دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۲ شهریور ۱۰, یکشنبه

اطلاعیه اسماعیل وفا یغمائی



اطلاعیه

اسماعیل وفا یغمائی

عده ای فکر میکنند من تنها زندگی میکنم، یا با همسرم. ولی تنها زندگی نمیکنم.صبح وقتی دست و رویم را میشویم دوسه تا شهید در کنار دستشوئی مشغول شستن سر و روی خودند،مسواک که میزنم آنها هم هستند.سر میز صبحانه و از پله ها که پائین میروم دم در منتظرند و در خیابان در کنار منند.تا ظهر تا شب، در کافه، در برگشت به خانه  اگرشامی باشد، سر میز نشسته اند و تا وقتی میخوابم. 
نصف شبها گاهی که بیدار میشوم میبینمشان. در پرتو چراغ خواب، ولی ترسی از آنها ندارم.دوستان منند. دوستان من بودند و خواهند بود. به آنها عادت کرده ام و آنها هم به من.
 امروز صبح تعدادشان بیشتر شد. در سلاخ خانه اشرف و قتی به قناره آویختندشان و کشتندشان وقتی باخبر شدم تعداد زیادی از آنها را در خانه خود یافتم .اکثرشان را میشناختم و حالا خانه بیشتر شلوغ است.شهدا انسانهای خوبی هستند، اطلاعیه های سیاسی را باور ندارندو زیرشان را امضا نمی کنند، مارک و تهمت را باور ندارند، شهدا دروغ نمی گویند، به سر ادم لجن نمیریزند،به دنبال قدرت نیستند، شهیدند فقط! به همین دلیل می آیند وبا هزار تا مارک روی پیشانی آدم با آدم زندگی میکنند، با محبت به آدم لبخند میزنند و دلجوئی میکنند ،بگذرم، گویا میخواستم اطلاعیه بدهم. 
می خواهم بگویم جنایتی بزرگ انجام شد . رفتند و تعداد زیادی مجاهد را که اکثرشان سی سالی رنج کشیده بودند کشتند.آنها انسانهای ارزشمندی بودند،آنها بسیار رنج برده بودند، مالکی و خامنه ای کیف کردند.بازیگران جهانی ککشان نگزید، سپاه پاسداران اطلاعیه داد.مجاهدین انعکاسات گرفتند.اطلاعیه دادند، گفتند حماسه است و قهرمانی که من نفهمیدم چرا؟حتما آدم نفهمی هستم که نمیفهمم چرا. وقتی میروند یک عده را دست وپایشان را میبندند و در حصار پولادین جبری که دهسال است زمینه های سیاسی ایدئولوژیکش با صدها آکت سیاسی و سخنرانی و توجیهات مختلف مشروع،چیده شده و میکشندشان،چرا قهرمانی است؟، این را نمیفهمم که مهم نیست، عده ای حتما متاثر شدند وبعضی ها گریستند  آقا رضا روحانی که یک خروار تهمت خیانت بر سر ودوشش بار شده امروز دو سه بار تلفن زد چون از این کشتار داشت دق میکرد و میخواست دو کلمه بغضش را با یکی بترکاند، من باز هم گیج شدم که چنین آدمی! که این همه گویا توطئه کرده  و گویا با رژیم بند و بست کرده!!چرا باید اینقدر بغض کند، قاعدتا چنین آدم خطرناکی باید خوشحال باشد این را هم نفهمیدم ، به همین دلیل مقالاتی را هم که دوستان سابقش علیه او و رفیق توطئه گرش!نوشته اندوخیلی چیزهای دیگر را نفهمیدم ،که علتش بدون شک نفهمی من است و نه کس دیگر  ، بگذرم وبرسم به اصل اطلاعیه... 
من این سوگ بزرگ را این درد خونریز کشتار را که هرگز نمیتوانم هضمش کنم (آنقدر که از آدم بودن خودم دلم گرفته و دلم میخواست در چنین وضعی جزو جمعیت پرندگان بودم نه انسانها)،به آنها یعنی مجاهدین و به دوستانشان و به خانواده های رفتگان تسلیت میگویم.امیدوارم روزی بانیان و آمران ودست اندر کاران این جنایت توسط مردم ایران به دادگاهی عادلانه برده شده ومجازات شوند .من نه اعتقاد این افراد را دارم و نه پیرو مشی سیاسی شان هستم و نه رهبرانشان رهبران منند اما باور دارم اینها جزو نیروهای مردم بودندو تسلیت به مردم ایران. اینان بی پناه بودند و مظلوم و رنجکشیده از رژیم خمینی و رژیم عراق و بسا کسان دیگر،آینها ادمهای شریفی بودند که در ته خط  بندی وجدانشان و گروگان شرفشان بودند و نه چیز دیگر، به هم میهنان خارج کشور میخواهم بعنوان یک عضو از جامعه ایرانیان خارج کشور که داغ ستم ملایان را داریم ودارند بگویم در این شرایط باید از زاویه انسانی و با تمام تضادهای سیاسی ، ازباقیمانده افرادی که در لیبرتی در معرض قتل عامند هر طور میتوانید حمایت کنید. این حمایت اگر مستلزم حمایت از «دو رهبر» و سازمان آنها و شورای آنهاست در این شرایط باید انجام شود تا کشتاری دیگر انجام نشود تا راهی پیدا شود. به دو رهبر نیز تسلیت میگویم ولی این سئوال را همراه با تسلیت میخواهم  اگر باور کنند با کمال ادب ودوستانه مطرح کنم. این پنجمین کشتار است میتواند ششمین و هفتمین بشود و کار را تمام کند. 
یکی دو ماه قبل تلاش این بود و گفته میشد باید از لیبرتی به اشرف بازگشت چون اشرف امن تر است! چه امنیتی ؟ امروز امنیتش را دیدیم، رفتند و همه را سر بریدند. میخواهم بگویم ارج و قربتان سرجای خود.شرایط مشخص است و نقش کلیدی شما در سازمانتان ولی بسیاری از نظرات شما و پیش بینی هایتان درست در نیامده که بهایش را سه نسل پدران ما ، ما و فرزندان ما پرداخته ایم و داریم میپردازیم، به این مسئله توجه کنید. لطفا توجه کنید. 
چه میخواهید بکنید؟ و میدانید که در اینجا، شمائید که مسئول هستید وباید رهبری کنید.خودتان هم اعلام رهبری کرده اید و گویا یکی از اصلی ترین چالشهای این سی ساله در خارج و داخل سازمان مقوله رهبری بوده است.به کجا میخواهید رهبری کنید؟ تا کجا؟مقصد کجاست؟تا هم اکنون از کجا وتا  به کجا رهبری کرده اید؟ .
من  به روال عموم اعتقاد مذهبی ندارم وبدون نگرانی از فرجام خود،و در گذر از تجربه ای نظری و عملی اعتقاد دارم در سطحی از آگاهی انسان خود رسول خود است و بی نیاز از آنچه عوام و عموم دنبال میکنند، ولی امروزبا این کشتار خونین و شهادت تقریبا تمام ساکنان اشرف، بار دیگر وزن عظیم شهادت دردناک این شهیدان و بی وزنی و بی ارزشی حیات مادی خود را نه با ارزشهای شیعی و اسلامی بل بطور آزاد با این کشتار حس کردم. احساسی فلسفی، احساس اینکه زندگی با تمام وزنش بجز سایه ای گذرا در زمان بی پایان نیست و آنانکه میروند و این چنین میروند علامت سئوالی را خلق میکنند که وزن آن به سنگینی ستارگان مرده و حفره های سیاه کهکشانی است که می توان در چشم به هم زدنی منظومه شمسی را در خود فروکشد،احساس کردم مرگ حفره سیاه ظاهرا هول انگیزی است که از اینسو فرو میکشد تا در آنسو آنان را که شاستگی وجانی و انسانی( نه صرفا سیاسی و انقلابی) دارند به دامان شاید جهانی دیگر همان سعادت بی پایان پرتاب کند. این احساس را در باره این شهیدان داشتم ولی با این همه و در کنار این احساس (و با تاکید بر اینکه در این جهان با تمام زیبائیهای شگفتش اینقدررنج کشیده ام و از بودن و وزن بار هستی شناخت پیدا کرده ام که از جاودانگی و حیات مجدد علیرغم اعتقاد نسبی به آن بیزارم و میخواهم مرگ من نیستی کامل باشد  و خداوند لطف فرموده دیگر بار مرا مثل این بار سر خود و بدون اجازه خلق نفرماید و بگذارد نیست باشیم)میخواهم از شما بپرسم:
 ایا این مبارزه صرفا یک مبارزه درزمینه ای اینچنین و حیطه فلسفه ای خونین است که با کشتار تام و تمام هم کوشندگان و باز شدن درهای بهشت وسعادت جاودان پایان میابد  و همه باید در درون این حفره فرو روند یا قرار است بر زمین خاکی این سرمایه های سنگین انسانی خشتی بر خشت نهند و زمزمه کنند

ای وطن آباد می سازم ترا
اگر اولی است لطفا اعلام کرده و خیال همه را راحت کنید که بدانیم باید با سینه گشاده هر چند ماه کشتاری را در پی کشتاری را پذیرفت وبا پایان تمام نیروی انسانی وجان دادن آخرین نفر بن بست فلسفی را شکست و در معیت رهبر به جنت الماوا پا گذاشت. واگر دومی است پس باید افقی را نشان داد که بتوان بر این افق نشانی از راه و مقصدی درست یافت راه و مقصدی که برای همگان و نه فقط جمعی از کوره ها و بندها عبور کرده بلکه برای همگان قابل قبول باشد، زیرا شما خود را آلترناتیو سیاسی و تنها آلترناتیو سیاسی یک ملت بزرگ هفتاد و چند میلیونی متنوع با اعتقادات سیاسی و فلسفی بسیار متفاوت وحدود چهارده ملیت نیرومند و ریشه دار و نه آلتر ناتیو فلسفی یک گروه یا فرقه میدانید.

امیدوارم بدانید بیان این همه نه به طنز است و نه به دشمنی ، بیان حقیقت است و بتابراین به آن کمی بیندیشید. پیش از این از حدود هفت سال قبل در همین زمینه چندین مقاله مفصل نوشته ام و چندین شعر سروده ام که در دسترس است بنابراین توضیح بیشتر ضروری نیست.

روان فرزندان مردم ایران که به شقاوتبار ترین شیوه کشتار شدند شاد و هستیشان با رستگاری جاودان ناشناس امیخته باد. به آنان میاندیشیم و اندوهشان را بر دل داریم و ننگ و نفرتی همگانی و ملی بر کسانی که خون اینان را به شقاوت ریختند.

اسماعیل وفا یغمائی

ده شهریور1392

۹ نظر:

ناشناس گفت...

اشرف که گذشت، لیبرتی را دریابیم.
در حالیکه اخبار مربوط به سوریه و ضربه زدن به اسد بر سر زبانها است، حمله سپاه پاسداران و نوکرانش به قرارگاه اشرف، نخستین واکنش رژیم جمهوری اسلامی به آمریکا هم هست.
سپاه حمله به سوریه را بعید نمی‌داند و در تحلیلهای خودش مجاهدین را هم در صف مخالفین رژیم سوریه و یکی از ابزار جنگ طلبان آمریکایی می‌گذارد، و از همین رو به اشرف حمله می کند و زهر چشم می‌گیرد.
اگر ایالات متحده همچنان با جمهوری اسلامی شیوه مماشات را پیش بگیرد (که تا کنون گرفته است)، عنقریب رژیم به لیبرتی هم حمله می‌کند.

رژیم به لیبرتی هم حمله می‌کند و بعد مسئولین آمریکایی در بغداد جز ابراز تأسف و محکوم می‌کنیم، اقدامی عملی نخواهند کرد.
ای کاش همه نیروها برای بیزون کشیدن مجاهدین از جهنم عراق به کار رود. اشرف که گذشت، لیبرتی را دریابیم.
محمد

م-ت اخلاقی گفت...

من سالها با آنها در اشرف زندگی کرده ام،با سعید نورسی شانه به شانه در امداد بودم،بهروز (زندانی سیاسی زمان شاه) فرمانده ام بوده،من هوادار سازمان نیستم،امّا دلم گرفت از اینهمه جنایت.آگر انسان از اینهمه درد جان از قالب تهی کند بر اوحرجی نیست.چه مظلومانه وناجوانمردانه اعدام شدند!!!! ننگ و نفرین بر کارگردانان وعاملین ومجریان چنین جنایتی.امیدوارم این خونهای به ناحق ریخته بر زمین نماند.

نه جای تسلیت است،نه جای تبریک.

ننگ بر همه آنهائی که می توانستند این جانها را از جهنم وقتلگاه عراق نجات بدهند و این سرمایه های ملی را حفظ کنند ،ونکردند. عراق

ای که دستت میرسد کاری بکن!!!
ای که دستت میرسد کاری بکن.!!!!!

ناشناس گفت...


لعنت ابدی بر جنایتکاران و پاسداران نطامی و سیاسی رژیم جهل و جنایت...

ننگ ابدی بر بریده مزدورانی که در آشفته بازار کنونی چیزی جز ضدیت بیمارگونه علیه مجاهدین نداشته و با در هم ریختن مرزها شرایط سیاسی برای این توطئه های جنایتکارانه را فراهم نمودند.

H

ناشناس گفت...

درود بر شما استاد عزیز آقای وفایغمایی ارجمند

پیروز و پایدار باشید

ناشناس گفت...

خدا را شکر که در سر بزنگاه ها معلوم می شود که هرکس از چه عنصری تشکیل شده است و این اطلاعیه نشان میدهد که طلای وجود شاعر ما که پاک است چه منتی به خاک است. بعد از اینهمه تهمت و دشمنی و کینه توزی وآلوده کردن آب چشمه سار وجودی یک شاعری که تک تک سلول هایش با عشق به آزادگان آمیخته است، نامه سراسر محبت وعشق وسلام وصلح اسماعیل وفا نشان می دهد که دوست کی و دشمن کی است. امید که به حرمت خون شهدا و این سوگ عظیم برای گفتگوی صمیمانه او گوشی شنوا باشد. با تسلیت این سوگ عظیم به مجاهدان و به خلق ایران و به خود شاعر گرامی اسماعیل وفا یغمایی. مثل همیشه حرف دل ما را هم زدی. مینو

ناشناس گفت...

من هم اکنون نظر م را دادم و امیدوارم که دریافت کرده باشید. با درود و تسلیت بر مجاهدان و شاعر گرامی و خانواده های شهیدان. بی نهایت ناجوانمردانه به قتل رسیدند. باید همه کار کرد تا این قتل عام تکرار نشود. مینو

ناشناس گفت...

یکی بنام سعید ماسوری زندانی سیاسی مقاوم زندان گوهردشت پیرو قتل عام وحشیانه و جنایتکارانه اشرفیان نامه مینویسد که در آن پیامی دارد سرشار از جوشش و حرکت و مقاومت و وفا و رفاقت, حرکت و تغییر و می نویسد که: "در بدترین دقایق این شام مرگ زایی چندین هزار چشمه خورشید در دلم می جوشد از یقین,
احساس می کنم در هر کنار این شورزار یآس چندین هزار جنگل شاداب ناگهان می روید.....و این خون صبحگاه تغییر است که این گونه می طلبد دل خورشید در همه ، قطره های آن"
و اما آن دیگری بنام وفا یغمایی به بهانه کشتار وحشیانه و جنایتکارانه اشرفیان دراطلاعیه خود اراجیفی مینویسد که بیانی است مملو از نارفیقی, بی وفایی, سنگ اندازی, وادادگی, خود محوری, ناامیدی و تسلیم طلبی. این جناب مدعی هنوز گیر سوال: "ایا این مبارزه صرفا یک مبارزه درزمینه ای اینچنین و حیطه فلسفه ای خونین است که با کشتار تام و تمام هم کوشندگان و باز شدن درهای بهشت وسعادت جاودان پایان میابد....."
جناب یغمایی اگر عینک تیره تان را وردارید, جواب سولاتتان را از رفاقت و مقاومت و پایداری و شهادت اشرفیان و از نامه آقای سعید ماسوری زندانی سیاسی مقاوم زندان مخوف گوهردشت خواهید گرفت....

منوچهر فرد

ناشناس گفت...

یکی بنام سعید ماسوری زندانی سیاسی مقاوم زندان گوهردشت پیرو قتل عام وحشیانه و جنایتکارانه اشرفیان نامه مینویسد که در آن پیامی دارد سرشار از جوشش و حرکت و مقاومت و وفا و رفاقت, حرکت و تغییر و می نویسد که: "در بدترین دقایق این شام مرگ زایی چندین هزار چشمه خورشید در دلم می جوشد از یقین,
احساس می کنم در هر کنار این شورزار یآس چندین هزار جنگل شاداب ناگهان می روید.....و این خون صبحگاه تغییر است که این گونه می طلبد دل خورشید در همه ، قطره های آن"
و اما آن دیگری بنام وفا یغمایی به بهانه کشتار وحشیانه و جنایتکارانه اشرفیان دراطلاعیه خود اراجیفی مینویسد که بیانی است مملو از نارفیقی, بی وفایی, سنگ اندازی, وادادگی, خود محوری, ناامیدی و تسلیم طلبی. این جناب مدعی هنوز گیر سوال: "ایا این مبارزه صرفا یک مبارزه درزمینه ای اینچنین و حیطه فلسفه ای خونین است که با کشتار تام و تمام هم کوشندگان و باز شدن درهای بهشت وسعادت جاودان پایان میابد....."
جناب یغمایی اگر عینک تیره تان را وردارید, جواب سولاتتان را از رفاقت و مقاومت و پایداری و شهادت اشرفیان و از نامه آقای سعید ماسوری زندانی سیاسی مقاوم زندان مخوف گوهردشت خواهید گرفت....

منوچهر فرد

ناشناس گفت...

anha mitavanestand az Ashraf ya Leberty beayand biron va naamadand???!!!!!!!!!