضرب المثل میاندازد که:

«چون ضرب در اصل اضرب بوده است، عمر خلیفه دوم است»
و نیز مرا بیاد ارشمیدش میاندازد که گفت:
شما یک نقطه اتکا بمن بدهید من با اهرم مناسب کره زمین را جابجا خواهم کرد. در باره این طرز تفکر که هر مخالف و منتقدی را اطلاعاتی میخواند نقطه اتکاء مقدس و ضروری وجود وزارت اطلاعات خمینی است و بااین نقطه اتکا سالهاست کوشش میشود هر مخالف و منتقدی به جمع جنایتکاران پرتاب شده و خیال مقاومت راحت شود اما این نقطه اتکا دیگر کارائی ندارد.
سئوال این است 
آیا اساسا شما قبول دارید که باید انتقاد کرد و میشود از شما انتقاد کرد یا نه؟ اگر چنان بی خطائید که نباید به شما انتقاد کرد صداقت بورزید و رسما آن رااعلام کنید و با خطا ناپذیری و تائید مقام ملکوتی و قدوسیت خود خیال خود و دیگران را راحت کنید. اگر هم بمثابه یک نیروی سیاسی میشود به شما انتقاد کرد این چنین در تحلیلهای خود و اطلاعیه ها وبیانیه های خود هر کس را که زمزمه ای بر می آورد به خیل قاتلان و جانیان نرانید و بیش از این خود را آبرو باخته نکنید که این ترفند دیریست کاربرد خود را از دست داده است و من اطمینان دارم حتی خود شما هم این راباور ندارید.
دوازده سال است که رهبر در اختفا ورئیس جمهور منتخب در خارجه است و لیبرتی و اشرف در معرض کشتارها. رژیم آخوندهای پلید هم میکشد، هم تیر خلاص میزند و هم تبلیغات میکند و شک میپراکند و هم حتما کوشش میکند خانواده ها را تحریک کند ولی چرا فکر میکنید که هر کس ، هر خانواده ای که نگران فرزندانش در کشتارگاه لیبرتی است مزدور و اطلاعاتی است. چرا شما که خود را آلترناتیو مینامید اینچنین هر کس را که نگران جان فرزندش است مزدور و اطلاعاتی میخوانید.چرا فکر میکنید همه باید چنانکه در درون حصارها، در بیرون هم باید با عواطف و احساساتشان وداع کنند.
واقعیت بیرون از ذهن شما چیزد یگر است. ارتش آزادی بخش و حصارهای امنش سالهاست دیگر وجود ندارد.خانواده ها  نگران جان فرزندانشان در لیبرتی هستند، منتقدان   مدتهاست سئوال اصلی شان این است چرا رهبران به خارجه رفتند و مخفی شدند و در امنیت زندگی میکنند ،وچرا از سال 2003 تا کنون اهالی اشرف و لیبرتی  وبر پایه کدام استراتژی و خط مشی قابل توضیح باید گوشت دم توپ و رونق دهنده محافل سوگ و سرور باشند 
اینها سئوالاتی مشروع است اما در پایان بیانیه شورا چنان با فتوای اطلاعاتی بودن خانواده ها و منتقدان و آدمکشان آخوندها همه چیز در هم می آمیزد که در دایره این فتوای سیاسی – عقیدتی  سگ را از صاحبش نمیتوان تشخیص داد. بخصوص در فراز پایانی: 
«.... دراين ميان، وضعيت دلسوزان به اصطلاح منتقد مقاومت به چنان درجه يی از فضيحت رسيده است که - لابد از فرط دلسوزی برای نظام- در معرفی عوامل رو سياه وزارت اطلاعات و جستجو گران مختصات ليبرتی بعد از حمله موشکی برای هدف گيريهای دقيق تر بعدی، خم به ابرو نمی آورند تا هيچ فرصتی در نقد مجاهدين وشورا، آن هم با رکيک ترين الفاظ و عناوين، از دست نرود! به اينان بايد گفت در صورت امکان قبول زحمت نموده و مدتی با تغيير نقش، با مقاومت ”مخالفت“ و با رژيم و اطلاعات آخوندها ”نقد و انتقاد“ پيشه کنند تا همگان ببينند تفاوت ”منتقد دلسوز“ نظام با ”مخالف“ تشنه به خون مقاومت، درکجا و در چيست؟ تبهکاری و رسوايی مافيای جنايت، شقاوت و شناعت ولايت و مزدوران و همدستان و هم کيشان، البته فقط يک روی سکه است، روی ديگر سکه، هم چنان که در گزارش ارتش آزاديبخش درخشيد، اصالت و استواری مقاومتی است مستقل و آزاديخواه که در رويارويی با بدترين دشمن ايران و ايرانی و بزرگترين تهديد و خصومت عليه بشريت معاصر و محافل و حکومتهای پشتيبانش، و نيز در برابر نقض عهدها و خيانتهای زنجيره يی و بی پايان آنها، تکيه به مردم ايران و نيروی وجدان را برگزيده و راه رهايی ميهن از بيداد آخوندی را در پاکبازی و پايداری به هرقيمت يافته است.» 
معلوم نیست منظور ازد لسوزان مقاومت مورد نظر آنها چه کسانی هستند؟
چه کسانی به نهایت فضاحت رسیده اند؟
کسانی که در معرفی عوامل سپاه در موشکباران لیبرتی خم به ابرو نمی آورند کی ها هستند؟
چرا اسم نمیبرید؟
نقد مجاهدین با رکیک ترین الفاظ در کجاست؟
لطفا منبع بدهید تا روشن و قابل بررسی باشد اما قبل از آن به مجموعه فیلمها و ترانه ها وهتاکیهائی که در رابطه با منتقدان خود ساخته اید و کرده اید نظری بیاندازید، تا بدانید جایزه ادب و اخلاق ونوبل تربیت را بخصوص باید به کسانی داد که در دستگاهشان برادر را علیه برادر، پسر را علیه پدر،برادر را علیه خواهر،پدر را علیه پسر،زن را علیه شوهر ، شوهر را علیه زن و... با رکیک ترین الفاظ میشورانند وبابه کمک گرفتن افراد با نام و بی نام در سایتها شب و روز فورانهائی از توهین و تحقیر و لجن را بر سر و روی منتقدان خود میپاشند و دو عضو مستعفی خود را زمینه ساز کشتار اشرف مینامند و تازه طلبکار هم هستند. براستی که قبح ازقباحت رخت بر بسته است و برای این فرهنگ و سلوک باید در کجا ریشه هایش را یافت؟ و در همین جاست که منتقد و خانواده نگران به این یقین نزدیک میشود که نمیخواهند لیبرتی جابجا بشود زیرا بخش عظیمی که وجه ایجابی بمدد آن رنگ آمیزی میشود و در مجالس عرضه میشود، بدون لیبرتی دچار خلئی چشمگیر خواهد شد! .مطمئن باشید  آینده همه چیز را روی میز خواهد نهاد.
شما  سیاه سپید و خائن و قاتل ومنتقد را در هم آمیخته وبطور مشخص نام نبرده اید اما اگر منظورتان از منتقدان، منتقدانی است  که نگران کشتارهای ساکنان لیبرتی، و به نقد کشندگان  خارجه نشینانی هستند که سودای رهبری ملتی را بدون دارا بودن صلاحیتهای لازم در سر میپرورانند، باید گفت آنها یعنی منتقدان و مخالفان شما هیچ نیازی به تائیدخود از جانب شما ندارند این شمائید که نیاز به تائید مداوم دارید، ونیز درجه فضاحت را نه در میان منتقدان بل در میان خودشما باید اندازه گیری کرد که این چنین میتازید و خادم و خائن را به یک چوب میزنید. 
منتقدان نیازی به تائید ندارند 
پیشینه سالیان طولانیشان در رنج و رزم، و نیز نفس نفسشان در فضای تلخ غربت نشان شرافت و پاکیزگی آنان و وابستگی شان تنها و تنها به خاک و ملت ایران است ،وبر خلاف اظهار لحیه آن «یاروی روضه نویس سیاسی بفرموده که به نظر من امثال او به تعبیر شعر ایران، یارانی بد چون مارانی بدسرشت و گمراه کننده اند» چون در غربت بمیرند جانشان و یادشان به دلیل پیوندبا راستی وملت و میهن خود،و نه بیگانه، بنا بر این فراز کهن زرتشتی و مانوی:
چون جانهای نیکان و پاکان با ستونهای نورهای تازه بامدادان خواهد آمیخت و هر سپیده دم با آفتاب بر سراسر خاک ایران و چهره های نسلهای آینده که بی شک ازاد خواهند شد و با آزادی بر این سرزمین خواهند زیست با شادی بوسه خواهد زد. نگران ما در غربت نباشید . ما به دلیل اعتماد به تاریخ و ملت ایران  حتی در تنهائی و غربت و سالخوردگی خود سرافراز و نیرومند و نیرومند تر از مرگ و هراس و نومیدی هستیم تن ما بندی خیابانهای غربت است و دل ما در میان مردم ایران در درون ایران میتپد ،شما نگران خود باشید که ما ، بازهم اگر بدنیا آئیم راه رزم و رنج و غربت را اگر لازم باشد این بار با اشتباهات کمتر،برای نیل به آ زادی بر خواهیم گزید.با آرزوی اینکه بیندیشید ونور خرد و توان تصمیم وبازبینی گذشته راهی روشن را به شما بنمایاند و دری بسوی نجات بگشاید و از این ظلمات مرگبار کور کننده نجاتتان دهد. 
 تکرار میکنم 
در مقدمه این نوشته تاکید نوشتم وتکرار میکنم که اگر باور کنید این نوشته از سر دشمنخوئی و دشمنکامی و کین ونفرت نیست بلکه هنوز هم تلاشی است برای کمک به گشودن چشمهائی که اگر چه بازند گویا نمی بینند و یا نمی خواهند ببینندکه  پیش از اینکه کار از کار بگذرد و فقط قضاوت تاریخ بر کوهواره های استخوانها و اشتباهات باقی بماند،  اگر از دایره توهمات وتخیلات وحصار خودخواهی و خودبینی و استبداد رای خارج شویم همیشه راهی برای شناخت و تغییر وجود دارد.زندگی چه کوته یا دراز بپایان خواهد رسید. با پای تصور به بیست و پنجسال بعد بروید. در نیمه شبی آرام بر گور خود بایستید و گذشته خود را بازخوانی و قضاوت کنید. وقتی که تمام هیاهوها فرونشسته است و نسیم نیمه شب در سالنهای خالی میگذرد و همه رفته اند و واقعیت گذشته تمام و کمال قابل داوری است.بادا که بر سنگ گور خود نخوانید که:
در رهگذار گمشدگان غبارها 
بر بادها نوشته بسي يادگارها 
كز اين‌گذر‌گذشته فراوان سوارو اسب 
نز اسب ها رسيد خبر، نزسوارها 
رفتند و گم شدند و از آنان فسانه اي  
گرديده نقش در نفس روزگارها 
بس كاروان گذشت و به جا ماند راه دور 
پيچان چو دود در افق انتظارها...... 
بخشی از یک شعر. نگارنده 
اسماعیل وفا یغمائی

23ژانویه 2014 میلادی





۲ نظر:

ناشناس گفت...

مرگ بر آخوند چه داخل کشوری چه خارج کشوری. درود بر مجاهدین و رهبران انقلاب مسعود و مریم
ایرانی

ناشناس گفت...

آقای یغمایی به راستی درود و درود و درود! مقاله ای بسیار دقیق و عمیق و از سر درد و تاریخی که بدون شک ثبت و ضبط خواهد شد و همه ما می میریم و گاه عمر ما فرصت نخواهد داد که تاریخ و ملت ما قدر و شأن هنرمندان دلسوز و آگاه ومردمی خود را در زمان حیاتشان به جا آورد اما فراموش نمی کند و بدون شک روزی قضاوت تاریخ در باره شما چنین خواهد بود که در حساس ترین سراشیب تاریخی وانحرافات با پرچم شجاعت و چراغ روشنِ دوستی و آگاهی، با کسانی که بیشترین تهمت ها را به شما زده اند، سخن گفتید. خانم و آقای رجوی به مردم نیاز ندارند و اتکاشان به پول است و در مراسم ویلپنت خارجی ها را بای ک سفر مجانی به پاریس می خرند و به سالن می آورند و با اتوبوس مجانی و با هتل مجانی و خوراک مجانی و تماشای پاریس و چند ساعت هم پٌر کردن سالن و این است دجالیتی هم پای دجالیت آخوندها و نه گفتگو با آن کار ساده ای است و نه بحث و نه انتقاد و نه تغییر دادن زیرا ماهیت آن توسط سران به دحالیت تبدیل شده است. چند صد سال قبل شاه نعمت الله ولی خر دجال و مسیح دجال را پیشگویی کرده بود. خدایش رحمت کند که یادش رفته بود که بگوید که چگون ه می توان خلایق را از شر این دو دجال نجات داد؟ متأسفانه! عزت زیاد!
مینایی