دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۸۶ آذر ۱, پنجشنبه

یاداشتکها.یاداشتک پانزدهم .سه اشتباه خانم بیته و آقای بوتلر
















یاداشتکها
یاداشتک پانزدهم
سه اشتباه خیلی خیلی کوچک «خانم بیته» و «آقای لورنس اسماعیل وفا یغمایی

عرض کنم خدمت دوستان که: بدون شک و تردید آقای «لورنس بوتلر» مسوول اداره عراق در وزارت امور خارجه آمریکا ست و خانم «بیته هامارگرن» هم روزنامه نگار برجسته ای از سوئد است. این یک واقعیت است که نمی شود انکارش کرد. همچنین اقای «لورنس بوتلر» حتما انسانی «شریف و نجیب» وخانم «بیته» هم بدون شک بانوی «شریفه و نجیبه » ای است. در این حقیقت هم اساسا نباید تردید کرد. اضافه بر واقعیت و حقیقت یاد شده، می توان کاملا پذیرفت که این دو انسان«پاکیزه» و «مطهر» بی هیچ شک، بدون هیچ «چشمداشت» و«آلودگی و زد و بند با ملاها و سایر چیزهائی از این قبیل»، و با انگیزه هائی مثل «خدمت به انسانیت و دموکراسی و توده های تحت ستم خاورمیانه» و امثال این چیزها خواب و آرامش را از خود سلب نموده و به تبعیت از سعدی که فرموده«عبادت بجز خدمت خلق نیست» و«بنی آدم اعضای یکدیگرند» این دو نیز، شب و روز و روز و شب مشغول خدمت به بشریت هستند. در این مورد سوم نه تنها شک بین دو وسه و سه و چهار و سایر شکوک غیر شرعی را نباید کرد که بر این حقیقت نه تنها بنده که، رفقای آزاده !! «ایران دیدبان» و «ایران اینترلینک» و چندین و چند سایت آبرومند و پاک و پاکیزه و مطهر دیگر هم گواهی می دهند. عجالتا اینها را داشته باشید و دنباله عرایض فقیر را بشنوید
آقای لورنس و خانم بیته» اخیرا اعلام فرموده اند که زنان مجاهد و مبارز در قرارگاه اشرف آنچنان مورد هتک حرمت و تجاوز قرار می گیرند که روی بازگشت به خانه را ندارند و اگر به آغوش خانه، (که این خانه هم عجالتا در آغوش جمهوری اسلامی قرار دارد) بر نمی گردند به این علت است و بس، یعنی این که:
این زنان نه انگیزه مبارزاتی دارند، نه بیست سی سال مجاهدت نموده اند، نه خیلی هاشان در زندانها شاهد تیرباران همسر و خواهر و برادرشان بوده اند، نه اساسا غم ازادی و رنج حکومت فقیه را حس کرده اند و نه اساسا خیالاتی از این قبیل در سرشان بوده است، بلکه گویا مثل فیلمهای آکشن امریکائی که صحنه ها ارتباطاتی غیر منطقی ویا اولترا منطقی دارند، گرد بادی برخاسته و این زنان را اجماعا به اشرف پرتاب نموده و در آنجا این بلایا بر سر انها نازل شده و راه بازگشت آنها را سد نموده است.
باید به این اکتشافات تبریک گفت که حتی مرحومین لاجوردی وامام خمینی و سایر بزرگان مملکت ولایت فقیه هم که چند هزار تن از این نوع زنان و مردان متجاوز مورد نظر بیته و بوتلر را سلاخی کرده اند و فتوای تجاوز به اینها را صادر کرده بودند تا به حال چنین فرمایشاتی نکرده و اذهان را روشنائی نبخشیده بودند. با عرض تبریک برای این اکتشاف من اساسا قصد این را ندارم که بگویم که:
چون ملاهائی که دیروز زهرا کاظمی و امروز زهرا بنی عامری را مورد تجاوز قرار داده اند و کشته انداگر از این حرفها بزنند کسی باور نمی کند و بنابر این این سخنان باید از دهان مبارک دو انسان کاملا متمدن غربی بدون ریش و عمامه و چادر و روسری و دارای موهای بور و چشمهای آبی بیرون بیاید تا شاید بردی داشته باشد، نخیر و نعوذ بالله که کسی از این حرفهای ناشایست بزند و بوتلر و بیته مظلوم را مورد اتهام قرار بدهد اما من گذشته از این حرفها می خواهم بگویم که این آقا و خانم شریف و شریفه «بیته و بوتلر» سه اشتباه خیلی خیلی کوچک کرده اند که لازم است اصلاح شود. اما این سه اشتباه خیلی خیلی کوچک و پیش پا افتاده نخست اشتباه درمکان است ودوم اشتباه در زمان است و سوم اشتباه در پرسوناژها ی مورد نظر و اگر این سه اشتباه ناچیز اصلاح بشود قول میدهم مو لای درز گزارش آنها و سایر درزها به هیچ وجه من الوجوه نخواهد رفت.
و اما در مورد اشتباه درمکان:
مکان مورد اشاره این دو بزرگوار علی القاعده باید اوین و قصر و قزلحصار ودهها زندان دیگر، و خیابانهای تهران و سایر شهرهای بزرگ، و به یمن وجود جمهوری اسلامی و رژیم ولایت فقیه باید بازار فروش دخترکان مظلوم و معصوم ایرانی در امارات و دوبی و کراچی باشد و نه قرارگاه اشرف. بازارهائی که در عید سال 1386 در لحظه سال تحویل شیوخ شکم گنده و میلیونر و مرتجع و گندیده ذهن ، برای تحقیر ایرانیان دخترکان سیزده چهارده ساله بکر ایرانی را در نوروز جمشیدی به یکدیگر هدیه می دادند و خواندن این گزارشات جگر انسان را به آتش می کشید چنانکه جگر مرا به آنتش کشید و ساعتها به خود می پیچیدم و می گریستم . در این مکانها بوده و هست که وقایع مورد نظر«بیته و بوتلر» اتفاق می افتد و نه قرارگاه اشرف.
و اما اشتباه در مورد زمان:
زمان مورد نظر ایشان نه سال 1386 بلکه از همان اسفند پنجاه و هفت شروع شده و تا امروز ادامه دارد ،که در این فاصله زمانی هزاران زن و دختر بی پناه و به زنجیر کشیده شده،از زنان و دختران کادرهای رزیم سابق گرفته تا زنان و دختران مجاهد و فدائی ودموکرات واعضای سایر گروههای سیاسی و مبارزان منفرد توسط ملایان و شکنجه گران و مسئولان حکومتی مورد تجاوز قرار گرفتند و به جوخه های تیرباران سپرده شدند، زنانی که در همان نخستین روزهای انقلاب به گناه اینکه همسرشان از وابستگان رژیم شاه بوده توسط جانیانی چون پرویز بادپا و سایر اوباش مشابه او مورد تجاوز قرار می گرفتند و یا مانند خدمتگاران شمس پهلوی مجبور شدند در برابر تهدید به تیرباران توشط امثال آخوند پلید شجونی به بردگی جنسی شجونی در آیند و این ماجرا با کشتارها و تجاوزات مکرر ادامه یافت که هنوز هم ادامه دارد و در این مورد آنقدر کتاب و یاداشت وسند و جود دارد که اگر این دو بزرگوار«بیته و بوتلر» بخواهند نیمی از آنها را بخوانند عمرشان کفاف نخواهد داد.
و اما اشتباه در مورد پرسوناژها:
در باره پرسوناژها هم باید خدمت«بیته و بوتلر» نازنین! عرض کنم که یک اشتباه خیلی خیلی کوچک وجود دارد که باید به آن توجه بفرمایند। و این اشتباه عبارت از این است که ،درسال 1386 و در هنگام بیانات خانم و آقای «بیته و بوتلر»در رابطه با پرسوناژها، تجاوزگران نه مردان شریف و با فضیلت و رنجبرده ومجاهد و مبارز قرارگاه اشرف، که متجاوزان واقعی ملایان پلید و شکنجه گران بیرحم و خریداران دختران و زنان ایرانی در بازارهای برده فروشی ننگین، وپرسوناژهای واقعی مورد تجاوز قرار گرفتگان، نه زنان رزمنده، که چند صد هزار تن زن تنفروش و به فساد کشانده شده بی پناه هموطن من و ما ونیز قربانیان جور و جنایت جمهوری اسلامی در بازداشتگاهها و زندانهای رژیم ولایت فقیه هستند و ماجرا هنوز ادامه دارد . بجز این ،دیگر چه باید گفت جز اینکه باید تاکید کرد که گوشت گرم و زنده مردم ایران از دیر باز و از زمان فتحعلیشاه قاجار و از ضیافت خونین کودتای بیست و هشت مرداد تا هم اکنون به شدت در زیر دندان گرگان داخلی و خارجی لذیذ آمده است و این که زمستان است و به قول سعدی «سنگ را بسته و سگ را گشاده اند»، اما بادا که فارغ از هر اختلاف و انتقاد در این یخبندان سگسار که این چنین مجاهد و مبارز بر صلیب کشیده شده و در زیر بمباران کشته شده و بر تخت شکنجه جانباخته را به ناجوانمردی می کوبند آفتاب غیرت و عزت نفس ما جماعت ایرانیان در غربت طلوع کند و بیشترک بخود آئیم تا روزگاری شاهد طلوع خورشید ی به گرمای بیداری و خشم یک ملت بزرگ باشیم.
بیست و دوم نوامبر 2007 میلاد

۱۳۸۶ آبان ۱۲, شنبه

یاداشتک چهاردهم.ادامه عقل و قرائت عقلانی و عادلانه از اسلام


یاداشتک ها
یاداشتک چهاردهم
ادامه عقل وقرائت عقلانی وعاقلانه از اسلام
عقاب سپید و پروازگر عقل
اسماعیل وفا یغمایی

خدمت دوستان عرض کنم که: اگر در یادشتک سیزدهم به اندازه لازم تعقل و تفکر و تفقه کرده باشند خوب متوجه شده اند که در طول قرنها و تا همین الان بزرگان قوم چه کلاه جالبی به بهانه عقل بر سر ما همگی گذاشته اند و اساسا با این مقوله عقل کلی در حصار شریعت، از بنا و اساس زیرآب تعقل و عقلانیت را زده اند. باید به آنها گفت : پدر من، رفیق من، معلم من و سرور و سالار من! آخر به عقاب که نباید گفت تو باید تا بالای گنبد مسجد محله یا تا سر مناره مسجد شهر حق پرواز داری! آخر به عقاب که نباید دستور داد سقف پروازت را من تعیین می کنم و تازه زیر این سقف پرواز هم باید دنبال چیزهائی باشی که من تعیین کرده ام! آخر عقاب تیز پرواز عقل که تنها وجودی است که سرعت پروازش از نور هم بیشتر است! نباید دستورهای شرعی داد وچندین خروار رساله و کتاب در مورد عقل کلی تولید کرد و به پای عقل بست! بلکه به قول فردوسی در سطر اول شاهنامه اش خداوند جان، خداوند حیات در تمام ابعادش، و وسعتش و پیچیدگی اش و زیبائی اش، اگر این خداوند جان که خدای بوگندوی انسانسوز و وحشت پراکن نیست، که خدائی نیست که هنوز هم بیشرمانه مخلوقات خودش را می سوزاند، حتی مخلوقات گناهکار خودش را و متاسفانه ما هم الکن و عاجز و هراسان از برداشتی نوین با تمام ادعاهای عظیممان و هارت و پورتهای مکتبی مان هنوز هم هیتلر را محکوم می کنیم ولی سر سجده بر درگاه خدای انسانسوز می گذاریم و بر سر گور مردگانمان هنوز هم بر مشروعیت انسانسوزی اش درست مثل آخوندها مثل عقب افتاده ترین آخوندها صحه می گذاریم! و جهنم حق!، آری اگر این خداوند زیبای جانبخش و عظیم، خرد، یعنی عقل در جریان، وعقل سیال بالنده زنجیر ناپذیر! عقل خروشان در عرصه علم و فلسفه و ادب و هنر و تمام زمینه های هنوز ناشناس را آفریده،عقلی که به برکت او انسان انسان شده است ،عقلی که به وسیله همو ادراک معنویتها و آفریننده بی پایان امکان پذیر است ، نگران پروازش نیست . آن خدائی که نگران پرواز عقاب خرد است و او را در قفس شرع محبوس میکند و سقف پرواز شرعی تعیین می کند! خدای کوتوله دیکتاتورها و ملاها ست که از افشا شدن میترسد. خدائی است حسود و عقده ای و جلاد و ضعیفتر و علیل تر از مخلوق خودش! خدائی که به دروغ به ریش سرنوشت ما بسته اند، خدای عصر حجر و با اخلاقیات یک نئندرتال که می داند اگر عقل پروازی بلند گیرد دیگر تن به او و تن به نمایندگان حقه بازش نخواهد داد و به ریش او خواهد خندید، ولی خدای جان و آفریننده خرد این نگرانی ها را ندارد و به عقل و خرد می گوید:
پرواز کن!
پرواز کن ای عقاب نامرئی سپید بال من!
از درون جمجمه ها تا هر آنجا که می توانی!
پرواز کن فارغ از قید و بندها!
بگسل و بگسلان ای عقل ای خرد
ای شعوری که زیباترین شاهکار خلقت منی
تمام قیدها و زنجیرها را
پرواز کن که هرچه فراتر پرواز کنی
من عظیم تر و زیباتر به تماشاگه جهان خواهم آمد
پرواز کن حتی اگر می توانی فراتر ازمن
که نخواهی توانست
چون هر دو بی نهایتیم
تو و من
چون ما هر دو با هم
و در وسعت و ارتفاع هم پرواز می کنیم

آه... که باز هم می خواهم بنویسم و بسرایم در باره خدا ی جان و خرد! خرد پرنده و پروازگر که همیشه رو به آینده و رو به فرازها می تازد، فراتر از شرع و دین و برای ساختن شریعتی نوین و دینی نوین که شریعت و دین نیست و همواره در حال نو شوندگی است ولی همین اندازه فکر می کنم کافی باشد و شاید بتوانید بدانید در خیلی از اوقات با یک کلاه گذاری شرعی عقل و خرد واقعی را در قفس عقل کلی محبوس کرده و امکان پرواز را از آن گرفته اند و ای بسا نام آنچه را که با تحقیر عقل جزوی نهاده و او را مشروط به عقل کلی نموده اند همان خرد واقعی بوده است. حالا کم کم می توانیم بدانیم وقتی از قرائت عقلانی از اسلام صحبت می کنیم منظور با سر در افتادن به دامان عقل کلی شرعی نیست بلکه تلاش برای تطبیق دادن آئین با خرد زنده زمانه است و این ماجرا هنوز در حال گذراندن دوران جوانی خود است.با اینهمه آیا این مساله شدنی است ؟یا تا به حال شده است. در یاداشتک بعدی به این خواهم پرداخت.
سوم نوامبر دو هزار و هفت میلادی

یاداشتک سیزدهم.عقل وقرائت عقلانی و عاقلانه از اسلام


یاداشتک ها
یاداشتک سیزدهم
قرائت عقلانی وعاقلانه از اسلام

اسماعیل وفا یغمایی

عرض کنم خدمت دوستان که:در یاداشتکهای قبلی اشارات مختصرکی به قرائتهای حکومتی، فقیهانه ،رسمی و قرائت عارفانه از اسلام عزیز نمودم و به مقداری که امکان پذیر بود وعقل و دانش مختصر بنده قد می داد و باعث خشم و عصبانیت مومنین و مومنات نمیشد حقایقی را خدمت دوستان معروض داشتم و حالا میرسیم به قرائت عقلانی یا عاقلانه از اسلام.
انصاف باید داد که در کنار قرائتهای مختلف از اسلام، از دیرباز تا همین روزگار ما و نه تنها درمیان مترقیون و مترقیات مسلمان بلکه حتی در بین جناحهای مختلف حکومتی و حتی مرتجع ترین و بو گندو ترین ملاها افراد بسیار بسیار زیادی هستند که معتقدند و مینویسند و سخنرانی می کنند و اعلام می نمایند
که اسلام البته و صد در صد دین عقل و خرد است ، همانطور که می گویند
اسلام بحمدالله تعالی دین آزادی و برابری و برادری و صلح و محبت و نرمش است
وهمانطور که ابراز میکنند
اسلام بیش از همه نجات بخش زنان است و در جهان فاسد کنونی هیچ شک و شبهه ای نیست که زنان تحت نظر اسلام خوشبخت ترین و آزادترین و باشعورترین زنان دنیا هستند. در این مسائل به نظر من هم شک و تردیدی روا نیست!، بنابراین لازم است قبل از اینکه به مقوله قرائت عقلانی از دین مبین اسلام بپردازیم در آغاز کار ببینیم خود مقوله عقل و عقلانیت در اسلام ودر متن سند اصلی مسلمانان که به اعتقاد مسلمانان توسط جبرئیل از آسمان به زمین آمده و مورد استناد فقیه و عارف و صوفی و عقل گرا و انقلابی مسلمان است چگونه است و چه وزنی دارد
به درستی نمیدانم ولی فکر می کنم کلمه عقل به صورت اسمي و مصدري آن در قرآن نيامده است ، ولی به صورت مشتقاتش فکر میکنم بارها و حدود چهل پنجاه باری وجود دارد که میتوانیم آن را در قرآن پیدا کنیم. در این رابطه آنچه در قرآن هست، این هست که عقل، به معني قوه فهم و درک و نيروي رساننده به حقيقت آمده و از آن به عنوان وسيله شناخت حقيقت ياد شده است و مشتقات این کلمه در محتوا با معنای واژه (نور) برابر است .
علمای مختلف الالوان اسلام می گویند که قرآن فراوان به تعقل و تفکر و تدبر و تامل و تذکر و چیزهائی که کله و مخ و مخچه آدمیزاد را به کار می اندازد توجه داده و در این زمینه بحث تمام است و حرفی نیست و لاجرم بنده و شما هم بجای نوشتن و خواندن این پرت و پلاها بهتر است برویم و به تعقل و تدبر بپردازیم.
برای اینکه در وادی جستجوی عقل در اسلام واساسا نگاه مذهبی سرگردان نشویم و با لب و لوچه آویخته از عالم تحقیق بر نگردیم باید توجه داشته باشیم فارغ از آنچه ملا و شیخ می گوید و با توجه به قرنها تلاش متفکران مسلمان در این زمینه و خروارها رساله و کتاب و کار تحقیقی،آنچه که در عالم تحقیق و تفسیر علما و بزرگان مورد نظر است توجه به عقل کلی یعنی همان نولج!و یونیورسال انتلکت ! خارجی هاست است و من و شما داریم دنبال عقل ناچیز جزوی می گردیم .شاید بپرسید عقل کلی چیست و عقل جزئی چه حکایتی است عقل عقل است دیگر. جواب این است که نخیر هر عقلی که عقل نیست! و در اسلام عقل انواع مختلف دارد از جمله عقل کلی و عقل جزئی.متفکران مسلمان عقل کلی را همان عقل به درد بخورمیشناسند و معتقدند که عقل کلی همان عقلی است که بواسطه آن میشود خدا را شناخت و آخرت را شناخت و به رستگاری رسید و خلاصه عقل کلی در پائین ترین حدش میشود همان مبحث معرفت و شناختی که اساسا هم در خدمت دین است و شناخت خدا و راه بردن به دنیای دیگر ونه چیز دیگر. در دنیای فلسفه و کلام اسلامی وقتی صحبت از عقل میشود، سقف بالای این عقل را توسط وحی قابل دسترسی میدانند ومسیر سرچشمه را توسط جبرئیل یا عقل‌ کل‌ قابل دریافت می شناسند. باید کاملا دقت کنیم که مقوله عقل‌ در زمینه شناخت اسلامی از نظر ریشه‌ی‌ لغوی‌، به معنای‌ امری‌ است‌ که‌ مطلق‌ را در زمینه آفرینش مقید میکند و هم به معنای امری که انسان را به خدا و حقیقت ملتزم میکند. درنظرگاه اسلام‌ این‌ عقل‌ است‌ که‌ آدمی‌ را در صراط‌ مستقیم‌ حفظ‌ و از گمراهی‌ بازمی‌دارد و درست‌ به‌ همین‌ دلیل‌، بسیاری‌ از آیات‌ قرآن‌، گمراهان‌ را کسانی‌ می‌داند که‌ نمی‌توانند عقلشان‌ را البته در راه و مسیری که سقفش مشخص است و بالاتر از آن هیچ سقفی به رسمیت شناخته نمیشود به‌ کار گیرند و به همین علت تعبیر ات قرآنی‌ لایعقلون‌ و لا یفقهون، معنی اش این نیست که نمی توانند تعقل کنند و برق را اختراع کنند ویا آمپول پنی سیلین بسازند وروی رودخانه پل بزنند و یا راه حلهای اقتصادی پیدا کنند، ویا اسلام را با مدرنیزم و لائیسیته سازگار کنند و تلقی تازه ای از جهنم و بهشت در اختیار مومنان بگذارد تا تهمت آدمسوزی از دامان خدائی که در جهنمش شقاوت و بیرحمی را از هیتلر هم در گذرانده و ادمها را مثل شپش میسوزاند و متاسفانه میلیونها نفر هم به این گردن گذاشته اند و خجالت هم نمیکشند !پاک شود ، نخیر! بلکه منظور این است که این کسان عقلشان را در مسیری مشخص شده و در زیر سقفی معین به کار نمی گیرند یعنی نمیروند دنبال شناخت خدا و آخرت و پیامبر و امام و حقایق فلسفی مورد تایید شرع و دین و سرانجام گردن نهادن مطلق به قید رهبر و مرجع عالیقدری که جانشین ریشدار خدا بر روی زمین است و بدون او اساسا آدم خسر الدنیا و الاخره است و نمیتواند راه به جهان معنوی و نیز اخروی ببرد. این لایعقلونها راه به مسائل فلسفی در حیطه اسلامی می برد و نه چیز دیگر.
در نظرگاه‌ اسلام‌ در تمام وسعتش! این‌ دقیقاً چنین عقلی‌ است‌ که‌ آدمی‌ را در صراط‌ مستقیم‌ حفظ‌ و از گمراهی‌ بازمی‌دارد و درست‌ به‌ همین‌ دلیل‌، بسیاری‌ از آیات‌ قرآن‌، گمراهان‌ را کسانی‌ می‌داند که‌ نمی‌توانند عقلشان‌ را به‌ کار گیرند و طبعا اکثریت این گمراهان هم کسانی هستند که زیر بار هژمونی اسلام هژمونی طلب نمیروند. این چنین تعبیراتی فراوانند مثلا مانند تعبیر قرآنی‌ لایعقلون‌ : (آنها نمی‌فهمند، یا در معنای‌ تحت‌اللفظی‌ آن‌ «آنها عقلشان‌ را به‌ کار نمی‌گیرند»). فعل‌ یعقلون‌ از ریشه‌ی‌ عَقَلَ مشتق‌ شده‌ است‌ که‌ با عَقْلْ هم‌ خانواده‌ است‌. در تعبیر لایفقهون‌ (و آنها نمی‌فهمند)، فعل‌ یفقهون‌ با ریشه‌ی‌ فقاهت‌ هم‌ خانواده‌ است‌ که‌ آن‌ نیز به‌ معنای‌ فهم‌ و دانش‌ است‌. برای اینکه قدرت و نیروی سرسختانه این نوع برداشت و باور را حس کنیم از فقهای کله خشک و بو گندو بگذریم و مثلا ببینیم مولوی بزرگ در مثنوی خود در این زمینه چه نظری دارد.
کل‌ عالم‌ صورت‌ عقل‌ کل‌ است
‌اوست‌ بابای‌ هر آنک‌ اهل‌ دل‌ است
‌جهد کن‌ تا پیر عقل‌ و دین‌ شوی‌
تا چو عقل‌ کل‌، تو باطن‌ بین‌ شوی
‌عقل‌ جزوی‌ عقل‌ استخراج‌ نیست
‌جز پذیرای‌ فن‌ و محتاج‌ نیست‌
عقل‌ جزوی‌، عقل‌ را بدنام‌ کرد
کام‌ دنیا، مرد را بدنام‌ کرد
این‌ جهان‌، یک‌ فکرت‌ است‌ از عقل‌ کل
‌ عقل‌ چون‌ شاه‌ است‌ و صورتها رسل
‌چون‌ مَلَک‌ با عقل‌ یک‌ سررشته‌اند
بهر حکمت‌ را، دو صورت‌ گشته‌اند
میبنیم مولوی‌ نیز عقل‌ کل‌ را عقل‌ مجرد آسمانی و جدا از مادیات‌ می‌داند که‌ محیط‌ بر همه‌ موجودات است و حقایق‌ را‌ درک‌ می‌کند و بر این‌ اساس‌ آن‌ را به‌ معانی وحی‌، فرشتگان‌، عقول‌ انبیا و اولیا به‌ کار می‌برد. مولوی‌، عقل‌ جزوی‌را ا گرچه‌ برای‌ سلوک‌ لازم‌ میداند‌ ولی‌ اعتبار او منوط به اتصال به‌ عقل‌ کل‌ است و پس‌ از آن‌ باید در عقل‌ کل‌ فانی‌ شود.
در این زمینه با پهنه واقعا بزرگ و رنگارنگ و تاریک و روشنی روبرو هستیم که گاه سرگیجه آور و گاه حیران کننده و گاه نیز باید انصاف داد که بسیار زیبا و جذاب است. به عنوان نمونه وقتی که در این زمینه و نه فقط در چارچوب محدود اسلامی متوجه میشویم که جهان هستی تجسم مادی عقل کل می تواند باشد و شعور عظیم حاکم بر چهان خود را در هیئت هستی مجسم نوده و از همین شعور است که طبیعت می تواند صاحب شعور باشد و در پروراندن یک سیب یا یک گل از این شعور بهره ببرد نفسمان از حیرت بند می آید. در هر حال می شود در صورت علاقه وارد این دنیا بشویم و مقوله عقل کلی را بیشتر و بهتر بشناسیم، اما وقتی میخواهیم در باره مقوله قرائت عقلانی از اسلام صحبت کنیم نمی توانیم در این دایره که هم ستون و هم سقفش را اسلام زده و هیچکس از مرتجع ترین مسلمانان تا انقلابی ترینشان در این زمینه بحثی ندارند و در هر حال سقف عقلشان را اعتقاداتشان و مذهبشان تعیین می کند و نه پروازهای دائم خرد در تغییر و تحول متوقف شویم. در اینجا ما با یک عقل کلی که مشروعیت خودش را از آسمان و مذهب می گیرد و علیرغم وسعت و رازهایش از حصار شریعت و فلسفه مربوط به شریعت می گیرد نمی توانیم خودمان را راضی کنیم و در پرتو این عقل نمی توانیم به قرائت عقلانی از اسلام دست یابیم. در اینجا ما بیشتر با نوعی دیگر از عقل و عقلانیت سر و کار خواهیم داشت که در یاداشتک بعدی به آن می پردازم.
ادامه دارد.
سوم نوامبر دو هزار و هفت میلادی.