دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۲ آذر ۹, شنبه

هفت حصار .اسماعیل وفا یغمائی



هفت حصار
اسماعیل وفا یغمائی
*** 
در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندین حجره،
 در هر حجره چندین مرد در زنجیر ... 
احمد شاملو
از ما میپرسند چرا حالا زبان باز کرده اید؟.چرا حالا دارید گذشته را نقد میکنید و به مخالفت بر میخیزید؟. مگر قبل از این نمی فهمیدید؟. تمام چیزهائی را که میگوئید با تمام عیوبش در گذشته اتفاق افتاده است چرا پس از سی سال یادتان افتاده است که اینها نادرست و غلط وضد انسانی بوده است؟ که اینها کمر جنبش را شکسته و فلجش کرده است؟نقش خود شما در آنزمان چه بوده است؟
باید گفت تمام این سئوالات درست است.
پرسنده این سئوالات اگر آخوندها باشند ما جواب نمیگوئیم. دشمنی که ما را سالها کشته است پاسخی از ما نخواهد شنید.
اگر سئوال کنندگان اهل درد نباشند و فقط بخواهند اوقات بیکاری خود را با طعنه ای به ما درد کشیدگان سوخته جان  دشنه بر سینه و پشت پر کنند ما سکوت میکنیم و لبخند میزنیم.
اما اگر سئوال کنندگان اهل درد و شناخت باشند حتما پاسخ میدهیم. باید پاسخ بدهیم ، برای اینکه حقیقت آشکار شود و تجربه ما به کار ایندگان آید که در این دوزخها که همه چیز ما را سوزاندبه دام نیفتند.
بعنوان مقدمه باید تاکید کنم ما، یعنی نسل سیاسی  پرورده شده در فاصله سالهای چهل و هشت تا پنجاه و هفت، و نسلی که به این نسل در فاصله سالهای بعد پیوست ، نسلی است که به نظر من با تمام محاسن و عیوبش تکرار نمیشود. این نسل چه مذهبی و مجاهد ش،و چه غیر مذهبی مارکسیست فدائی اش، نسلی آرمانگرا و از خود گذشته و نوین و شجاع بود که آمده بود و آماده بود که به سهم خود و با تمام توان خود سرنوشت میهن و ملت خود را با فدای هست و نیست خود تغییر دهد.  
از اصلی ترین مختصات این نسل داشتن ایدئولوژی یا برگزیدن و سپس محصور شدن در یک ایدئولوژی خاص با تمام نقاط قوت و ضعفش بود تا بتواند بجنگد.ما در نخستین گام برای جنگیدن به درون یک حصار ایدئولوژیک رفتیم و سپس حصارهای دیگر. نخستین حصار حصار ایدئولوزی بود. برای اینکه بدانید و روشن شود که چرا این چنین شد و چرا ما تا به پایان سوختیم و سپس زبان باز کردیم باید حصارها را بشناسیم. ما ساکنان تسلیم و رضامند و یا به اجبار و ناخواسته  هفت حصار بودیم
حصار اول:   ایدئولوژی 
ما یک ایدئولوژی را برگزیدیم یا در مسیر یک ایدئولوژی قرار گرفتیم و توسط این ایدئولوژی جذب شدیم. برای رزمیدن باید الگوئی داشت.باید نوعی آگاهی تراش خورده و روشن از روابط هستی خود با هستیهای پیرامون خود داشت.
باید مجموعه ای پذیرفته شده از احکام ارزشی داشت تا بما هویت بدهد، بما همبستگی بدهد،فرا دستی ما را بر دیگران تامین کند تا بتوانیم جلو برویم،باید بتواند عملکردهای ما را با دستگاه ارزشی خود توجیه کند،مثلا ترک خانواده و همسر و فرزند و شغل،تحمل رنجها، پذیرفتن مرگ در راه آزادی و از پای در آوردن دشمن و قاطع و تیز حرکت کردن و....
 نمیخواهم و امکان ندارد در اینجا از چند و چون و شکل و محتوای ایدئولوژی بگویم. و بگویم این آگاهی و رابطه ما با هستیها و مسائل چقدر مبتنی بر حقیقت بود و چه اندازه مبتنی بر تصور، تخیل یا توهم ،فقط اشاره میکنم ما خود خواسته به درون حصار مقدس شده یک ایدئولوژی که دیوارهای قدیمی اش از صدر اسلام، و دیوارها و برج های تازه اش از دوران جدید و توسط بنیادگذارن مجاهدین بنا شده بود پا گذاشتیم تا محافظت شویم و در زمره محافظان ملت و میهن خود در آئیم و از آن پس تنظیم رابطه ما با خود، جامعه، انسان و ملت و میهن و حتی روابط شخصی مان را این ایدئولوژی تعیین میکرد.
با این ایدئولوژی در بالاترین سقف فلسفی خود،همانطور که یک عابد مومن خود را با عبادت به خدا متصل میکند و همزمان میپندارد تحت حمایت اوست و در قدرت او شریک شده است،ما فکر میکردیم تحت حمایت و در ارتباط با روح جهان یعنی خدا قرار داریم و شکست ناپذیر و جاودانه ایم. ما آمده بودیم تا همه چیز خود را بدهیم ولی در این جهان بی پایان فقط و فقط معنائی داشته باشیم. من خود بعنوان تنی از این نسل و کسی که میتوانست به عنوان یک انسان معمولی زندگی موفق و خوبی داشته باشد به دنبال این آرزو و آرمان زندگی معمولی را ترک کردم.در این امتداد، ما خود کما بیش در این ایدئولوژی استحاله شده و تبدیل به دیوارها و برجکها شدیم. خروج از این حصار یعنی ارتداد، یعنی گسستن ازخدا و انقلاب و مردم، یعنی بی معنا شدن و عادی شدن و تبدیل به جسم خالص شدن و یعنی خسران و نابودی. در این زمینه یک کتاب حرف هست . به همین اکتفا میکنم و همین قدر اشاره میکنم اگر چه من دیگر از آن ایدئولوژی گسسته ام و دیگر اعتقاد ندارم مسائل مختلف زندگی امروزه را باید با تفکر انسانی هرچند پیامبر،در هزار و چهارصد سال قبل محک زد اما پنهان نمیکنم در جستجوی معنائی برای هستی بودن و تنظیم رابطه با آن برایمن وجود دارد و این بار بی آنکه در پی جاودانگی باشم میخواهم انسانی باشم که در چنبره ابتذال و روزمرگی معمول اسیر نیست.یعنی هنوز سودای ایدئولوژی وجود دارد
حصار دوم: تشکیلات
دیر یا زود، درخارج از زندان یا در زندانها ما به تشکیلات وصل شدیم. تشکیلات را پذیرفتیم.تشکیلاتی شدیم.
تشکیلات جسم آهنین و پولادین ایدئولوژی ما و نمادمادی و اجتماعی آن بود. تشکیلات یک هویت بود. یک نیروی مهیب و ناپیدای مقدس.فراتر از همه ما بود. ما در یک سازمان چریکی تشکیلاتی شده بودیم .
دستورمیشنیدیم :
تشکیلات گفته: بیائید، بروید، ازدواج کنید، طلاق بدهید، با خانواده قطع ارتباط کنید،
امکانتتان را بدهید، امکانات را بگیرید و... بعدها بکشید، کشته شوید،وما می
پذیرفتیم.
و میگفتیم و دستور میدادیم:
تشکیلات گفته: بیائید، بروید، ازدواج کنید، طلاق بدهید، با خانواده قطع ارتباط کنید، امکانتتان را بدهید، امکانات را بگیرید و... بعدها بکشید، کشته شوید،و میپذیرفتند.
تشکیلات نیروی مقدس جمعی ما بود و ما در درون آن می زیستیم. او یک غول یک هویت،  و چنانکه در فیلم ترمیناتور،یک ترمیناتور بی مرگ و فوق العاده نیرومند بود که بمدد آن جلو میرفتیم میجنگیدیم وفکر میکردیم.ما با تمام وجود از تشکیلات و سلامت او دفاع میکردیم و در مقابل توسط او محافظت میشدیم.
تشکیلات حصار دوم و لازم بودو این تشکیلات که از زمان محمد حنیف ایجاد شده بود  سرانجام از سال 1364  و انقلاب ایدئولوژیک  همراه با ایدئولوزی یکسره به تصرف ودر اختیار رهبران قرار گرفت وبه باور امروز من از آن روز که در سال 1364 رهبر اعلام کرد جای حلقه های ازدواج ما در وسط آرم سازمان باید باشد(نقل به مفهوم) ربوده شد. 
ما دیگر از زمره ذرات و صاحبان روح آن نبودیم بلکه با قدرت گرفتن علی الطلاق رهبران،تبدیل به ابزارهای بیرونی و جدا شده از او شده بودیم بی آنکه بدانیم. تشکیلات دیگر از این پس ابزاری بود که اندک اندک   اگر لازم بود نیرویش بر ضد ما و برای خرد کردن ما بکار گرفته میشد و عجبا که هنوز میتوانست بمدد ایدئولوزی غارت شده از نیروی تک تک خود ما برای خرد کردن خود ما استفاده کند! و کرد!. تشکیلات که این همه جان فدای حفظ آن شده و دارائی مشترک ما بود حالا در زمره اموال و دارائی های چند تن معدود بود،از زمره دارائیهای اربابان، و ما بردگان بودیم. بردگان تشکیلاتی و ایدئولوژیک .آنان مقدسترین و بهترین اربابان شدند وما بهترین و رام ترین و رضامند ترین بردگان جهان.
حصار سوم:   رژیم خمینی 
مبارزه مسلحانه پیشرس و نادرست که بفرمان رهبرو در رابطه با ملائی مرتجع که در میان بخشهای عظیمی از مردم هنوز مشروعیت سیاسی ومذهبی داشت شروع شد دریائی از خون فرو ریخت.در سال شصت اعلام میشد که روزی صد و بیست عملیات مسلحانه انجام میگیرد و از سوی دیگر تا روزی دویست اعدام.شکنجه گاهها رونق گرفت وهر روز دهها گور پیکرهای جوان را در سراسر ایران بلعید. ایدئولوژی و تشکیلات فرمان دادند و ما اجرا کردیم و درآنسوی رودخانه خونهای فرو ریخته حصار سوم سر بر آورد.حصار رژیم خمینی.این حصار قبل از این بصورت سیاسی و ایدئولوژیک از همان دوران شاه تا حدودی برای ما وجود داشت ولی حالا تبدیل به حصاری نظامی شده بود.ماباید میجنگیدیم اگر ضعف نشان میدادیم به خیانت کشیده میشدیم.رودخانه خون که بر راه افتاد این حصار سر بفلک سود و بر کنگره های آن هزاران جمجمه خونین از پدران و مادران و برادران و فرزندان ما ظاهر شد . ما دیگر نمی توانستیم مثل دوران فاز سیاسی یادوران شاه اگر نمیکشیدیم یا اختلاف پیدا میکردیم تشکیلات و ایدئولوژی را ترک کنیم و مثلا به گروه دیگری بپیوندیم. با این حصارهول، حصار تشکیلاتی پر قدرت تر، و حصار ایدئولوژیک ضخیم تر شد. در این مرحله ضعف تشکیلاتی ایدئولوژیک یعنی خیانت مستقیم به خدا و خلق و ترک سازمان یعنی در خدمت خمینی ودشمن در آمدن و یا کشته شدن.
حصارچهارم: غربت و خارج کشور
در پایان سال 1360 و پس از فاجعه کشتاربیرحمانه  مجاهد خلق موسی خیابانی، ستون اصلی در داخل کشور و کشتار همراهانش، پروسه جابجائی و عقب نشینی شروع شد و در سال 1361 شدت گرفت. پیش از آن رهبر تنها چند هفته پس از شروع مبارزه مسلحانه پرواز تاریخساز فرموده بود و معلوم نیست به تاسی از کدام رهبر انقلابی در طول تاریخ مبارزات انقلابی میهن را ترک کرده بود.تشکیلات این را ، یعنی عقب نشینی رااعلام نکرد و هرگز نگفت که جنبش ضربه خورده و اکثریت قریب به اتفاق نیروهایش  حتی علی زرکش در سال 1361 روانه خارج کشور شده است(من خود علی زرکش را در آذر سال 1361 در پاریس دیدم) ولی حقیقت این بود. 
ماآواره غربت و خارجه نشین شدیم.دیوارهای غربت و غرب، حصار چهارم بود و مادر هراس از این حصارو برای در هم شکستن غربت و بیگانگی با سرزمینهائی که هرگز قصد آمدن به آنها را نداشتیم بیشتر به حصارهای اول و دوم پناه بردیم.
اندک افرادی رفتند ولی اکثریت ماندند.نا آگاهی از اینکه ما همه به خارج عقب نشینی کرده ایم، و خیال اینکه به دستور تشکیلات آمده ایم تا مثلا در پاریس و لندن مبارزه کنیم! موجب شد تا حصار چهارم بیشتر ما را فشرده کند و به درون حصارهای قبلی براند.در این روزگار ماجرای انقلاب ایدئولوژیک رخ داد و حصارهای اول و دوم مطلقا سر بفلک کشید و کلید دروازه های آن در دستهای رهبران قرار گرفت و ما نیز شاکر و شادمان بودیم و غافل از اینکه در درون چهار حصار که دو حصار اولیه از محتوای خود در حال خالی شدن و تبدیل به زندان شدنند در حال تنفسیم.
حصار پنجم: جغرافیای عراق
پس از سفر مسعود و مریم رجوی به عراق و اقامت در عراق بدنه اصلی تشکیلات و اعضایش روانه عراق شدند.ما به سرزمینی پا نهادیم که با ایران در حال جنگ بود. آری ایران در دست رژیم ملایان بود و ملایان مرتجع و خونریز بودند ولی ساده دلی است اگر فکر کنیم کسانی که میجنگیدند و در دفاع از میهن خود کشته میشدند همه سودای محبت خمینی را در سر داشتند.در سال 1937 هنگامی که ژاپن به چین حمله کرد مائو سالها بود که با چیانکایچک میجنگید با شروع جنگ زاپن مائو و چیانکایچک هردو علیه ژاپن جنگیدند و پس از جنگ مائو دوباره با چیانکایچک روبرو شد و او را شکست داد. تفاوت مائو اما با ما این بود که او در میان مردم خود بود و جنگ را به درستی شروع کرده بود و مادر پی جنگی زودرس آواره جهان بودیم و پایمان بر خاک میهنمان سفت نبود،با این همه ایدئولوژی و تشکیلات که این بار فرمانش مطلقا در دست رهبر بودفرمان داد و ما شادمان از اینکه به جوار میهن خود میآئیم تا بجنگیم به عراق آمدیم .
در عراق حصار نیرومند پنجم در پس دیوارهای غربت سر بر آورد.اگر درکشورهای خارج میشد در خیابان قدم زد یا دچار تضاد شد و تشکیلات را ترک کرد در عراق به هیچوجه نمی شد.زندگی ما محصور در چند ساختمان و پایگاه  در شهرهای مختلف یا پایگاههای چریکی در بیابانهای مرزی بود و همه چیز کنترل شده و حساب شده. خطر در همه جا وجود داشت. باید مسلح و جمعی حرکت میکردیم. باید برگه عبور داشته باشیم. لحظه به لحظه روز و شبمان روی چک لیست مشخص بود . اگر کسی فرار میکرد به دست نیروهای عراقی میافتاد. البته در آن ایام بمدد شور انقلابی دائما تحریک شده و سیلاب خون چریکهای مجاهدی که روانه ایران میشدند و اکثرا جان میباختند خیلی کم دچار تضاد میشدیم و همه سودای مبارزه داشتیم. اما حصار پنجم با دیوارهای خارا و نفوذ ناپذیرش واقعی بود.  
حصار ششم: حصار اشرف
در درون عراق حصار ششم از سال 1366 سر بر آورد. اشرف. قرارگاه و دژی وسیع و تا دندان مسلح و نظامی، که همه در آن میزیستیم در آن میساختیم ، میجنگیدیم، عشق میورزیدیم،میمردیم و در گورستان آن مدفون میشدیم. 
اشرف برای ما مقدس بود. ما در آن رنجها را با صبوری و حوصله و ایمان میپذیرفتیم. هیچگاه فکر نمیکردیم که این حصار زندان ماست و زندان ما نبود و اندک اندک شد. جبرها از راه رسیدند که رهبر از همان سال 1360 و شروع مبارزه مسلحانه با تازیانه معلولها و جبرها به جلو رانده میشد وتمام کنش و واکنشهایش از همان پرواز تاریخساز نخست تا پرواز به عراق ودر این میان انقلاب ایدئولوزیک و حوادث بعدی معلول تازیانه بیرحم جبرهائی بود که خود کلید آن را با خودخواهی و بیخردی زده بود. او هیچگاه شجاعت این را نشان نداد که معلولها و جبرها را در هم شکند و راهبرانه راهی درست انتخاب کند .این چنین ما نیز در امتداد جبرهای رهبر به جلو رانده شدیم و  میشدیم.
از سال هزار سیصد و شصت و هشت به بعد اندک اندک سیمای مهربان و مقدس تشکیلات و ایدئولوژی دگرگون شد.صدها و هزاران ساعت جلسه،دقت کنید! حدودیک چهارم قرن (از سال1368تا حوالی سال 1380) جلسات مختلف تشکیلاتی ایدئولوژیک و سیاسی، جلسات عبور از تنگه، امام زمان،طلاقهای جمعی، حل مسائل فردیت و جنسیت، صلیب، کوره ، تنور،قبول هژمونی زنان، بندهای الف، ب، ج والخ...، برای تک تک ما در درون حصارهای غیر قابل گریز مادی، حصاری ذهنی و ایدئولوژیک ساخته بود و میساخت که اگر چه قابل رویت بصورت مادی نبود ولی از تمام حصارها نیرومند تر بود.
در این حصارودر ادامه این کارکردها و در پس دیوارهای اشرف و سایر پایگاهها در هر آنجائی که سازمان فعال بود، در چهار چوب اندیشه ناروا و بیمار رهبری مستبد باید تمام هست و نیست فکری ،وجدانی، انسانی، عاطفی واعتقادی و سیاسی زاویه دار با خواست رهبران ما خرد و نابود میشد و دوباره باز سازی میشد تا ما تمام و کمال در رهبران ذوب شویم و تبدیل به آنان شویم و در خدمت آرمان مقدسی! که آنان ادعای آن را داشتند قرار گیریم. 
هزاران بار در جلسات اعلام شد در مسعود ذوب شوید وهویتی نو پیدا کنید و بر این روال هر ابزاری را بکار گرفتند غافل از اینکه انسان پیش از مسعود هویتی خاص پیدا کرده است ونمیشود دوباره او را خلق کرددر حقیقت ، خلق نوین ، خلق انسانهائی بود که مطلقا تبدیل به سلولهای تشکیلاتی شوند که فرمانش در دست رهبر بود و این چنین سازمان بنظر من از محتوای انسانی خود تهی شد و انسان در این سازمان تبدیل به هیزمی شد که میتوان برای گرم کردن فضای سیاسی مورد علاقه رهبران بکار گرفته شود در همین جا تاکید میکنم سالهاست که علیرغم شعارهای دهان پر کن در این تشکیلات در عمق ،کرامت و حیات انسانی فاقد ارزش است.
بدون درک این پروسه بیست و پنجساله شگفت،هرگز و هرگز تاکید میکنم هرگز نمیتوان فهمید که چرا رهبران از این همه مرگ و کشتار خم به ابرو نمی آورند، زیرا در قاموس آنان این ما نیستیم که میمیریم و کشته میشویم  بلکه این آنانند که دارند بها میپردازند و وجودخود یعنی ما را نثار میکنند.ما صدها بار شفاهی و کتبی تعهد داده ایم. ما صدها بار در جلسات خود را خرد کرده ایم و ذوب شده ایم تا دو باره زاده شویم وچون در آنان ذوب و زاده شده ایم این ما نیستیم که میمیریم بلکه منت پذیر دو تنی هستیم که بما اجازه داده اند تا در آنها ذوب شویم و با مرگ خود به رستگاری جاودان دست یابیم. در این مرحله باید روانشناسی به تفسیر راهبران بپردازد که پای سیاست لنگ است.
در این دنیای شگفت مرگ عین زندگی است و در این دنیای شگفت است که میتوان سیمای راستین مهر تابان و رهبری عقیدتی را دید وبه ژرفای اندیشه آنان راه برد و ذات و ماهیت آنان را شناخت و در این دنیای شگفت است که میتوان فهمید شماری از کسانی که یک چهارم قرن در جلسات مختلف مورد ذوب قرار گرفته اند چرا نمیخواهند و نه میتوانند از درون حصارها برون آیند.
همچنین میتوان دانست که رهبر عقیدتی به روشنی درک کرده بود که حصار تو در توی اشرف و عراق بطور مادی ضامن سلامت تمام حصارهای دیگر است و خیالش آسوده بود تا عراق و اشرف هست  همه چیز هست و حتی امروز پس از سقوط عراق صدام و بر باد رفتن همه چیز میتوان فهمید آخرین تضمین باقیماندن تشکیلات انقلاب کرده در جلسات بیست و پنجساله، در تفکر آنان حفظ لیبرتی حتی با سنگین ترین بهاست که با نبودن لیبرتی، بخش اعظم تضمین سلامت تشکیلاتی حفاظت شده در جغرافیای مسدود عراق از بین میرود و همچنین منبع سوخت رسانی و تغذیه رسانی به جلسات خارج کشور و کنفرانسها که لیبرتی است نابود میشود که هر کشتار و هر حمله و هر حادثه در لیبرتی میتواند بازار سیاست را در خارجه و فرنگ رونق بخشد .
اگر میخواهید قضیه را خوب درک کنید لیبرتی را حذف کنید و ببینید چقدر از هیاهوی خارج بر جای میماند و نیز چقدر پاسخگوئی به راهی نوین که راهبران از آن یا فراریند و یا درتوضیح   آن ناتوان، روی میز کار خود را مینمایاند.در همین نقطه میتوان علت ادامه اعتصاب غذای بیرحمانه لیبرتی راو نیز پافشاری راهبران را در حالیکه دهها انسان،بخاطر هفت تنی که هرگز بازپس داده نخواهند شد ا  در آستانه مرگند رانیز به روشنی فهمید و نیز فهمید چرا اعتصابیون دل بمرگ نهاده اند.
حصار هفتم: اعتماد و ایمان وعواطف و احساسات
اقرار میکنم که پیرامون و در درون تک تک ما تا سالها وسالها دیوار اعتماد و ایمان و اعتقاد و وفاداری به مسعود رجوی بعنوان سمبل نیروی جمعی ما، وروح زنده ایدئولوژیک ما ، کشیده شده بود و ما در پناه دیوارهای این زیباترین حصار! هرگز احساس نمیکردیم در درون حصارهای متعدد محبوسیم، و مدتهاست آنچه که هست، آنچه که میپنداشتیم نمی باشد.
اجساد برادران و خواهران و دوستان ما که تیر باران شده بودند بر شانه های ما سنگینی میکرد، سنگینی رنجهای پدران و مادرانی را که دور از ما مردند و ما بخاطر مبارزه زندگی آنها را تلخ کردیم با ما بود. ما این همه را بمدد این حصار یعنی اعتقاد و ایمان و اعتماد به رهبر تحمل میکردیم و مطلقا نمی توانستیم باور کنیم که فاجعه ای مهیب در حال شکل گیری است و بسا مشکلات و اشتباهات از آغاز وجود داشته است. 
بر پایه و با اتکا به مقوله اعتماد و اعتقاد در طول سی سال تمام عواطف و احساسات ما به شیادانه ترین و بیرحمانه ترین وضعی به بازی گرفته شد و ما بارها و بارها غرقه در عواطف و احساسات به بازی گرفته شده به روی خود و نزدیکترین کسان از دوستان خود و تا زن و شوهر و فرزند خود تیغ کشیدیم و رهبران با رضایت ما را نگریستند. رهبر روزی خمینی را به این علت دجال خواند که با عواطف و احساسات دیگران و پیروان خود بازی کرده بود و گفت دجال یعنی کسی که با عواطف و احساسات دیگران بازی کند( نقل بمضمون) امروز باید ببیند خود چه کرده است.
حصار اعتماد و اعتقاد و وفاداری و احساسات و عواطف، بمثابه قویترین حصار،حتی تا سالها پس از خروج از تشکیلات با ما بود. بعنوان مثل خود من در سال 1372 از تشکیلات خارج شدم وایدئولوژی را به کناری نهادم. در سال 1372 من مردی 39 ساله بودم که بسیاری از حصارها برای من فرو ریخته بود ولی حصار وفاداری و اعتقاد و ایمان  و عواطف من به رهبر، نیرومند و مستحکم بر سر جایش بود.به همین دلیل سالها در شورای ملی مقاومت ایام میانسالی خود را هزینه کردم و حتی وقتی در سال 2004 میلادی از شورا استعفا دادم باز هم تا سال دو هزار و هشت مدافع مسعود رجوی و کلیت جنبش او بودم و بفرجام در سال 2011 بود که با تلخی فهمیدم ماجرا دیگرست و به تعبیر مانس اشپر بر، در کتاب «قطره اشکی در اقیانوس» پس از39 سال دری را که به روی هیچ گشوده میشد باز کردم تا افق را بنگرم.
این تجربه شخصی من بود. کسی که در سال 1372 یعنی سالهائی که میشد کمابیش  و بدون مشکلات زیاد پا به بیرون تشکیلات نهاد، از تشکیلات بیرون آمدم. داستان دیگرانی که در سالهای بعد قصد خروج کردند بسیار تلختر از این هاست، و بسیار بسیار مفصل، و غرض از این اشاره اندک این بود که بدانید برای خروج باید هفت حصار را فرو ریخت ونیز این اشارات اهرمی باشد برای شناخت درست تر رهبران و کارگزاران اطراف آنها، و ماجرای تلخی که در لیبرتی ادامه دارد.
رهبران در ماجرای لیبرتی دارند با فدای اعضا از خود مایه میگذارند! رهبران هر روز در ظاهر غذا میخورند ولی در کادر ایدئولوژیک آنها هستند که دارند رنج میکشند ومیمیرند نه افراد و اعتصابیون! که اعتصابیون سالهاست وجود ندارند و در وجود رهبران ذوب و نابود شده اند و حتی اگر از آنها بپرسید تردید ندارم که شماری خواهند گفت این برادر است و خواهر است که اعتصاب غذا کرده است و نه ما.اگر  میرزا بنویسها و شاعران و ادیبان نفرینگر و بی اعتقاد اطراف دستگاه رهبر که دهها مقاله در لزوم اعتصاب غذا نوشته اند و خود هر روز تا خرخره میخورند،با تمام نفرینهای عالم مرا بنوازند برای من تردید وجود ندارد که معتقدان خلص حتی فارغ از نیروی جمعی،هنوز در درون هفت حصار  و خارج از واقعیات جهان بیرونی تنفس میکنند ورو به سوی مرگ میروند.
***
سخن پایان
آردها بیخته شده و الکها از دو سوآویخته شده است.خمینی و خامنه ای کشتند و سوختند و بردند و حکومت کردند ودر اینسو رهبران تا ته ،و تا پایان، سوداهایشان را بر نسل ما آزمودند.ما، بنظر من دیگر یک تجربه ایم.نسل امروز و فردا راه خود را خواهد رفت.حصارها فرو خواهد ریخت و بدون تردید آزادی خود را به دست خواهد آورد،اما تجربه نسل سوخته ما که تا آخرین تکه استخوان وسلول در راستای تفکری ناروا و نادرست سوخت و تراشیده شد و مورد بیرحمانه ترین و گاه ناصادقانه ترین عملکردهای راهبران قرار گرفت باید بماند . باید ثبت شود و باید دیگر هرگز تکرار نشود  و نیز وقتی میخواهید سرنوشت نسل ما را ارزیابی کنید واز دیر زبان باز کردن ما بر می آشوبید بیاد آرید که ما میبایست از درون هفت حصار خارج شویم و بیاد نسلی که تا پایان در سودای آزادی سوخت زمزمه کنید.
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
حقوق بندگی مخلصانه یاد ارید د آرید
چو لطف باده کند جلوه در رخ ساقی
ز عاشقان بسرود و ترانه یاد آرید  
چو در میان مراد آورید دست امید
ز عهد صحبت ما در میانه یاد آرید  
سمند دولت اگر چند سرکشیده رود
زهمرهان به سر تازیانه یاد آرد
اسماعیل وفا یغمائی
سی نوامبر 2013 میلادی
***
برای شناخت نگاه وفادارنه و مقوله اعتقاد و ایمان بد نیست در پایان مقاله شعری را که سی سال قبل در ستایش حصار یعنی سازمان مجاهدین سروده ام و در مجموعه حصار با ستایشی گران از رهبر نشر شده است بخوانید.

حصار*

سربلند،سرخ،سهمگین.
خیره سر،دلیر،آتشین
خون به روی خون، رگ به روی رگ

استخوان براستخوان.
سخت-
بافته
تافته به هم ز تارهای آهنین
با تنی زسنگِ خاره و دلی زابر واشک وعشق
ایستاده ای
درهجومِ دشمنان خلق استوار
برستیغِ کارزار
ای حصار!



***
-ای حصار!
-خانه ی عقاب وآفتاب
-زادگاه و مهدِ پویش و نبرد وانقلاب
سال ها گذشت
رنج ها نثار شد
اشک ها به روی برج و باروی تو ریخت
استخوان بسی ز بهر خشت خشتِ تو شکست و سینه ها و قلب ها
گسیخت
تا برآﺌﯽ و ببالی و بمانی ای سربلندِ آسمانه پایدار
وبغرد و ببارد ازستیغِ تو
(سنگرِ نبرد خلق)
رعد انقلاب وآذرخش کارزار

***
-ای حصار!
من ترا به دشمنان تو
(که دشمنان خلق)
شاه و شحنگان
و ز راه ماندگان و خاﺌنان شناختم
و به سوی تو شتافتم
به پای جان
دیدمت-
که قفل گشته ای تو از برون نه از درون*
وکلید فتح توست رهسپردن و گذرزهفت خوان رنج وهفت شهرعشق!

 ***
-ای حصار!
بی تو جبهه ی نبرد توده ها گسسته است
(همچو ابرهای پاره پاره وعقیم
با تو جبهه ی عظیم خلق
همچو ابرهای بارور- خیزگاه آذرخشِ سرخ
برحیات وهستی ستمگران
با تو دشمنان به بیم
با تو زندگی هماره در جهش!
با توقلب رزم پرطپش!
با تو فتح پیش روست
با تو قصه ی شکست توده ها-
سراب
با تو خلق رنجدیده همسفر
با هزارکاروان آفتاب
در تو
با تو، ای حصار مهربان و سهمگین
-ای حصار
لحظه لحظه ی جوانی و شباب ما
(اگرچه در ستیز و رنج)
باغ باغ
دشت دشت
چمن چمن
غرق شبنم و طراوتست ولاله زار
با تو فصلِ واپسین عمر نیز
با هزارها هزار امید نو شکفته همسفر
هرخزان
طلایه دار نو به نو بهار
-ای حصار، زین سبب
هم مرا تو گاهواره باش
هم مزار

9\ مهرماه\1362

۱۳۹۲ آذر ۸, جمعه

یک درخواست و یک جواب و نظر شادروان استاد معین. اسماعیل وفا یغمائی

امروز صبح متوجه یاداشتی شدم که از  مسئول یا یکی از اعضای رادیو ایر آوا در قسمت پیامهای فیس بوک من ارسال شده بود. پیام این چنین است.
  • پنج‌شنبه
  • Narges Ghaffari II-Radio Irava
    Narges Ghaffari II-Radio Irava

    با سلام دقایقی پیش متوجه شدم که لینک مصاحبه شنیداری رادیو ایرآوا با آقای خزایی، با عنوان "برای آزادی 7 گروگان اشرفی به غیر از اعتصاب غذا چه می توان کرد؟" را در وبلاگ دریچه زرد منتشر کرده اید. از شما خواهش می کنم این لینک را بلافاصله از صفحه تان بردارید چون من به هیچ وجه مایل به انتشار تولیداتم در سایت افرادی که مشکوک به همکاری با رژیم هستند، نیستم. این کار بدون اجازه من صورت گرفته است. با احترام نرگس غفاری رادیو ایرآوا
    من جواب این بانوی محترم را که مرا مشکوک به همکاری با رژیم دانسته اند به اینصورت دادم و لینک را برداشتم و غیر فعال کردم.

    • Esmailvafa Yaghmahie
      Esmailvafa Yaghmahie

      خانم سلام. اولا کمی تامل بفرمائید و ادب داشته باشید. ثانیا همکاری !در باره همکاری با رژیم کمی شرم بفرمائید اگر هر منتقدی بعد از اینکه هست و نیست سیاسی اش را حماقتهای یک ولی فقیه نو بباد داده رژیمی است باید برای رژیمی بودن هزاران نفر عزا گرفت!!. رژیمی کسی است که پاسخ تمام کسان را با سرکوب میدهد و هر عضو مستعفی را مامور وزارت اطلاعات میداند. .بروید و کمی به فضاحتهای کسانی که غیر مشکوک هستند فکر کنید.ثالثا لینک دادن به رضایت و عدم رضایت سرکار ربطی ندارد ولی به دلیل اینکه من به نظرات دیگران احترام میگذارم لینک را بر میدارم ولی نظرات باقی میماند. رابعا مشکل بر سر لینک نیست بر سر نظراتی است که در باره این بزرگوار دارای اخلاق حسنه که آوازه اش را همه شنیده اندمیدهند. دست آخر شماها میخواهید با این نوع تفکر پوسیده و عدم پذریش یک انتقاد بر ایران حکم برانید. واقعا شما یک خبرنگار و ژورتنایست متعهد هستید؟در هر حال شب دراز است و قلندر بیدار حقایق روشن خواهد شد موفق باشید
      و اما بعد از این پرسش و پاسخ
      فقیرکه از مدتها سئوالی در ذهن از نام جالب این رسانه داشتم از سر کنجکاوی به فرهنگ لغت استاد معین مراجعه کردم تا معنای ایر آوا را بدانم جواب استاد معین چنین بود .

      ***

      ایر.فرهنگ فارسی معین 

      (اِ.) 1 - دمل و جوش های ریز با خارش و سوزش بسیار. 2 - آلت تناسلی  ونره ی مرد.

      با توجه به نظر استاد معین:
       اولا: من دانستم چرا این رسانه محترم یعنی ایر+آوا  با افرادی آنچنان مصاحبه  میکند. 
      ثانیا: من از این پس مطلقا دیگر از رادیو «ایر آوا» هم به دلیل عدم رضایت مسئول، آن و هم به دلیل نظر استاد معین که ممکن است خطراتی طبی و بهداشتی و اخلاقی متوجه وب دریچه زرد بکند  و من مجبور شوم دریچه را برای معالجه به نزد پزشک بیماریهای ناجور ببرم که جوشها و زخمهای واگیر دار عقیدتی و سیاسی اش را معالجه کند لینک نخواهم داد و از دوستان و علاقمندان نیز میخواهم هنگام نزدیکی با این رسانه محترم متوجه باشند!.
      ثالثا: و در ضمن،  با توضیح  شادروان استاد معین و ترکیب پر معنای «ایر+آوا »بخوبی متوجه شدم که چرا میتوان شاملو را بدتر از پاسدار دانست به مرضیه توهین کرد،و یک شاعر و نویسنده ایرانی را با چهل سال سابقه سیاسی و فرهنگی و سرودن بیست مجموعه شعر در مخالفت با استبداد و ارتجاع و نوشتن صدها مقاله و گزارش و ترانه و سرود به دلیل انتقاد و مخالفت با تفکری که طبل رسوائی اش به صدا در آمده است و بمدد خون و جسد  و از جمله با به دندان کشیدن اجساد بیرمق اعتصابیون میخواهد اشتباهاتش را بپوشاند  و هیچ انتقاد و ایرادی را نپذیردمشکوک به همکاری با رژیمی دانست که به دلیل   مخالفت با همین رژیم عمرش در غربت دارد تمام می شود. 
       توجه داشته باشید که این سنخ تفکرمنحط، وسردمداران مخفی و و خارجه نشین اش، واعوان و انصارش، فاطمه - صغراهای بی فرهنگ مستبد وسرکوبگرخارجه نشین میخواهند ایران آینده را در مسیردموکراسی وکرامت انسانی هدایت بفرمایند.
      نخیر پدر جان ! نخیر همشیره!محترمه معظمه (با یک فتحه آخوندی روی حرف رهمشیره )آقا خامنه ای ولی فقیه نرینه غالب هست، هم میگیرد و هم میبندد و هم میکشد و هم توهین میکند و هم تهمت میزند.احتیاجی به یک ولی فقیه دیگر نرینه یا مادینه ، و تحفه های تازه ای مثل شما  نیست،و اطمینان داشته باشید این تفکرمنحط سرکوبگر بی ظرفیت، جائی در میان ملتی که سی وپنجسال زیر ضرب استبداد آخوندی بوده اند وبنظر من در محتوا رژیم پلید آخوندی را خسته کرده و به زانو در آورده اند ندارد مگر اینکه دخیل بستن به بیضه مبارک امامزاده قصر الابیض  معجزه بکند که نخواهد کرد، واین حقیر مشکوک به همکاری با آخوندها!! اضافه میکنم اگر گوسفندی را سی سال در غرب در دوردست ترین طویله به آخور بسته بودند،این برادر یا خواهر گوسفند!  بجز استفاده از لباس کریستین دیور و عطر کارتیه و لفظ قلم حرف زدن وکرشمه های شتر آسای تهوع آور مکتبی   با درک فضای نسبی اجتماعی و مردم، همنفسی با بزرگان فرهنگ این دیار از عصر رنسانس تا همین حالا، بخصوص نامدارن شعور و فرهنگ در فرانسه ، کمی معنی تحمل و پذیرش انتقاد را میفهمید، ولی متاسفانه اخوی و همشیره  سببی و مکتبی  مقام معظم ولایت ، سردمداران سی سال سرکوب وقیحانه عاطفی و فکری،همچنان در زیر بیضه های عرق کرده و عفن تفکر عهد بوقی خود جا خوش کرده اند و نمی فهمند که نمی فهمند. باشد تا پردها به کنار رود و تمام کسانی که مشکوک به همکاری با تمام رژیمهای ارتجاعی اند افشا شوند و در دادگاه عدالت جو و عدالتخواه مردم ایران و اگر نه آن، در داوری تاریخ ایران با انصاف داوری شوند. 
       باشد تامعلوم شود مشکوک کیست؟ خائن کیست؟  
      تا معلوم شود خائن چنار بی ادعای سرافرازسر بر آورده در آفتاب شرف و عظمت ملت ایران و ریشه در افشانده به خاک پاک ایران و ملت بزرگ ایران  و سر خم نکرده جز در برابر گمنام ترین فرد و ناشناس ترین روستائی فقیر ی از آحاد این ملت بزرگ است، یا خائن کدو حلوائی گنده دماغ  مستبد و سراپا فردیت گندیده ای است که قل قل خوران همراه با کوتوله -کدوهای کانا و تهی مغز همراهش،  از شدت پیسی و در گدائی آزادی!تا استبدادی نوین را منادی شود،هر روز در پای جباری و جهانداری میغلتد وهر نقدی را با مارک خیانت و مشکوک بودن پاسخ میگوید که هزار سال قبل ناصر خسروبا همین زبانی که امروز زبان عمومی ملت ماست و برای همه قابل فهم فرموده است.
      نشنیده‌ای که زیر چناری کدو بنی
      بر رست و بردوید برو بر به روز بیست؟

      پرسید از آن چنار که «تو چند ساله‌ای؟»
      گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است»

      خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز
      بر تر شدم بگو تو که این کاهلی ز چیست»

      او را چنار گفت که «امروز ای کدو
      با تو مرا هنوز نه هنگام داوری است

      فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
      آنگه شود پدید که از ما دو مرد کیست»
      پاینده ایران
      درود بر ملت ایران
      پیروز مبارزات مردم ایران در داخل و خارج کشور برای نیل به دموکراسی و آزادی و نابودی استبداد و ارتجاع جمهوری اسلامی
      اسماعیل وفا یغمائی
      -----------------------------
      بعد التحریر
      لطفا در باره این یاداشت کامنت نگذارید زیرا نمیخواهم   ایر!آوا غمگین  و پژمرده و سست شود

۱۳۹۲ آذر ۴, دوشنبه

همه چیز در باره اعتصاب غذا.


بابی ساندر

همه بخوانیم مخصوصا آقایان و خانمهائی که روزی پنج وعده میخورند و می نوشند و دائم اطلاعیه میدهند و مصاحبه میکنند ودر باره اعتصاب غذا  بیانات میفرمایند بخوانند تا بدانند

شاه گفت: "او با نخوردن غذا و آب، مرگ را برگزیده است، که ممکن است سبب فضیحت من شود، چون رسمی است - رسمی دیرین و نابخردانه- که اگر به مردی ظلم شود یا خیال کند که به او ظلم شده، و بر درگاه خانه ظالم گرسنگی بکشد تا بمیرد، مردم تا ابد، بر آن درگاه فریادی سهمگین سرخواهند داد، حتی اگر آن درگاه، درگاه شاه باشد."
نمایشنامه درگاه شاه؛ اثر ویلیام باتلر ییتس

بدون آب و غذا، چقدر زنده می‌مانید؟ 
اعتصاب غذا به عنوان یک روش بیان خواسته ی بدون خشونت  به حالتی گفته می شود که فرد برای به دست آوردن خواسته خود یا رسیدگی به حقی که پایمال شده از خوردن و گاه آشامیدن پرهیز می کند. اعتصاب غذا می تواند به مرگ فرد منجر شود و بنابراین باید آخرین حربه ای باشد که فرد برای بیان نظرش یا به دست آوردن چیزی از آن استفاده می کند.
افراد چاق تنها تا زمانی زنده می‌مانند که ویتامین‌های ب محلول در آب، در بدنشان وجود داشته باشد،‌ چرا که این ویتامین‌ها برای مصرف چربی‌ها لازم هستند. بنابراین ممکن است کسی از گرسنگی بمیرد اما هنوز هم چاق باشد.
دانشمندان نشان داده‌اند که بدون آب یا ویتامین، ادامه زندگی فقط برای چند روز یا حداکثر 1 هفته امکان‌پذیر است. اما اگر آب و ویتامین کافی به بدن برسد، می توان تا 1 سال لب به غذا نزد و به زندگی ادامه داد.
فکر می‌کنید انسان بدون آب و غذا چه قدر دوام می‌آورد؟ از نظر تئوری، وقتی در نهایت تمام چربی، پروتئین و کربوهیدرات بدن مصرف شود، بدن بدون انرژی می‌ماند و از کار باز می‌ایستد.
اما بر اساس گزارش نیوساینتیست، دکتر جرمی پاول تاک که در سال 2003/ 1382 بعد از اقدام دیوید بلین به گرسنگی کشیدن در لندن، ‌به او غذا داد، ‌با این تئوری موافق نیست. وی می‌گوید: «‌شما خیلی قبل از آن می‌میرید! »
بلندترین زمان گرسنگی ثبت شده، مربوط به کیه‌ران دوهرتی ایرلندی است که در سال 1981/ 1360 دست به اعتصاب غذا زد و بعد از 73 روز مرد. اطلاعات موجود نشان می‌دهد که مردم با مصرف آب و ویتامین می‌توانند بیش از یک سال بدون خوردن غذا زنده بمانند. در واقع حدود سی سال پیش، این یکی از روش‌های متداول کم‌کردن وزن در بین افراد بود.
با ویتامین و بدون آب،‌ مدت زمان زنده ماندن به شدت کاهش پیدا می‌کند. انسان می‌تواند هفته‌ها بدون غذا زنده بماند، اما یک فرد تشنه تنها چند روز زنده می‌ماند که بستگی به میزان دفع آب از بدنش دارد. بدون آب، حجم خون در بدن و به دنبال آن فشار خون،‌ کاهش می‌یابد. خون غلیط‌تر و چسبناک‌تر می‌شود و در نتیجه گردش آن در بدن سخت‌تر می‌شود. بنابراین قلب بیشتر کار می‌کند تا این شرایط را جبران نماید. با این وصف،‌ حتی در هوای خنک هم بدون آب کم‌تر از یک هفته دوام خواهید آورد 
مهاتما گاندی
.
اعتصاب غذای خشک چیست
اعتصاب غذای خشک،نخورن آب وغذا و هیچ ماده دیگریست،در اعتصاب غذای تَر،شخص اعتصاب کننده غذا نمیخورد و آب و چای به همراه قند میخورد.در اعتصاب غذا چه به صورت تَر و چه به صورت خشک آسیب جدی به سیستمهای حیاتی بدن وارد میشود و روند زندگی و حیات را مختل میکند و اثرات منفی آن تا پایان عمر با شخص همراه خواهد بود.اینکه اعتصاب کننده چند روز دوام بیاورد و دچار عارضه ناگهانی نشود به غیر از اراده، بستگی به قدرت بدنی و توان فیزیکی وی دارد.رکورد اعتصاب غذای تر 96 روز است که توسط یک مبارز ایرلندی به ثبت رسیده است.در ایران نیز یک زندانی کرمانشاهی قبل از انقلاب به مدت 86 روز اعتصاب غذا نمود تا اینکه ساواک به درخواستهای وی گردن نهاد. بوده اند کسانی که در شرایط حاد مانند گیر افتادن در غار و یا در زیر آوار در زلزله، بیش از این، بدون آب و غذا زنده مانده اند و نجات یافته اند.
 
 اعتصاب غذا چه اثرات بهداشتی دارد؟
اثرات بهداشتی اعتصاب غذا به مدت اعتصاب غذا بستگی دارد. همچنین به اینکه به اصطلاح اعتصاب غذا خشک است یا تر. مراد از اعتصاب غذای خشک حالتی است
هدی صابر
که فرد از نوشیدن مایعات هم پرهیز می کند و در اعتصاب غذای تر غذا نمی خورد ولی از مصرف آّب پرهیز نمی کند.
باید توجه داشت که مرگ می تواند در هر لحظه از زمان اعتصاب غذا اتفاق بیفتد و این به میزان سلامت قبلی فرد و تطابق ارگان های بدن با وضعیت جدید ارتباط دارد. اما به طور کلی اثرات بهداشتی اعتصاب غذا به شرط اینکه فرد اعتصاب کننده دارای سلامتی نسبی باشد و به اعتصاب غذای تر (از نوشیدن آب خودداری نمی کند) پرداخته ،.به شرح زیر است.
هالوسیناسیون و آسیب به مغز بعداز ۳ هفته
صدمه به بافت عضلانی بعداز ۴ هفته
ضعف سیستم استخوان بندی بعداز ۴ هفته
احتمال آسیب دائمی به بخش هایی از مغز بعداز ۴ تا ۵ هفته
احتمال آسیب دائمی به ارگان های داخلی بعداز ۴ تا ۵ هفته
نارسایی ارگان های داخلی بعداز ۴ تا ۵ هفته
برای افرادی که سابقه عارضه های قلبی یا کلیوی ، دیابت و زخم معده یا اثنی عشر را دارند ، اعتصاب غذا می تواند اثرات وخیمی در پی داشته باشد.
در ادامه این نوشتار سعی میشود که عوارض روز به روز ادامه اعتصاب غذای تر را بررسی شود.
صدام خسین

عوارض روز به روز اعتصاب غذای تر
بدن انسان بدون غذا می تواند برای مدت کوتاه چند روزه به حیات خود ادامه دهد که طول این مدت برای اشخاص مختلف متفاوت است. وقتی غذا مصرف نشود، بدن برای تامین انرژی مورد نیاز از منابع خود استفاده می کند.
در ۴ تا ۸ ساعت اول اعتصاب غذا ، گلوکز (قند) موجود در جریان خون استفاده می شود. گلوکز تنها ماده غذایی است که بوسیله مغز و شبکیه استفاده می‌شود و بنابراین حفظ غلظت گلوکز خون ، بسیار ضروری است. پس از اینکه گلوکز موجود در خون تمام شد، منابع گلیکوژن (نشاسته) موجود در کبد و ماهیچه ها برای تولید گلوکز مورد استفاده قرار می گیرند(۱).
بعد از حدود ۳ روز نشاسته موجود نیز تمام می شود و بدن استفاده از منابع پروتئین ماهیچه ها (که ماهیچه های قلب را هم شامل می شود) می آغازد تا گلوکز بیشتری را تامین کند. به علاوه گسیختگی بافت های چربی آغاز می شود که تولید کننده اسید های چربی است که سوخت بسیاری از سلول های بدن محسوب می شوند. همچنین منابع جانیشین برای گلوکز مغز از این راه تامین می شود (۲).
 
از اعتصابیون کمپ لیبرتی
بعد از
۱۰ تا ۱۴ روز بدن به طور عمده برای تامین انرژی به منابع چربی تکیه می کند که باعث مصرف پروتئین های حیاتی می شود (۱). میزان چربی ذخیره شده در بدن شخص ، عامل اصلی تعیین کننده زمانی است که بدن می تواند اعتصاب غذا را تحمل کند. برای یک فرد عادی با وزن طبیعی ، منابع چربی امکان بقا بدون غذا را بین ۲ تا ۲٫۵ ماه تامین می کند. اما در مورد اعتصاب کنندگان در زندان به دلیل کاهش وزن ناشی از سو تغذیه در دوران زندان این زمان معمولا کوتاهتر است. برای مثال ۱۰ ایرلندی که در سال ۱۹۸۱ در اثر اعتصاب غذا در زندان جان باختند به طور متوسط ۶۱ روز قادر به ادامه حیات بدون غذا بودند. یکی از این زندانیان ۴۵ روز پس از اعتصاب غذا جان باخت و ۹ نفر دیگر بین ۵۷ تا ۷۳ روز پس از اعتصاب غذا جان باختند.
در مراحل اولیه اعتصاب غذا سرعت کاهش وزن در هر روز ۱ تا ۲ کیلوگرم است که ناشی از فقدان نمک و مایعات در بدن است. سرعت کاهش وزن به تدریج کاهش یافته و تا هفته سوم به طور متوسط به ۰٫۳ کیلوگرم در روز می رسد. در یک فرد سالم با وزن طبیعی مشکلات جدی جسمی زمانی آغاز می شود که ۱۸ درصد از وزن طبیعی بدن کاسته شده باشد که در بیشتر افراد ۲۵ تا ۳۰ روز پس از اعتصاب غذا اتفاق می افتد.  
 مشکلات جسمی
در طول اعتصاب غذا، اعتصاب کننده با مشکلات جسمی درگیر است. مشکل رایج احساس ضعف و گیجی به ویژه در حالت ایستاده می باشد که به دلیل افت فشار خون بروز می کند(۱).  همچنین حالت تهوع، سردرد، درد عضلات ، درد شکم، سستی، خستگی و فرسودگی سایر مشکلات جسمی برای اعتصاب کنندگان است (۳).
از اعتصابیون کمپ لیبرتی
کمبود آب بدن مشکلی است که به دلیل از دست دادن احساس گرسنگی و تشنگی، معمولا اعتصاب کنندگان با آن مواجه می شوند. نوشیدن مایعات کافی (حدود ۱٫۵ تا ۲ لیتر در روز که بسته به بدن شخص، میزان فعالیت و گرما متغیر است) در این دوران بسیار مهم است(۱).
سنگ کلیه، ناتوانی کلیه (که در صورت عدم درمان می تواند کشنده باشد) ، ورم (ناشی از جمع شدن آب زیر پوست به علت کاهش عملکرد کلیه) ، ضربان نامنظم قلب (
۳) و بسیاری عوارض جسمی و روانی سلامت اعتصاب غذا کنندگان را در طول اعتصاب تهدید می کند.
اعتصاب غذای طولانی می تواند به آسیب های مغزی نیز منجر شود (
۶).
به طور کلی وقتی بیش از
۳۰ درصد از وزن بدن در اثر اعتصاب غذا کاهش یابد، زندگی اعتصاب کننده با خطر جدی روبروست (۲).
جمع بندی

عوارض ناشی از اعتصاب غذا بر کسی پوشیده نبوده و نیست. گاهی در گذر زمان و با تکرار شرایط ، پرداختن هزینه و زمان برای رسیدن به یک خواسته جمعی از اولویت ما خارج می شود. رنج و خطری که ۱۲ زندانی مبارز میهن مان به جان خریده اند ، فراتر از یک اقدام نمادین و یک فعالیت جمعی روحیه بخش است.
منابع
Peel, M. (1997) Hunger Strikes: understanding the underlying physiology will help doctors provide proper advice. British Medical Journal 315 (7112), 829-830.
Crosby, S. S., Apovian, C. M., Grodin, M. A. (2007) Hunger strikes, force-feeding, and physicians’ responsibilities. JAMA 298 (5), 563-566.
Kerndt, P. R., Naughton, J. L., Driscoll, C. E. (1982) Fasting: the history, pathophysiology and complications. Western Journal of Medicine 137, 379-399.
Frommel, D., Gautier, M., Questiaux, E., Schwarzenberg, L. (1984) Voluntary total fasting: a challenge for the medical community. The Lancet 8392, 1451-1452.
Faintuch, J., Soriano, F. G., Ladeira, J. P., Janiszewski, M., Velasco, I. T., Gama-Rodrigues, J. J. (2001) Refeeding procedures after 43 days of total fasting. Nutrition 17, 100-104.
Sengupta, S. Turkish hunger strikers risk body and mind, The New York Times, Tuesday December 18, 2001 http://www.nytimes.com/2001/12/18/world/turkish-hunger-strikers-risk-body-and-mind.html last viewed at 4::00 PM 23/06/2011


اعتصاب غذا؛ رنج‌ها و گنج‌ها

پوستر فیلم هانگر ساخته استیو مک کوئین

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2011/06/110621_l41_hunger_stirke_in_a_glance.shtml 
در سوم اوت ۲۰۱۰ خبرگزاری ها از مرگ فرانکلین بریتو، یک کشاورز ونزوئلایی در پی آخرین اعتصاب غذای خود خبر دادند. او به سیاست های ملی کردن زمین در دولت هوگو چاوز اعتراض کرده بود. این سیاست ها سبب شده بود آقای بریتو زمین خود را از دست بدهد.
خانواده او گفتند: "جسد فرانکلین بریتو نماد همه کسانی است که از گستاخی قدرتمندان ضربه می بینند و رنج می کشند."
مشهورترین اعتصاب کننده غذا در تاریخ، مهاتما گاندی در نامه به یکی از هوادارانش نوشت: "در شرایط مخصوص، پرهیز از خوردن غذا سلاحی است که خدا به ما داده تا در هنگام بی پناهی محض، به کار گیریم."
در سال ۲۰۰۶ اسناد طبقه بندی شده تازه ای از دولت بریتانیا نشان داد که وینستون چرچیل ترجیح می داده مهاتما گاندی در طول اعتصاب غذایش در سال ۱۹۴۲ در زندان بمیرد. با این حال، اعضای کابینه جنگ چرچیل موفق شدند متقاعدش کنند که این فاجعه خواهد شد.
مهاتما گاندی، در طول زندگی خود در دهه های ۱۹۲۰، ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ هفده بار دست به اعتصاب غذا زد. اغلب این اعتصاب ها اعتراض به قوانین بریتانیا و اعتصابش در سال ۱۹۴۸ اعتراض به خشونت ها میان هندویان و مسلمانان و با هدف متوقف کردن خشونت های مذهبی داخلی بود. او اعلام کرد تا توقف خشونت ها چیزی نخواهد خورد و موفق هم شد؛ او سرانجام وقتی اعتصاب غذای خود را شکست که شورشیان با چشم های اشکبار، کاردهای خود را پیش پای او به زمین گذاشتند.
از مخالفان کوبایی تا زندانیان ترکیه، اعتصاب غذا به پدیده ای هر روزه و جهانی تبدیل شده است که سرانجام آن گاه موفق، گاه ناموفق، گاه تراژیک و گاه ترکیبی از آنها بوده است.
در سال ۱۹۸۱، یک عضو ۲۷ ساله در ارتش سری جمهوریخواه ایرلند به نام بابی ساندز در زندان بلفاست دست به اعتصاب غذا زد. او به جرم حمل اسلحه زندانی بود و به رفتار با زندانیان اعتراض داشت. اعتصاب غذای او توجهات عمومی فراوانی را برانگیخت و در پی مرگ یک نماینده ایرلند، با رای مردم به نمایندگی ایرلند در پارلمان بریتانیا انتخاب شد. بریتانیا حاضر به پذیرش این رای نشد و به خواسته های ساندز و دیگر زندانیان ایرلندی تن نداد. بابی ساندز در پی تحمل ۶۶ روز گرسنگی درگذشت.
 ایران در اعتراض به سیاست های بریتانیا و بدرفتاری با زندانیانی که اعتصاب غذا کرده بودند، خیابان جنب سفارت بریتانیا در تهران را از "چرچیل" به "بابی ساندز" تغییر داد. با این حال، در زندانی در شمال همین شهر (اوین) اکبر محمدی، فعال دانشجویی که در ارتباط با اعتراضات دانشجویی سال ۷۸ دستگیر شده بود، در سال ۸۵ در پی اعتصاب غذا در گذشت.
اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در ایران در اعتراض به مرگ هدی صابر و هاله سحابی صورت گرفته است
در خرداد امسال نیز هدی صابر، که در زندان اوین در اعتراض به مرگ هاله سحابی، فرزند عزت الله سحابی دست به اعتصاب غذا زده بود، پس از انتقال به بیمارستان جان سپرد.
از ۲۸ خرداد 2011، ۱۲ زندانی‌ سیاسی در زندان اوین در اعتراض به مرگ هاله سحابی در مراسم ترحیم پدرش و هم‌چنین مرگ هدی صابر از فعالان ملی‌-مذهبی در زندان اوین دست به اعتصاب غذا زده‌اند.
خبرهای تازه حاکی از این است که کسان دیگری در زندان های اوین و رجایی شهر و تبریز به این اعتصاب کنندگان پیوسته بودند.
زندان های ایران، پیش از این نیز اعتصاب غذای زندانیان زیادی را به خود دیده است: محسن سازگارا، اکبر گنجی، عیسی سحرخیز، نسرین ستوده، رکسانا صابری، و دو کوهنورد آمریکایی که به جرم جاسوسی در ایران زندانی اند، از جمله این افراد بوده اند.

کامیابی ها

شارمان امپت راسل نویسنده کتاب گرسنگی: تاریخ غیرطبیعی نوشت:" افراد بی قدرت، ضعیف و کسانی که اختیار از آنها سلب شده، جز تن نحیف خود چه چیزی می توانند به جهان بدهند؟"
طرفداران اعتصاب غذا می گویند در زمانی که هیچ راه دیگری نیست، اعتصاب غذا به عنوان ابزاری برای مقاومت در برابر ناعدالتی به کار می رود. تاثیر و قدرت اعتصاب غذا در آمادگی اعتصاب کننده برای مرگ خودخواسته نهفته است.
سال ها پیش از بابی ساندز، در ۱۹۱۷، توماس اش، رهبر قیام ایستر (قیام عید پاک) در زندان شهر دوبلین در پی اعتصاب غذا درگذشت.
اما سه سال پس از آن، ۸۹ اعتصاب کننده غذا در کمتر از سه هفته بی غذایی آزاد شدند؛ زندانبانان بریتانیایی آنها می خواستند تا می شود، شهید سیاسی بیشتری درست نکنند.
"در ۱۹۱۷، توماس اش، رهبر قیام ایستر (قیام عید پاک) در زندان شهر دوبلین در پی اعتصاب غذا درگذشت. سه سال بعد، ۸۹ اعتصاب کننده غذا در کمتر از سه هفته بی غذایی آزاد شدند؛ زندانبانان بریتانیایی آنها می خواستند تا می شود، شهید سیاسی بیشتری درست نکنند"
در نخستین ساعات روز هفدهم دسامبر ۲۰۰۹ امینه حیدر، زنی از اهالی صحرای غربی و نامزد جایزه صلح نوبل که ۳۲ روز در اعتصاب غذا به سر می برد، در پی دردهای مکرر معده به بیمارستان فرستاده شد. پزشکان پس از معاینه این زن ۴۲ ساله، هشدار دادند که حتی در صورت پایان دادن به اعتصاب غذا، مرگ او محتمل است.
اما این زن فعال حقوق بشر که به گاندی آفریقا مشهور بود، حاضر نبود جز در صورت عملی شدن درخواستش به اعتصاب غذا پایان بدهد؛ او می خواست اجازه یابد به کشورش، صحرای غربی، بازگردد.
امینه حیدر اعتصاب خود را از ترمینال فرودگاه لانزاروت شروع کرده بود. ماموران دولتی مراکش به او اجازه نداده بودند که به دیدن دو فرزندش برود که در شهر العیون در صحرای غربی زندگی می‌کردند. صحرای غربی در تصرف مراکش بود و امینه حیدر حاضر نشده بود در پرسشنامه ای بنویسد که تبعه مراکش است.
در همان روز که خانم حیدر بستری شد، خبر رسید که مراکشی ها حاضر شده اند درخواست او را بپذیرند و اجازه دهند به کشورش بازگردد.

قرون وسطی و روم باستان

بسیاری گمان می کنند اعتصاب غذا پدیده ای نو و قرن بیستمی است و در جریان جنبش های استقلال طلبانه ایرلند و هند و ماجرای حق رای زنان در بریتانیا ابداع شده است. اما این عمل ریشه در تاریخ دارد و در قرون وسطا در ایرلند، هند باستان و روم باستان سابقه داشته است.
حتی تیبریوس جوان هم دست به اعتصاب غذا زد تا پدرش ژولیوس سزار به او اجازه سفر به رودز را بدهد. او فقط چهار روز غذا نخورد ولی در سال ۲۵ بعد از میلاد، مردی رومی به نام کرموتیوس کوردوس، در اعتراض به محدودیت آزادی بیان، آن قدر غذا نخورد تا مرد.
در قرون وسطا در ایرلند، رسم بر این بود که مردم جلوی در خانه کسی که در حق آنها بی عدالتی یا ظلم روا داشته بودند، می نشستند و غذا نمی خوردند. اگر اعتصاب کننده غذا می مرد، خون او بر گردن صاحب خانه بود و ممکن بود خانواده متوفی به خونخواهی بر بیایند.
دیوید برسفورد، در کتاب ده مرد مرده می نویسد: "در ایرلند حتی کشیشان و بر اساس برخی حکایت ها و افسانه ها سنت پاتریک قدیس هم دست به اعتصاب غذا زده اند." بر اساس افسانه ها، سنت پاتریک در اعتراض به خدا، چهل و پنج روز لب به غذا نزد تا سرانجام خدا کوتاه آمد".
در هند باستان معترضان بیرون درگاه خانه کسانی که فکر می کردند علیه آنها مرتکب کوتاهی یا خطایی شده اند (اغلب بدهکاران) می نشستند و لب به غذا نمی زدند. این رسم در هند به دست کم ۴۰۰ تا ۷۵۰ سال قبل از میلاد مسیح برمی گردد، و در حماسه سانسکریت رامایانا نیز از آن یاد شده است. این رسم در سال ۱۸۶۱ میلادی ممنوع شد.

اعتصاب غذا چیست

در تعریف اعتصاب غذا گفته اند: "اعتصاب غذا امتناع داوطلبانه از خوردن غذا و/یا مایعات است."
طول اعتصاب غذا بستگی به میزان چربی بدن شخص، میزان سلامتی او و استراتژی اش دارد. اگر اعتصاب کننده از خوردن آب امتناع کند، بیش از یک هفته زنده نخواهد ماند. اگر مایعات، شکر و/یا نمک هم بخورد، مدت بسیار بیشتری می تواند زنده بماند.
بابی ساندز، جوان سالم ۲۷ ساله، ۶۶ روز دوام آورد و گاندی، در دهه ۷۰ زندگی اش و تقریبا بدون هیچ چربی در بدن، به مدت ۲۱ روز از خوردن پرهیز کرد. طولانی ترین اعتصاب غذا با آب و شکر ۹۴ روز بود که یکی از اهالی جمهوری ایرلند در دهه ۱۹۲۰ به آن دست زد و سرانجام درگذشت. اگر اعتصاب کننده جز شکر و نمک، ویتامین هم مصرف کند - مثل برخی از اعتصاب کنندگان اخیر در ترکیه - مرگ دردناک او تا ۳۰۰ روز به طول خواهد انجامید.
فیلم گرسنگی، ساخته استیو مک کویین در سال ۲۰۰۸ درباره اعتصاب غذای زندان "میز" (Maze) ایرلند نشان می دهد که گرسنگی کشیدن تا مرگ چقدر ترسناک و دردناک است. در این فرایند، بدن در واقع "خود" را مصرف می کند. پس از حدود سه روز، کبد شروع به شکستن چربی های بدن می کند. بدن برای جبران این واکنش، متابولیسم خود را کند می کند ولی پس از حدود سه هفته ناگزیر می شود ماهیچه ها و اندام های حیاتی خود را برای کسب انرژی بکاود و مصرف کند.
پوست بدن مومی شکل می شود، بدن از خود بویی ترش متصاعد می کند و نفس بوی شیرینی همچون بوی گلابی می گیرد.
مرگ شخص در پی بی آبی، تحلیل بدن و از کار افتادن دردناک اندام های درونی، و بیش از هر چیز کلیه ها و کبد فرا می رسد.

غذا خوراندن به زور

از سال ۱۹۰۵ تا آغاز جنگ جهانی اول حدود ۱۰۰۰ طرفدار حق رای زنان در بریتانیا به زندان افتادند. در ۱۹۰۹، ماریون دانلوپ یکی از فعالان حقوق زنان، که در زندان دست به اعتصاب غذا زده بود، سه روز و نیم پس از آغاز اعتصابش آزاد شد.
"بسیاری گمان می کنند اعتصاب غذا پدیده ای نو و قرن بیستمی است و در جریان جنبش های استقلال طلبانه ایرلند و هند و ماجرای حق رای زنان در بریتانیا ابداع شده است. اما این عمل ریشه در تاریخ دارد و در قرون وسطا در ایرلند، هند باستان و روم باستان سابقه داشته است."
باقی زندانیان از این پیروزی انگیزه گرفتند و دست به اعتصاب غذا زدند اما مقامات از ترس از دست دادن کنترل زندان، دست به اقدام تازه ای زدند: آنها به طرزی وحشیانه، به زور به زندانیان غذا خوراندند.
آنها لوله ای از بینی یا از حلق تا معده زندانی فرو می کردند و به این وسیله به او مایعات می خوراندند. در موارد تغذیه از راه حلق، یک حلقه فولادی در دهان گذاشته می شد که تا جایی که می شد دهان را باز می کرد. اگر لوله به اشتباه به نای می رفت، زندانی خفه می شد. امیلین پانکهورست، رهبر جنبش زنان در بریتانیا، در زندگینامه خود از ترس و وحشتی می نویسد که هنگام غذاخوراندن به اعتصاب کنندگان، زندان را فرا می گرفت.
جون پرویس، استاد جامعه شناسی دانشگاه پورتسموت در مقاله ای درباره این اعتصاب کنندگان نوشته زنانی که ضعفشان بیش از آن بود که بتوان از راه بینی یا دهان به آنها غذا خورانده شود، از جمله فنی پارکر، "از طریق روده یا واژن و اغلب با لوله های مصرف شده و آلوده تغذیه می شدند."
در سال ۲۰۰۶ سازمان ملل متحد اقدام ارتش آمریکا برای به زور غذا خوراندن به زندانیان گوانتانامو را محکوم کرد. بر اساس گزارش ها، زندانبان ها دست و پای زندانی را با تسمه می بستند و با فروبردن لوله هایی از بینی آنها تا شکمشان، به آنها غذا می خوراندند.

اعتصاب صدام

اعتصاب غذا همواره با همدردی جمعی و گرفتن امتیاز همراه نیست. در سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ صدام حسین در طول برگزاری دادگاهش به اتهام ارتکاب جنایات جنگی، سه بار دست به اعتصاب غذا زد.
او اعتراض داشت که دادگاه وجاهت قانونی ندارد و نتوانسته امنیت کافی را برای وکلای مدافعش تامین کند (سه تن از وکلای او در طول این دادگاه کشته شده بودند.)
حاصل این اعتصاب ها فرورفتن لوله های غذا از بینی تا شکمش بود و تمسخرهای گاه به گاه رسانه ها. یکی از تیترهای خبری فاکس نیوز این بود: "صدام بعد از یک نوبت غذا نخوردن، اعتصاب غذای خود را شکست."

اعتصاب های طولانی

اعتصاب غذا در قدیم اغلب شامل تعداد کمی از افراد و برای مدتی کوتاه بوده است. اما اخیرا تاکتیک های تازه ای دیده می شود که در آنها گروه های بزرگ تر به مدت بیشتری دست به اعتصاب غذا می زنند.
طولانی ترین و مرگبارترین اعتصاب غذا درست یک دهه قبل تر اتفاق افتاد. در ترکیه در سال ۲۰۰۰، زندانیان سیاسی در سراسر کشور به مدت حدودا دو سال دست به اعتصاب غذا زدند و به مرگ ۱۰۰ نفر و حدود ۴۰۰ بیماری لاعلاج منجر شد.
آنها که انگیزه خود را از اعتصاب کنندگان زندان میز ایرلند گرفته بودند، همچون آنها به صورت چرخشی اعتصاب کردند. قدرت اعتصاب چرخشی در تعداد فراوان شرکت کننده هاست، هر کس پس از یک دوره اعتصاب غذا، جای خود را به نفر بعدی می دهد.
در کوبا دو اعتصاب غذای شاخص در مطبوعات به ثبت رسیده است. گیلرمو فاریناس، یکی از مخالفان برجسته دولت کاسترو اعتصاب غذای ۱۳۴ روزه خود را تنها زمانی شکست که دولت شروع به آزادکردن زندانیان سیاسی کرد. او در ۲۲ اعتصاب غذا شرکت داشت از جمله یک اعتصاب هفت ماهه در بخشی از مبارزات مخالفان برای داشتن اینترنت آزاد.

عصر جدید

نمونه های موفق اعتصاب غذا مثل گاندی و ساندز و طرفداران حق رای زنان همگی جز در "قدرت فراوان اراده" و "باور تزلزل ناپذیر"، وجه اشتراک دیگری هم دارند: "توفیق در جلب توجه عمومی."
بدون تبلیغات و خبررسانی، اعتصاب کننده موفق به جلب توجه یا همدردی عمومی نخواهد شد و توفیق چندانی نخواهد یافت.
"نمونه های موفق اعتصاب غذا مثل گاندی و ساندز و طرفداران حق رای زنان همگی جز در "قدرت فراوان اراده" و "باور تزلزل ناپذیر"، وجه اشتراک دیگری هم دارند: "توفیق در جلب توجه عمومی""
دستیابی امینه حیدر به هدفش نشان داد که با کمک فعالان حقوق بشر و حضور دائمی خبر اعتصاب غذا در رسانه ها، دستیابی به هدف ممکن است. صفحه های اول روزنامه های اسپانیایی، هفته ها به خبر امینه حیدر اختصاص داشت و اعتصاب غذای او از پوشش خبری جهانی خوبی برخوردار بود.
فعالان و سازمان های مدنی به حمایت از او حرف زدند و سازمان هایی نظیر عفو بین الملل درخواست رسیدگی فوری دادند. شبکه های اجتماعی آنلاین هم نقش مهمی در افزایش آگاهی و جمع کردن مردم داشتند. سازمان بین المللی آواز (Avaaz) در حمایت از او در عرض یک هفته ۴۰ هزار امضا جمع کرد.
رسیدن خبر از اعتصاب غذا در زندان، به خصوص در سرزمین های دورافتاده یا در کشورهایی با حکومت های سرکوبگر، اغلب سخت و گاه ناممکن است.
عصر اینترنت فرصت های بسیاری را برای افزایش آگاهی و حمایت مردمی در باب اعتصاب غذا فراهم کرده است.
خبررسانی از کنترل حکومت ها و دولت ها خارج می شود و جلب توجه و حمایت همگانی از طریق این شبکه ها سریع تر و گسترده تر از پیش صورت می گیرد.
اعتصاب های غذای دسته جمعی تعدادی از زندانیان سیاسی در ایران که به اعتراض به مرگ هاله سحابی و هدی صابر صورت گرفته و هنوز ادامه دارد، از نمونه هایی است که نقش فضای مجازی و شبکه های اجتماعی در آن بارز به نظر می رسد.
"اعتصابات غذای دسته جمعی تعدادی از زندانیان سیاسی در ایران که به اعتراض به مرگ هاله سحابی و هدی صابر صورت گرفته و هنوز ادامه دارد، از نمونه هایی است که نقش فضای مجازی و شبکه های اجتماعی در آن بارز به نظر می رسد. "
خبر اعتصاب غذای این زندانیان در شبکه های مجازی و سایت های اینترنتی در داخل و خارج از ایران به سرعت پخش شد، واکنش های متفاوتی را به دنبال داشت و حتی پیشنهاد شده که در حمایت از این اعتصاب، پیام های صوتی و تصویری خطاب به این زندانیان ساخته شود.
تاکنون چندین فعال ایرانی و غیرایرانی و یک گروه موسیقی ایرانی در خارج از کشور، در حمایت از این اعتصاب ها اقدام به ساخت پیام های صوتی - تصویری و کلیپ کرده اند.

قدرت اعتصاب غذا

به عقیده برخی کارشناسان،‌ با وجود نقش مثبت اینترنت و شبکه های مجازی در جلب حمایت اجتماعی، گاه این خطر نیز وجود دارد که با "عادی" شدن موضوع اعتصاب غذا در فضای مجازی، آن را در سطح افکار عمومی به امر پیش پا افتاده ای تنزل بدهد.
به گفته این کارشناسان، اگر اعتصاب های غذا تکرار شود ولی صاحبان قدرت تحت فشار قرار نگیرند و ناچار به عقب نشینی نشوند، تاثیر این شکل مدنی اعتراضی کم خواهد شد.
طرفداران اعتصاب غذا می گویند فردی که دست به اعتصاب غذا زده با گرسنگی دادن به خود، "مرگ" و "رنج" را که امری بسیار شخصی است، همگانی می کند و رنج او منبع انرژی برای حمایت کنندگان و ناظران می شود.
به گفته آنها فرد اعتصاب کننده، که اغلب صدایش به جایی نمی رسد، با بر سر دست گرفتن جان خود، قادر می شود پیامی را برساند و بر صاحبان قدرت، اثر بگذارد.
توماس اش، رهبر قیام ایستر، مدتی کوتاه پیش از مرگ خود گفت: "پیروزی از آن کسانی نیست که بیشتر از همه، آدم می کشند، بلکه از آن کسانی است که بیش از همه رنج می کشند."
با این همه به نظر می رسد در تاریخ مواردی هم به چشم می خورد که رنج ها لزوما با پیروزی قرین نشده اند