دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۲ شهریور ۹, شنبه

از زورخانه خواجه خضر تا زورخانه سیاست وچرخ قجری یاداشتی بر یاداشت آقای جلال گنجه ای اسماعیل وفا یغمائی




از زورخانه خواجه خضر تا زورخانه سیاست وچرخ قجری
یاداشتی بر یاداشت آقای جلال گنجه ای.
اسماعیل وفا یغمائی
نوشته ات بعد از نوشته های آقایان خزائی ، هزار خانی و فیلابی چهارمین نوشته از مجموع نوشته های آدمهای «با نام و نشان» و «پدر مادر دار» است. قبل از این انبوهی نامهای مستعار و اشباح سیاسی! بمیدان آمده بودند که نه نام و نشانشان مشخص بود و نه پدر و مادرشان معلوم، از این جهت باعث خوشحالی است که نوبت آدمهای واقعی رسیده است که در گود سیاست و زورخانه مبارزه چرخ زنان بمیدان می آیند و با «چرخ ساده» و «قجری» و «چرخ تیز» و «تک چرخ» و «دو چرخ» و «سه چرخ» و «چرخ جنگلی» هنر نمائی کنند.

در قدیم الایام و در سنین چهارده سالگی تا شانزده سالگی که شانس ورزش در زورخانه ی «خواجه خضر یزد» رابمیانداری شادروان «پهلوان جعفر یزدی» و همدمی با گروهی از ورزشکاران و جوانمردان یزد،«رضا رفوگر زاده.فرشفروش قهرمان وزنه برداریاستان»، «رضاجوهری.برقکار»،«محمدمنتظر.رنگرز»،«حسین زینعلی.پاسبان و قهرمان جودوی استان»،«علی ولی زاده کارمند» «علی مدیری.مربی بوکس استان»،«ولی یزدی زاده.معلم و قهرمان فوتبال» و دهها نفر دیگر که اکثرشان اهل بازار و کارگر و نجار و قصاب و پاسبان وکشاورزبودند داشتم، و در کنار ورزش  از پهلوان جعفر نکاتی از جوانمردی، نکاتی بسیار جالب، را می شنیدم شیوه چرخ زدن چنین بود که ابتدا مبتدیان و نوچه ها وشیرینکاران و در انتها سادات و سرانجام  پهلوانان و پیشکسوتان و در آخرین مرحله پهلوان جعفر که پهلوان و مرشد و مورد احترام همگان بود به میان گود آمده و میچرخید. یاد آن ایام زیبا بخیر که گویا جهان بسامان و همه چیز به ما اعتماد میداد.

چرخیدن آخرین مرحله ورزش پیش از دعا و ثنای پایانی در زورخانه بود. در زورخانه سیاست در ایام ما و در ماجرای اخیر نیز گویا این چنین است. در ابتدا نوچگان و تازه کاران و مبتدیان قریب دو سه ماه چرخیدند و میچرخند و چون «مرشد والا» و به بیان زورخانه ای «کهنه سوار» را رضایت دست نداد، پهلوانانی چون پهلوان خزائی ، پهلوان هزار خانی، پهلوان فیلابی، و اکنون شما با ضرب مرشد بمیدان آمده اید .مبارک است. میدانم بنا بر سنت، ضرب مرشد و چرخ پیر پهلوانان یک به یک ادامه خواهد یافت و پیر پهلوانان دیگر نیز تا نفر آخربه چرخش در خواهند آمد و چرخانده خواهند شد، خواهند نوشت، توضیح خواهند داد و با تک چرخ و دو چرخ و سه چرخ و چرخ ساده، و سپس «چرخ تیز!»و بخصوص «چرخ قجری!» و چنانکه شما چرخیدید «چرخ جنگلی!» منتقدان و مخالفان را با کلماتی شایسته و فتاوی بایسته خواهند کوبید. من امیدوارم فارغ از هر چیز در این سیر چرخش روزی همراه باسیلاب دشنامها و توهین و تحقیرهای فی الواقع رقت انگیزی که بیش از نشان قدرت بودن نشان ضعف است، بامنطق و برهانی قابل فهم به این جدال خستگی آورو درد اور بمدد دشنام و تهمت، پایان داده شده و توضیح داده شود که:

 چرا دکتر کریم قصیم و محمد رضا روحانی چنانکه شما در پیشانی مقاله تان نوشته اید خائن اند؟

شما میدانید هنوز هم درهر مملکتی خیانت بالاترین جرم است؟ و برای اثبات آن قبل از صدور حکم و فتوا! حتی برای صدور حکم در باره کسی چون ژنرال پتن صدها ساعت صحبت و کنکاش و دهها جلسه دادگاه انجام میشود و بر پا میگردد تا مسئله خیانت مسجل شود و خائن به مجازات برسد.

حضرت آقا!

شما چگونه در صدر نوشته فتوا نازل میفرمائید که اینان خائن اند؟ به خود خدا قسم که گویا شما مقداری هنوز به او باور دارید خود خدا نیز اینچنین با گناهکاران برخورد نمی کند که سرکار و رفقایتان با دو عضو سابق شورا و رفقای گذشته خود روبرو میشوید؟

چرا فتوا میدهید و روشنائی کافی بر مساله نمی اندازید؟ چرا این باور را که در ذهن امثال من وجود دارد محو نمی کنید که:

دو عضو کمیسیون،دو تن از محبوبترین و مردمی ترین اعضای شورا در میان رزمندگان و بدنه مقاومت،و دو عنصر فعال شورائی استعفا داده اند،و پاسخ درستی برای توجیه این استعفا وجود ندارد.

 برای من قابل درک است که نخستین مساله در ماجرائی این چنین پاسخ دادن به جو و فضای ایجاد شده در درون تشکیلات و جنبشی است که شما به آن وابسته اید و روزی من هم عضو آن بودم.اگر پاسخی شایسته وجود داشت نیازی به این همه کوشش برای خائن نشان دادن دو عضوی که خائن نیستند و دو مخالف سر سخت حکومت آخوندی اند وجود نداشت.جنبش میتوانست با سر بلندی توضیح دهد و مسئله را حل کند و جو و فضا را تحت کنترلی درست در آورد ولی متاسفانه پاسخی نیست و اگر پاسخی باشد مستلزم این است که بسیاری ایرادات و انتقادات پذیرفته شود و مرشد و پهلوان اصلی قدری مایه بگذارد که چنین چیزی پذیرفته نیست بنابراین تنها راه لجنمال کردن و فتوای خیانت دادن است و پهن کردن بساطی خسته کننده و درد آور است که چند ماه است شاهد آن هستیم.

حضرت اقا

ما نه متشکلیم، نه امکانات داریم ، نه در پی پیروزی و بدست گرفتن حاکمیت هستیم و نه هیچ چیز دیگر،خیالتان راحت شود و خوشحال شوید! همه اینها را شما دارید و شما میخواهید ، حلالتان باد بفرمائید این گوی و این میدان و بر اساس خط مشی درست سیاسی و استراتژیک خود به آن برسید!. من وما .اینها را نداریم، اما ما در برشوریدن بر علیه بی عدالتی و ناجوانمردی حق داریم.ما حق داریم بشوریم، نه تنها بر علیه ملایان خونخوار حاکم بلکه بر علیه کسانی که ادعای مبارزه و پیشینه مبارزه با ملایان را دارند ولی از شیوه های همانان برای سرکوب مخالف خود استفاده میکنند. و چون حق داریم مطمئن باشید شما بر ما با دشنام و تهمت پیروز نخواهید شد و بر رنج و تناقضات خود خواهید افزود،

استاد جلال

چرخ سرکار در مقاله تان یک «چرخ قجری تمام و کمال» بود اگر درست یادم باشد بر خلاف چرخ «چکشی و چمنی» چرخ قجری ،با چرخشی آرام شروع میشود و به چرخشی شدید و در مورد چرخ شما بی خویشانه و مجنون وار ختم میشود که شد و حقا قجری وار و جنگلی صفت ،بخصوص  در نظرگاه مرشد والا و کهنه سوار خوش چرخیدید.من اما منتظر پایان چرخش کهنه پهلوانان، و پیشکسوتان و ومنتظر دور آخر و چرخش پهلوان پهلوانان، وپیر دیر پهلوان مسعود هستم تا برای چرخیدن آخر حجاب غیبت فرو نهد و طلعت خود طالع بفرماید.

پهلوان جعفر یزدی در درسهایش میگفت:

 پهلوان راستین آنست که چون از دور او را میبینی بسان کوهی بزرگ و عظیم است اما هر چه جلوتر می اید کوچکتر و کوچکتر میشود و چون بمقابل تو میرسد خاک راهست و کوتاهتر از همه، و نشان پهلوان دروغین انست که از دور بس کوچک و گول زننده و متواضع و خاکی می نماید و   و چون گام بگام نزدیکتر میشود عظیم و عظیم تر میشود و چون بمقابل تو میرسد چنان عظیم است که سنگینی سایه اش مجال بقا برای بقیه نمی گذارد.

 چهل و چهار سال از این بیانات گذشته است. پهلوان جعفر یزدی ما به دیار روانهای پاکیزه شتافته است و ما جوانان شانزده ساله ،شصت ساله و مردانی سالخورده ایم اما با خود فکر میکنم.سی و چند سال قبل پهلوان مسعود چون از دور پدیدار میشد عظیم و چون بمقابل ما میرسید همان بود که پهلوان میگفت و یا ما چنین میدیدم. پس از سی و پنجسال وقتی لاجرم برای چرخ آخر پدیدار میشود چگونه خواهد بود؟ چون گذشته! یا چنانکه هست با هر گام عظیم تر و عظیم تر میشود انقدر که برای باقی نماندن یا باقی ماندن چاره ای جز بر شوریدن علیه او یا ذوب شدن در اوباقی نمی ماند.  اگر چنین باشد ما مطمئنا به بر شوریدن ادامه خواهیم داد !شما چه میاندیشید حضرت استاد.

چنانکه مرشد  علی مدیرمیفرمود

اول و آخر مردان عالم بخیر

31 اوت 2013 میلادی

  

۵ نظر:

ناشناس گفت...

خفه شو مرتیکه پفیوز. شماها همتون آشغالید بی بته ها

ناشناس گفت...

گرامی آقای یغمایی
نه تنها با قلم نیرومند بلکه با نهایت هنر نیز پاسخ ایشان را داده اید. به نظرم دریچه ای نیرومند از قدرت فکری و شهامت و جرأت را گشوده اید، در برابر کسانی که درطی سالیان، به راستی تمام جهان را هیچ و خود را همه چیز می دانند، بدون شک این یک حرکت و نهضت فکری و دفاع از آزادی و آینده است.
خسته نباشید. سلامت و نیرومند در این زورخانه شرف و پهلوانی باشید.
مینو

ناشناس گفت...

واقعا یک دلقک شده ای جناب جرخ زن . اتفاقا این شما هستید که برای ملایان و دربار ا«ها چهارپشته معلق میزنی بیجاره درمانده!

کورعلی گفت...

با سلام،
آقای یغمائی عزیز،مسعود خان پهلوان نیست که چنین انتظاری از ایشان باشد.ایشان بیشتر نقش لات محل را پیدا کرده که دستمال یزدی بدست وچاقوی زنجانی به جیب سبیل میچرخاند.

ناشناس گفت...

kamelan ba shoma movafegh hastam bayd goft va enteghad kard ta shfaf saze shavad
drod bar shoma