در سی و چند سال گذشته از سازمان مجاهدین خیلی ها جدا شده
اند. جدا شده یک معنای کلی است.
جدا شدگان هریک راهی در پیش گرفته اند.
بعضی به دنبال زندگی خود رفته اند و سیاست را کنار گذاشته
اند.
برخی به دنبال زندگی خود رفته اند ولی هنوز گوشه چشمی به
سیاست و مبارزه دارند. کم یا زیاد.
گروهی به دنبال زندگی خود رفته اند و از مجاهدین حمایت
میکنند.
جمعی به دنبال
زندگی خود رفته اند و به مجاهدین دشنام می دهند
عده ای به دنبال زندگی خود رفته اند و مجاهدین را نقد
میکنند
و.. همچنین...
شماری به دنبال زندگی خود رفته اند. به ایران رفته اند و از
ایران برگشته اند وازجمهوری اسلامی حمایت میکنند.
جماعتی به ایران رفته اند یا نرفته اند ولی با جمهوری
اسلامی کار میکنند
رفقای سابق
من بعنوان یک پناهنده سیاسی نه خدا هستم ، نه ولی فقیه، نه
قاضی، نه رهبر انقلاب و نه هیچ چیز
دیگر.قصد قضاوت ندارم که خود از کسانی هستم که قضاوت شده ام آنهم بد جوری. «مارک
از هضم رابع وزارت اطلاعات گذشته!» توسط همسر سابق و سازمان سابق ورهبر سابق را به خیال خود بر روی سر بنده کوبیده اند
بنابراین با توجه به تمام تجارب! تنها نظر خود را مینویسم و بس.
در رابطه با پنج جماعت نخست و جماعاتی شبیه انان من در روشنائی قرار دارم
در رابطه با دو گروه آخر در ابهام هستم! فقط در ابهام!
من منجم و پیشگو نیستم و دم دستگاهی ندارم که بدانم چه کسی
مزدور است و چه کسی نیست.به من هم ارتباطی ندارد. متاسفانه کلمه مزدور که معنایش به لایه فقیر
ترین کارگران روزمزد بی پناه برمیگردد در فرهنگ سیاسی شامل کسانی میشود که در خدمت
مستبدین ومرتجعین هستند و در حقیقت شکارگران مبارزان و آزادیخواهان
هستند.متاسفانه! اما در هر حال مزدوران در هر کشوری باشند اگرخطری برای کسی ایجاد
کنند یا منافع ان کشور را تهدید کنند پلیس و دستگاه قضائی به مسئولیت خود عمل
میکنند وروزگاری شاید روشن بشو که هر کس کیست؟
قبلا هم نوشته ام.من به ایران رفتن وحتی ضعف نشان دادن را
هم نشان مزدوری نمیدانم. مزدور کسی است که
با دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی کار میکند واطلاعات و آدم میفروشد حالا یا فی
سبیل الله یعنی بخاطر حرمت سبیل خدا! یا بالعکس نمایندگان خدا حرمت سبیل او را داشته وسبیلش را هم چرب میکنند
واز جیره خمس و ذکات و سهم امام چیزی به او میدهند.نمیدانم اینها کی هستند؟علاقه
ای هم ندارم بدانم. اجرشان با خدا!! و مناعت و شرافت ویران شده اشان ولی...
من حق دارم بعنوان یک انسان که کمی فکر میکند و کمی میفهمد
و در شرایطی که بگیر و ببند در ایران ادامه دارد و یک کارگر را بجرم اعتراض در
زندان میکشانند و یک وبلاگ نویس را پنجسال زندان میکنند و بخاطر برپائی چهارشنبه
سوری ادمها روانه حبس میشوند میان آقای حسین نزاد و باقر وند و امثال اینان که از
ایران به خارجه آمده اند تا سازمان مجاهدینی دیگر راه اندازی کنند و با آقای جمالی و امثالهم تفاوت قائل بشوم. آقای
باقروند را در گذشته ها دیده ام انسان فهیم مودب وخوبی بود. بخصوص چشمان نجیب و
مهربانی داشت و بسیار مودب بود. الان نمیدانم چه میکند به خودش مربوط است .آقای
حسین نژاد را هم همینطور، در گذشته دیده ام و در یکی از پایگاههای مجاهدین همخانه
و هم مکان بودیم انسان خاموش و آرامی بود.
حتما مثل همه مجاهدین پر کار و زحمتکش، الان نمیدانم چه میکند. این دو و کسانی چون
این دو بدون اینکه قضاوتی اعلام شده داشته باشم برای من در ابهام قرار دارند. همین. آقای جمالی و امثالهم با هر عیب و علتی که
داشته باشند یا شما رویشان بگذارید برای من مطلقا در ابهام قرار ندارد . بخوبی
میدانم چه کرده و چه میکند و چندین سال رنج برد تا توانست خود را به اروپا برساند
.
من حتما بین این دو تیپ انسان تفات قائلم. خیلی جدی. کسانی
که از من میخواهند نظرات هر دو را بطور مساوی منتشر کنم یا موضع برابر در مقابل هر دو طرف داشته باشم درخواستی
جالب ندارند. یعنی درخواستشان کاملا
بیجاست. امیدوارم روزی برسد که همه
ابهامها برطرف شود و انشالله تعالی معلوم شود در اساس هیچکس مزدور ملاها نبوده و
نیست وهمه انسانها پرنسیبها و شرافت انسانی خودشان را در هر وضعیتی حفظ کرده اند و
ابهام بنده هم به دلیل نادانی و ضعف من بوده است و بس.
اسماعیل وفا یغمائی
اول مهر ماه 1394