دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

درخواست از دوستان. اسماعیل وفا یغمائی

دوستان و نیمه دوستان عزیز کنونی و سابق!

بر اساس خبرهای غیر جسته و گریخته در روزهای گذشته،مشخص شده است که از برخی از دوستان یا نیمه دوستان یا دوستان مردد سابق من، یا کسانی که در طول چهل  سال گذشته با هم قهوه ای خورده ایم یا لطیفه ای تعریف نموده ایم و یا از سردی و گرمی آب و هوا حرف زده ایم، ازسوی مقاماتی منیع و انقلابی و توحیدی   خواسته شده است که علیه من موضعگیری کنند. بندگان خدا دارند هر دری را میزنند که بقول مولانا و به نقل از پیغمبر
 "مَن قَرَع بابأ وَ لَجَّ وَ لَجَ": هر كس دري را زد و اصرار كرد آن در باز خواهد شد
گفت پیغمبر که گر کوبی دری
عاقبت زآن در برون آید سری
آنهم چه سرهائی !!گاه بیرون می آید! مثلا از هلند یا سوئد یاکانادا یا فرانسه و کشورهای نوردیک و آمریک که هر کدامشان ماشالله ماشالله به ده تا سر بلکه بیشتر میارزد. بگذرم . میخواهم به تمام کسانی که مورد مراجعه قرار گرفته اند بگویم و استدعا کنم برای آسایش خیال خودتان و اهل و عیال و نیز برای تشفی خاطر مراجعه کنندگان آزادید و از طرف خود من کارت سفید دارید که بر علیه من بنویسید و هر چقدر دلتان میخواهد بنویسید.بقول منصور حلاج :
اقتلونی یا ثقاتی   انّ فی قتلی حیاتی
باقلم تیز خود ای دوستان مرا بکشید که در این کشتن حیات من بارز میشود
 من ابدا از شما دلخور نخواهم شد و خیالتان راحت باشد جوابتان را نخواهم داد  ( بلکه جواب را به کسان دیگری خواهم داد) ،و اگر اسرار مکتومی نزد من داشته باشید آشکار نخواهم کرد. این نوشتنها چند فایده عظما دارد.
اولا :ثواب دنیوی و اخروی دارد. 
ثانیا: دست از سرتان بر میدارند و میگذارند به کار و زندگیتان برسید
ثالثا: باعث خوشحالی یک سری افرادی میشود که به دلیل اشتباهتشان بندگان خدا کمتر خوشحالند و من دلم میخواهد دلهائی شاد شوند که اینکار ثواب دارد.
رابعا: و از همه مهمتر وقتی همه کسانی که میتوانند علیه من موضعگیری کنند بکنند و هرچه دلشان میخواهد بگویند،حضرات درخواست کننده ، شایددر پایان کار بفهمند که مشکل آنها امثال من و ما نیستیم وکمی فکر کنند و بفهمند مشکل چیست و در پی چاره واقعی و نه دشنام دادن به این و آن بر آیند. 
پس ای دوستان بنویسید و «البته دروغ ننویسید» وبدیهای واقعی مرا بقلم کشید و هیچ کوتاهی نکنید و نیز با اسم واقعی بنویسید و با توجه به بعضی عکسهائی که تاثیر مقاله را کم میکند و حال آدم را بد میکند سعی کنید درنوشته هاتان از عکسهای خوب و جذاب و متبسم خود استفاده کنید تا تاثیر انقلابی و توحیدی مقاله بیشتر شود. منتظر نوشته هایتان هستم پس یا علی و خدا قوت، شروع کنید!
خداوند خیرتان بدهد و موفقتان بدارد
اسماعیل وفا یغمائی

۴ نظر:

ناشناس گفت...

خدا قوت دهد شما را! قرار بود که شما شاعر باشید اما خواسته یا ناخواسته پهلوان میدان شده اید و چون همه پهلوانان بخشنده و بزرگ منش با پهلوان پنبه هایی هستید که چرخی در میدان می زنند و به دنبال کار خود می روند. هم جای خنده دارد و هم گریه. سرتان سلامت و قلب تان بزرگ و بخشنده بماند. مینوی

مهرداد فروزان گفت...

آقای اسماعیل یغمائی، به همین زودی جا زدی و فرار به جلو را آغاز کردی؟ دست پیش میگیری که پس نیفتی؟. فکر میکنی اگر کسی بخواهد درباره تو چیزی بنویسد با این نقاضانامه ات مثلا دوگانگی ذهنی نسبت به تو پیدا میکند؟ در ضمن یک تیر دیگر هم انداخته ای یعنی گفته ای که در میان دستور دهندگان و دستور گیرندگان مامور و جاسوس داری؟ اسماعیل خان به خدا به پیر به پیغمبر به مارکس و انگلس و به حافظ و سعدی قسم خودت را به یک روان پزشک نشان بده.

ناشناس گفت...

امید دارم همه کسانی که درد مردم زجرکشیده مان را در زیر حاکمیت ننگین ملایان خونخوار را دارند و آنرا نیز خود با همه عواطف و احساسات انسانی شان حس و لمس کرده اند توجه کنند که این نه جنگی است که در آن اگر سازمان و جریانی که بیش از سی سال با این رژیم خونریز و دیکتاتور، آنهم از نوع مذهبی اش مبارزه کرده است و با همه اشکالاتی که می تواند داشته باشد این راه را پیش برده و می برد و نه آقای اسماعیل یغمایی که که سابقه مبارزاتی اش، قلمش، بیان عواطف و مواضع و احساساتش، همه و همه گواه آنست که آنچه می گوید نه از سر فرصت طلبی، عوام فریبی و زیاده خواهی، بلکه در مضمون و محتوا برای تحقق یک نظام دمکراتیک غیر مذهبی در ایران فرداست، برنده آنند. که با همه اندوه و افسوس،این ملایان حاکمند که با آن سرمست و شاد می شوند.
پس زنهار خواهران و برادران و دوستان، مباد که آتش بیار چنین معرکه ننگینی باشیم.
به خودآییم و با بردباری و متانت و صلابت و استواری در برابر حاکمان جلاد از درد مردممان بگوییم و خویش را با متانت نقد کنیم و در برابر نقد یکدیگر چشمی بینا و گوشی شنوا و دلی دردمند داشته باشیم. دست در دست یک دیگر برای تحقق آزادی ایرانمان با همه وجودمان بکوشیم.

ناشناس گفت...

آهای مهرداد موش کور، آنان که نیاز به معالجه روانی و مراجعه به روانپزشک دارند، امثال تو و خودش را باید به روانپزشک نشان بدهدو مسعود و مریم هستند که بی خیال و بدون اینکه اهمیتی بدهند که ایرانیان، همچنانکه محافل سیاسی خارجی، عقل وشعور دارند و واقعیتها را می بیند، هنوز از ارتش آزادیبخش و ترس و وحشت رژیم از سرنگون شدن توسط آن می کنند! آنان که به علت جنون خودپرستی و شیفته قدرت بودن، راه و روشی پیش گرفتند که دائما دنباله رو حوادث هستند و دائما تحلیل بنا بر میل و توّهمات خود می کنند و دائما سرشان به سنگ می خورد و بهای همه اینها را هم پایینی ها و بدنه تشکیلات با رنج و خون و به بهای عظیمی تحمل می کند که نه این که سرسوزنی نفع و تاثیر در پشبرد مبارزه مردم ندارد، بلکه رهبری مجاهدین در نظر مردم منزوی تر و مطرود تر و بلکه منفور می کند و پیروان و مریدان آنهارا به موجوداتی رقت انگیز تبدیل کرده که این همه مصیبت را این همه سال برای امیال و اوهام کسانی تحمل کرده و می کنند و هنوز بیدار نشده اند. مرگ بر ولایت فقیه و استبداد شاهانه در هر شکل و لباسی
آریا