دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۸۷ تیر ۲, یکشنبه

یاداشتک بیست و یکم. اسماعیل وفا یغمائی


یاداشتکها
یاداشتک بیست و یکم
حادثه دانشگاه زنجان و فاجعه کل ایران
اسماعیل وفا یغمایی

عرض کنم خدمت دوستان که: ماجرای دانشگاه زنجان را همه شنیده اید و حتما شما هم مثل فقیر سر مبارک خود را تکان تکان داده و ابراز تاثر نموده اید. بسیاری مقالات از سر دردنوشته شد وبسا حرفها بحق گفته شد و هنوز هم نوشتنها و گفتنها ادامه دارد.ماجرا ظاهرا و باطنا تکان دهنده است اما اگر توجه داشته باشیم که ماجرای دانشگاه زنجان فقط و فقط یک صدای «پلق پلق» از مجموعه متواتر صدای دائمی «پلق پلق» هائی است که به دلیل تخمیر و فساد دامنگستر مرداب رژیم ولایت فقیه از عمق به سطح آمده و گوشها را متوجه خود نموده است چندان هم سر خود را تکان تکان نخواهیم داد و از حادثه دانشگاه زنجان به فاجعه سراسر ایران توجه خواهیم نمود و ابتدا از شدت تاسف بر سر مبارک خود خواهیم کوبید وپس از آن مشتها را گره خواهیم کرد تا بر فرق نامبارک مشتی عمامه بر سر عبا بر دوش جنایتکار حاکم بکوبیم که با شدت و حدت نگهبانان مرداب ولایت فقیه و جمهوری استبداد نشان اسلامی اند.
راستی دوستان! شوخی که نداریم و از حرف حق که نباید ترسید! راستی ایران در زمان سابق،یعنی در زمان طاغوت راحل وابسته به شیطان بزرگ!! که جمهوری اسلامی با شاخص« امامت شیعی فقیه» روی نظام شاهنشاهی اش را با شاخص سلطنت شاه ، کاملا سفید و منور نموده !و هنگامی که دولت معدلت گستر اسلامی بر سر کار نبود و امام بر حق نیز ماتحت «مبارک و مقدس و مطمئنا عطر آگین » خود را بر منبرو کرسی ابد مدت حکومت نگذاشته بود، چقدر دچار فساد و فحشا بود؟ آیا در سراسر ایران مثلا می شد ده هزار زن تنفروش پیدا کرد؟ ایا مادران و خواهران و دختران و فرزندان ما مجبور بودند بخاطر شیر خشک و اجاره خانه خیابانها را پر کنند و با هر نیش ترمزی جلو بروند و بخت خود را بیازمایند؟ ایا این همه مراکز رسمی و علنی صیغه ، البته نه برای نسوان حاکمان ایران بلکه برای نسوان مظلوم من و شما بر پا بود و آخوندهای نره خر گردن کلفت شیعه اثنی عشری با دستک و دفترشان مشغول به صیغه دادن کس و کار ملت بودند؟ایا اساسا جرئت این پفیوزیها را داشتند؟ آیا بازارهای فروش زنان و دختران ایرانی در شیخ نشینهای خلیج فارس (که البته هیچ الدنگی نمیتواند اسمش را عوض کند و تا اسم کره زمین مثلا تبدیل به چیز دیگری نشود اسم این خلیج هم فارس خواهد بود) و در پاکستان و امثالهم بر پا بود؟ ایا شب عید نوروز جشن ملی ایرانیان گردن کلفتهای شکم گنده ناجوانمرد، دختران مظلوم ایرانی را به یکدیگر هدیه می دادند تا در زمان سال تحویل ایرانی مورد استفاده قرار بگیرند. ایا در آتشخانه های زابل دختران هشت نه ساله به فاحشگی مشغول بودند؟ آیا دختران حتی دانشجو بخاطر مخارج دانشگاه صیغه می شدند؟ آیا زنان زندانیان عادی و زنان کشتگان میدانهای جنگ به ورطه فساد و فلاکت می افتادند؟ راستی باز هم ادامه بدهم یا اینکه خودتان همت نموده روی اینترنت و رسانه های داخلی و خارجی موضوع را دنبال خواهید کرد؟ می شود دهها ساعت در این باره نوشت و حرف زد ولی لازم نیست زیرا حقیقت نه در اینترنت، که در لحظات زندگی روزمره پیش روست و به همین دلیل می خواهم بگویم : البته ماجرای زنجان را فراموش نکنیم و بر آشوبیم و بخروشیم ولی نگذاریم در انعکاس یک فاجعه مجرد و قابل لمس آن فاجعه عظیم فساد و فحشای هولناکی را که یکی از زوایای جمهوری اسلامی و رژیم ولایت فقیه است فراموشمان شود. این مرداب هول انگیز سی سال است که نه در دانشگاه زنجان که در سراسر ایران در حال تخمیر شدن و گندیدن و گنداندن دائمی است و خوراکش هستی ملی و انسانی ملت ایران در ابعاد مختلف است. این مرداب را بشناسیم و برای خشکاندنش جدی باشیم که گاه وقتی فکر میکنم برخی از دخترکان شیرخواری که در صفوف تظاهرات سالهای پنجاه و شش و پنجاه و هفت بر شانه های مادانشان آرمیده بودند حالا شماری از آنها در سن سی سالگی در خیابانها مشغول تنفروشی اند بیشتر برکات جمهوری اسلامی را می فهمم و
میدانم
ماجرای دانشکاه زنجان فقط یک پلق پلق است و بس

هیچ نظری موجود نیست: