در رابطه با نوشته آقای ریحانی و کامنتهای شماری از دوستان لازم دانستم عجالتا چند کلامی بنویسم تا بعد.
جناب ریحانی و سایر
دوستان
با سلام خدمت همه
در فرصتی در این زمینه
چیزی خواهم نوشت. از توجه همه ممنون.
درباره آقای رجوی من فقط
سرود »فرمان مسعود» را نسروده ام شاید بیش از بیست سی تا از شعرها و سرودهای من منجمله دو منظومه بلند «نماد نسل توفان» و «از
شهریور تا شهریور» که حدود سی وشش صفحه بود و هست و در مقدمه کتاب «چهار فصل
در طبیعت سوم» نشر شده است خطاب به او، و ستایش او بعنوان یک سمبل، سمبل سرکشی و سر
سختی و فراست ومبارزه ملت ایران بوده است
.آن هنگام اینطور فکر میکردم.
سمبلها را همیشه
شاعران سروده اند و میتوانم در فرصتی توضیح دهم. در باره حافظ و سعدی و بسا شاعران
دیگر هم توضیح کافی وجود دارد.
من در گذشته اینچنین میاندیشیدم. در ازای این مدایح،
این شاعران درون جنبش بودند، که همراه با شعر بهترین ایام زندگی و زن و فرزند و
عشق خود را پرداختند و دریافت ما این بود
که فکر میکردیم سر بپای خلق و میهن نهاده ایم و شاد بودیم که در این فرصت کوتاه
وجود در خط بی پایان ابدیت راهی دیگر
برگزیده ایم تا این اندک مقدار بود و نبود خود را صرف کاری بکنیم که بیرون از
منافع شخصی ما باشد. دهها هزار نفر این چنین و بر این سودا جان باختند. زمان گذشت.
حال پیری من به جوانیم میخندد
و جوانیم به پیریم میگرید.
مهم نیست.من زندگی بسیار
پر کشاکشی را در این مسیر گذراندم مسعود رجوی دیروز من ،مسعود رجوی امروز نیست، و
در جهانی خاص خود و قابل قبول برای پیروانش، و غیر قابل پذیرش برای من سیر میکند.او اگر شاعر بود اشکالی
نداشت ولی رهبر است و رهبر باید بگوید چه کرده و چه خواهد کرد؟.
برای من امروز با تمام احترام شخصی ام برای پیروان مذاهب و
منجمله مجاهدین ،(بر پایه احترام به اعتقادات شخصی) ساختن ایران و جهان و رهبری یک
ملت بر پایه اندیشه اسلامی شیعه اثنی عشری و الگوی جامعه بی طبقه توحیدی و جهان را
به قواره تئوری خاصی که معلوم نیست چه تضمینی دارد و آبشخورش کجاست،برش دادن،
همانقدر به نحو دردناکی مضحک است که ساختن جهان بر پایه اندیشه های پیروان فرانسوا
دو آسیز. و یا پیروان یهوه،بحث در این باره بسیار مفصل است و راه به تاریخ ایران و
اسلام میبرد و حدود بیست سال عمر من صرف شد تا من توانستم شوکران واقعیت را بچشم و بدانم میتوان مذهبی بود یا لامذهب ولی
کار جامعه و مردم را بر پایه عقل و شعور و خرد جمعی جلو برد و نه بر پایه مکتبی که
حتی یک نمونه واقعی عدالت جویانه و مردمی در عرصه حکومت کردن چه در جناح دولتی اش( تمام حکومتهای بعد از اسلام) و چه در جناح غیر دولتی اش ( سربداران و علویان و...)در تاریخ ایران ندارد، حتی یک نمونه. شما
سراسر تاریخ ایران را کوچه به کوچه جستجو کنید اگر یک جنبش حتی یک جنبش واقعا
آزادیخواهانه و عدالتخواهانه متکی بر اسلام و بخصوص شیعه اثنی عشری یافتید من همین
فراد طلب پوزش میکنم.ایکاش محمد حنیف و بنیاد گذارن مجاهدین این را میدانستند.تاکید میکنم حساب دین و آئین مردمی که با اعتقادات خود زندگی میکنند و از درون همین اعتقادات حتی زیبائیها وانسانیتها را می آفرینند از حساب کسانی که میخواهند با اسلام حکومت راه بیاندازند جداست و اسلام حکومتگر اتفاقا بیش از همه خون مردمی را ریخته است که اعتقاد مذهبی داشته اند حکومت صفویه بخصوص بنیادگذارش و جمهوری اسلامی نمونه عالی این نوع حکومتهاست.
من مارکسیست و ماتریالیست نیستم ولی باور دارم ترکشهای جهانی علمی و عاطفی و سیاسی انقلاب اکتبر، نیمه میانی تا پایانی قرن
بیستم را لبریز از انواع و اقسام جنبشهای ملی و مذهبی و مارکسیستی و ناسیونالیستی
و... کرد که هر یک با اتکا بر واقعیتهای اجتماعی و مذهبی سرزمین خود شکل گرفتند و
در ایران نیز سازمان مجاهدین خلق ایران بر پایه واقعیت تاریخ ایران و اعتقادات
مردم ودین و آئین مردم شکل گرفت و اگر بنظر من انقلاب اکتبر رخ نمیداد انبوهی از
جنبشها در سطح جهان( آسیا، آفریقاو آمریکای لاتین) و منجمله در ایران نه حزب توده وسازمان چریکهای فدائی خلق و نه سازمان مجاهدین بدون آنکه مارکسیست باشد زاده نمی شد و اگر زاده شدنی بود چرا در طول تاریخ ایران حتی یک نمونه را سراغ نداریم ،حال ما میتوانیم این را منکر
شده و با پل زدنی خیالی به قرن اول هجری وصحرای کربلا و دست به دامان شدن مقدسین
شیعه که با تمام خصائص انسانی مثبتشان بجز دو تن آنان هیچکدام اهل سلاح و مبارزه
نبودند و ندیدن واقعیتهای تاریخ ایران و
جابجائی تاریخ سیاسی ایران با تاریخ مذهب شیعه و ندیدن مبارزات بابک همزمان با امام رضا، و استقلال ایران و بازگشت زبان پارسی به دست یعقوب لیث معاصر امام حسن عسکری و دهها جنبش و شورش ایرانیان در آغاز سلطه عباسیان و معاصر با امام باقر و صادق، و تنها با اتکا به کتاب آسمانی مسلمین انهم با برداشت خاص خود انقلابی را که قرار است جامعه ای برای همه بسازدجستجو کنیم و اندیشه ای را بنا کنیم و شعری را بسرائیم که دراستمرار
و قافیه آن دچار مشکل شویم. بنظر من یکی از مشکلات اینجاست.
من دشمنی شخصی با مسعود و مریم رجوی ندارم. اهل
دشمنی نیستم خودشان هم این را میدانند.در بسیاری موارد دم فرو بسته ام و بسیار
شنیده ام.دادن چندین اطلاعیه و دهها مقاله در خیانت و مزدوری من وبر شوراندن همسر
سابق من با ادعا نامه ای عجیب و رقت انگیز و... نشان از وضعیت من و طرف مقابل
دارد.من جدا برای نویسندگان این نوع نوشته ها متاسفم .دشمن، ارتجاع خونریز و مستبد ولایت فقیه حاکم بر ایران است و سیستم سیاسی و اقتصادی جهاندار بزرگ.پیروان رجوی اگر چه مرا دشمن میپندارند ولی مسعود رجوی وآنان برای من حتی اگر دهها بار بیشتر از این بنویسند دشمن نیستند.
من یک
معترض و منتقدم و به دلیل همین اعتراض پخش مجموعه آثار خود را تا وقتی اوضاع بر
این روال است و ارابه رهبر بر عرصه واقعیت نمی تازد بل در عرصه رویاها و بر هستی
سه نسل، ممنوع اعلام کرده ام بنابراین پاک کردن یک شعر از دفتر چیزی را عوض نمی
کند.هنوز آرزو میکنم و دوستانه آرزو میکنم، رهبران از آنجا که سکان در دست آنهاست
تا زمان باقی است بجای تاراندن افراد،عمق
بحران ایدئولوژیک استراتژیک موجود را دریابند (وبدانند و بدانند که بدون حل و فصل این دو بحران تشکیلات اگر از الماس و پولاد هم باشد سست خواهد شد زیرا روح و روان تشکیلات صحت وسلامت نسبی خطوط ایدئولوژیک و استراتژیک است)و با شجاعت و شهامت بتوانند سازمانی
را که در پایه نه متعلق و ملک شخصی راهبران و اطرافیان بل متعلق به ملت ایران است
از خطری واقعی نجات دهند. میدانم این کاری مشکل است ولی اگر شهامت رویاروئی با خود
را داشته باشیم نیروی انسان فراتر از هر مشکلی است در فرصتی دیگر اگر مجالی بود
بیشتر برایتان مینویسم. با تشکر از شما و با آرزوی نجات فرزندان مردم ایران از دام
توطئه ها و با آرزوئی دور دست برای دیگر «فرمان مسعود»،و ندائی : که کشتیبان را سیاستی دگر آمد
وراه و رسمی که شایسته مبارزه و انقلاب است
با تشکر از همه شما
اسماعیل وفا یغمائی
۱ نظر:
پاسخ عالی بود! واقعی و منسجم و گویا و کافی بود. به دور از خرده بینی و خرده اندیشی، بلکه یک پاسخ جامع به انبوه سؤالات در یک تاریخ سی ساله که طبیعتا پیش می آید. مینو
ارسال یک نظر