دموکراسی حرف نیست یک فرهنگ است باید آنرا شناخت پذیرفت وبه آن عمل کرد. آنان که با کلماتی درشت و پر طنین از دموکراسی سخن میگویند ولی در جزئی ترین کارها دمادم دموکراسی را زیر پا میگذارند دروغ میگویند

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه

یاداشتکها.یاداشتک پنجاه وسوم.اسماعیل وفا یغمائی

 یاداشتکها.یاداشتک پنجاه وسوم.اسماعیل وفا یغمائی
سرود انترناسیونال سرودی که همیشه پاکیزه است
پس فردا اول ماه مه است. روز جهانی کارگر.آبرو وحیثیت این روز آنقدر هست و ابهتش آنقدر زیاد و شکوهش آنقدر درخشان که در کنار کارگران همچنین تمام جانورانی هم که آنان را چاپیده اند و می چاپند کفش و کلاه کرده اند و آماده اند تا احترامات لازم را بجا بیاورند!! سرود این روز سرود انترناسیونال است. اوژن پوتیه آن را سرود، در موقعی که در سال 1871 کمون پاریس در زمان ناپلئون سوم و پس از شکست فرانسه از پروس وشورش مردم به علت فقر و برپائی کمون به خون کشیده شد و کمونارها کشتار شدند.
این سرود سرود دلاورانه پس از شکست است.  این سرود بعدها و بعدها هزاران بار و میلیونها بارخوانده شد و میشود. در طول قرن بیستم و تا پایان، این سرود بازیچه بسیاری رجال و حکومتهائی شد که به بهانه کارگر خر خودشان را میراندند و برخی شان هنوز هم میرانند. سرود رسمی روسیه کنونی و شوروی سابق این سرود بود. در هرکجا که شورشی و انقلابی و تحولی بود این سرود عزتی داشت و خوانده میشد.عزت و شکوه این سرود ناشی از رنج و توان کارگرانی بود که قرنهاست زمین ما را ساخته اند و همیشه بازیچه و گاو شیر ده گاه برده داران گاه فئودالان وگاه سرمایه داران و سر انجام سوسیال سرمایه داران بوده اند ولی هنوز هم نیروی توفنده و آشکار و نهان جهانند و اگر چه در نقطه رهبری این نیرو همیشه کسی غیر از خودشان خرش را رانده ولی هنوز هم همه میدانند عزت و شکوه دستان و نیروی کارگران جای خود را دارد.
در کشور ما هم این سرود شناخته شده است و خواندنی و شنیدنی اگر چه  بسیار کسانی که آن را میخواندند و یا میخوانند و ادعای رهبری طبقه کارگر یا مستضعفین جهان را داشته و دارند در ته کار در پی نمدی از کلاه قدرت بودند و خودشان هم گاهی خبر نداشتند و سالها این سرود را خواندند و بربر پوسته این سرود خرشان را راندند و اگر بر سر کار می آمدند  یا به فرض محال بیایندحد اکثر یا پل پت میشدند یا کیم ایل سونگ و یا قذافی مرحوم!! پس سپاس خدا را که به آنان رحم کرد و نیامدند تا لعنت و نفرین نسل بعد از خود را داشته باشند و خداوند متعال تصمیم گرفت بجای تمام آن حامیان طبقه کارگر، حضرت امام بیاید و سبیل همه را دود بدهد تا نسل اینده او را مورد نوازش قرار دهد و نه حامیان طبقه کارگر را ، بدین ترتیب روشن میشود که خداوند متعال هم حامیان حتی پوشالی طبقه کارگر را دوست دارد. در هر حال غرض از نوشتن این سطور آن است که علیرغم همه این ماجراها و در حالیکه چین و شوروی انترناسیونال خوان در دو سوی ریش امام خامنه ای ایستاده اند و احمدی نژاد مورد لطف بسیاری از خرده انترناسیونال خوانهاست این سرود به دور از این آلودگیها و در گذر از تمام مراکز الودگی و دهانهای آلوده پاکیزه و درخشان مانده است و خواهد ماند. بعنوان مثال میتوان گفت گذر این سرود در کام شارلاتانها مانند گذر مریم عذرا از هزار خرابات می ماند که نه گردی بر پاکیزگی دامان مریم عذرا و نه غباری بر حقیقت این سرود نشسته است.
سراینده این سرود از حقیقتی روشن سخن گفته است و حرف او حق است و کارگران نهایتا و در تحلیل آخر حق دارند و اگر چه نه به عمر ما و این سنگ بست کنونی که هوشیاری و تکنیک و توانمندی کاپیتالیسم آنرا ایجاد کرده بلکه در روزگاری دیگر که نه سرمایه داری بخاطر انقلابات کشورهای عقب مانده! بلکه بخاطر تضادهای درون خود در گل فرو خواهد رفت این سرود خواهد درخشید و با نیروئی هزار باره طنین انداز خواهد شد. در روز اول ماه می با درودی به اوژن پوتیه و سلامی به کارگران جهان این سرود را زمزمه کنیم. اسماعیل وفا یغمایی

۱۳۹۱ فروردین ۲۷, یکشنبه

یاداشتکها.یاداشتک پنجاه و دوم. یاد گذشته و تامل بر چند نکته پیش پا افتاده.اسماعیل وفا یغمائی


یاداشتکها.یاداشتک پنجاه و دوم
 یاد گذشته و تامل بر چند نکته پیش پا افتاده
اسماعیل وفا یغمائی
عرض کنم که مبارزات انتخاباتی در فرانسه، هم مقداری خاطره را در ذهن فقیر زنده کرد، هم مقادیری باعث تاسف و اندوه شد و هم باعث شد تا من دست به توضیح واضحات بزنم و چند کلمه را با تقاضای پوزش از فرزانگان و بزرگان توضیح بدهم. فضولی است ولی میبخشید.
در زندان شاه مرحوم که بودیم از آنجا که خود را انقلابیونی طراز مکتب و ایدئولوزی میدانستیم و فکر میکردیم یعنی بیشتر تصور و خیالات میفرمودیم که خودکشی طبقاتی فرموده ایم واز قشر خرده بوژوازی به طبقه زحمتکشان نقل مکان کرده ایم بدترین دشنام این بود که به ما بگویند : خورده بورژوا!! وای اگر کسی در زندان به ما میگفت خرده بورژوا، ممکن بود خون بر پا شود ولی شکر خدا نمردیم و زنده ماندیم و دیدیم بسا از خودکشی کنندگان نه تنها با خودکشی اتوماتیک دوباره از خرده بورژوازی عبور کرده بلکه خودشان یک پا بورژوا شدند که هچ!! بلکه چنان به به و چه چه ای به طور سیاسی دنبال سر و ته بورژوازی بزرگ و بزرگ کاپیتالیسم راه انداختند که ما تا حالا چندین دم و مقادیری شاخ روی سر و ته مان در آمده و مدام داریم با خودمان عجبا عجبا میفرمائیم و این آخر عمری  با حافظ هم صدائیم که ای خداوند تبارک و تعالی چه شد پرنسیبها  و:
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت!
دیگر اینکه سالها بدون اینکه از رنجها و مبارزات و تاریخ تمدن و فرهنگ و مثبتات اروپا چیزی بدانند تحت تاثیر انقلابات چپ!به ما آموختند که حکومتهائی از قبیل حکومتهای اروپائی آن دوران و این دوران حکومتهای پارلمانتاریستی بورژوائی است و خون کارگران و زحمتکشان را می خورد و اخ است! و باید به آن تف کرد . و حقه بازی و پدر سوختگی و مادر قحبگی است و سمبلها و نمونه ها ی خوب  و پسندیده در سالهای پنجاه تا پنجاه و هفت شمسی هجری شوروی و چین و ویتنام و کوبا بود و حتی در دانشگاه کتاب سبز قذافی مرحوم زیر میزی دست به دست میشد وبه کسی چون ایدی امین که گوشت آدمیزاد میخورد ولی ما خبر نداشتیم از آنجائی که سوار چند تاجر انگلیسی شده بود و آنها را تحقیر کرده بود با چشم تحسین نگریسته میشد و در زندان هرچه میگفتند خمرهای سرخ دارند آدم میکشند میگفتیم اینها تبلیغات امپریالیسم است تا اینکه نمردیم و سالها گذشت و از دوران جوانی به سالخوردگی رسیدیم و با چشمی غرق اشک و خون هم ماهیت قذافی و امین مشخص شد، هم دانستیم خمرهای سرخ دو سوم یک ملت را کشتار کرده اند و کوه جمجمه ها را مشاهده فرمودیم و نیز دیدیم که در دو سوی رژیم ولایت فقیه چین و شوروی سابقا و اکنون کمونیست ایستاده اند و در بلوارهای متروک و غیر متروک کشورهای اروپائی شمار قابل توجهی اززنان و دختران  چینی و ویتنامی وروسی صادر شده توسط باندهای مافیائی دارند یک لقمه نان حلال در می آورند و پیرمردهای هفتاد هشتاد ساله کشورهای کاپیتالیستی با آنها هم رختخواب و هم استخوان خود را گرم می کنند و روسای کشورهای چپ آمریکای لاتین به دیدار احمدی نژاد میروند و از او حمایت میکنند و در مقابل نیروهای چپ و یا سابقا چپ و یا باصطلاح چپ  که رنجها برده اند و خون دلها خورده اند در پی جلب حمایت پارلمانتر ها و بزرگانی هستند که سالها قبل سمبل و نمونه کسانی بودند که حکومتهای نادرست !! کشورهای پارلمانتاریستی را می چرخاندند و هنوز هم می چرخانند. این مسائل به دنبال مسائلی که قبل از این اشاره کردم موجب شده است که روئیدن شاخ و دمها ادامه یابد و هر چه ما آنها را میبریم باز هم برویند.
نکته دیگر اینکه ادامه حیات در غربت و رسیدن به ایام سالخوردگی موجب شد که ما نه  تنها سالها ،حدود سی سال  در غربت به سر ببریم و نه یکبار بلکه حدود شش هفت بار شاهد انتخابات در کشورهای پارلمانتاریستی و بورژوائی باشیم و با کمال حیرت و در حالیکه باز هم شاهد روئیدن شاخ و دمها هستیم متوجه شویم که نه تنها یک دهم و یک صدم! بلکه بیشتر!! آزادی و زمینه انتقادی که در پارلمانتاریسم بورژوائی وجود دارد نه تنها در یکی از کشورهای مورد علاقه سابق ما وجود نداشته و ندارد بلکه اکثریت قریب به اتفاق راهبران و بزرگان صاحب ادعای چپ بوئی از آن نبرده که هیچ بلکه حتی نمی خواهند باور کنند که بوئی از آن نبرده اند و معیارهاشان در عمق یا همان بساط چین و شوروی سابق است و یا اندیشه ولایت و امامت.
در انتخابات کنونی فرانسه با تاکید بر اینکه دولتد فرانسه طبعا در زمره دولتهای کشورهای سرمایه داری است  می بینیم که رسانه ها در اختیار تمام کاندیداهاست و تمام کاندیداها درزیر تیغ انتقادند و پرونده حال و گذشته اشان روی میز است و باید به مردم پاسخگو باشند و هیچکدام تقدس ندارند و کاریسمای آنها را ساده ترین خبرنگاران و شهر وندان میتوانند بشکنند و یقه شان را بگیرند. بدون شک در جهان آکل و ماکول کنونی داستان کاپیتالیسم و بخش عقب افتاده جهان واقعی است و بازیهای خونین سیاسی برای اسخراج طلا از گوشت و استخوان ادامه دارد ولی این بخش قضیه هم اقلا در داخل کشورهای مربوطه واقعی است. در اینجا رهبرنقش چوپان ندارد وتعهدی کاملا زمینی دارد و نه خداوند متعال بلکه مردم او را انتخاب کرده اند و باید بگوید رهبر چه کسانی است؟ و دایره پیروانش تا کجاست؟ وباید راهی را که می خواهد طی کند روی میز بگذارد؟ و مقصد را  و حدود زمانی رسیدن به مقصد رامشخص کند؟ و پاسخگوی مسائلی که در طول راه اتفاق می افتد باشد ؟و رهروان  نیز نقش گوسفندان را ندارند وامکان این را دارند که بدون اینکه پدرشان را در آورند و چوب در آستینشان کنند از اینها پرس و جو کنند و در پایان زمان مقدر یقه راهبرمنتخب را گرفته و از او پرس و جو کنند و یا در میانه راه او را کنار بگذارند و دیگری را انتخاب کنند ولی ما که از کلمه خرده بورژوا بر می آشفتیم و خود را گل سر سبد جهان می دانستیم هنوز و حالا هم بدون تعارف آیا حتی یک دهم و یک صدم ظرفیتهای مثبت این خرده بورژواها و گنده بورژواها را  حد اقل در رابطه با منافع خودشان و درداخل کشور خودشان داریم!! و آیا حاضریم تامل بفرمائیم که در بسیاری موارد گرفتار خیالات  و فرمولهائی بوده ایم که سازندگان اصلی اش هم نهایتا بهره ای از آن نبردند و در دیکتاتوری و سرکوب سنگ تمام گذاشته اند ، و آیا حاضریم تامل بفرمائیم که   هنوز هم حاضر نیستیم بطور واقعی تامل بفرمائیم. امام امت اوایلی که به ایران آمد فرمود:
ایکاش بنده یک طلبه ساده بودم
بنده هم پس از صرف تمام عمر تقریبا! و با دیدن آنچه که گوشه ای از آن را عرض کردم دلم می خواهد  علیرغم اینکه هنوز خود را در صف محرومین و گرسنگان و مظلومین جهان  میدانم با کمال تاسف بگویم:
ایکاش بنده هم یک خرده بورژوای درست و حسابی و با پرنسیب بودم. بعد شاید بیشتر توضیح بدهم
شانزده آوریل 2012

یاداشتک پنجاه و یکم.گاهی نمیشود ساکت ماند. اسماعیل وفا یغمائی


گاهی نمیشود ساکت ماند
سخنان سیمون هرش و مقوله «دایره و تنبک زدن» یا «زینب و کلثوم »شدن مجاهدین
اسماعیل وفا یغمائی
سیمون هرش خبرنگار نامدار  معرف همگان هست. این بزرگوار اخیرا  خبر از همکاری نیروهای مجاهدین با نیروهای امریکائی و اآموزش انها با نیروهای اسرائیلی و... برای حمله به ایران را میدهد. در لینکهای مختلف از جمله این لینک می توانید بیشتر از ماجرا با خبر شوید.
 افراد ورسانه های مختلف از چپ و راست و مخصوصا آنهائی که در زیر عبای ولایتند یا به زیر عبای ولایت پناه برده اند نیز دائما در حال دمیدن بر این آتش پر دود و دم اند تا شعله هر چه فروزانتر گردد.اما این شعله کسی را جز مجاهدین و بخصوص آن سه هزار و چند صد نفری را که در شرایطی اسف بار در عراق به سر می برند هدف نگرفته است.
 مواضع سیاسی و فکری  و انتقادی من در رابطه با سازمان مجاهدین روشن است . من معتقدم فارغ از هر چیز و هنوز اگر چه دیر کرد بسیار در کار است بایست از غلیظ کردن تخیلات و توهمات و دست سائیدن بر آنها بعنوان واقعیت دست برداشت و پس از سی و سه سال جرئت چشم گشودن به حقیقت و راه جستن در آن را باز جست که در هر حال دیر یا زود زمان به داوری خواهد نشست اگر چه بزرگان را خوش نیاید. با این اشاره دردناک و کوتاه در شرایط کنونی و به دلایل مختلف قصد نوشتن در این باره و سخنان حکیمانه اقای هرش را نداشتم  ولی با توجه به عدم تعادلی که در قضیه به چشم میخورد و فقط آدمهائی  که به وضعی درخشان و غبطه برانگیز دچار عدم تعادلند میتوانند  در آن تعادلی بیابند! می خواستم تقاضا کنم  که لطفاافراد نا آگاهی مثل مرادر باره این مساله دلالت بفرمایند. 
می خواهم بگویم که مقوله اختلاف، انتقاد،یا دشمنی یا تشنه بودن به خون مجاهدین وهر چیز دیگر قابل فهم است ولی فارغ از ایرادات وارد به سازمان مجاهدین  و کارکردهای راهبران:
- این چه ماجرائی است که از یکطرف بقول خبرنگار مربوطه و انبوه رسانه ها ، {و افراد میهن پرستی که برخی ها از فرط میهن پرستی حتی فداکاری و از خود گذشتگی این را داشته اند که سنگینی مقام ولایت را تحمل بفرمایند و به روی خود نیاورند} باز هم تکرار میکنم این چه ماجرائی است که آمریکا و اسرائیل و... در حال بکار گرفتن مجاهدین برای حمله به ایرانند و از طرف دیگر در ماههای اخیر و تا همین الان جز فشار و سرکوب و کشتار و تثبیت انها در لیست تروریستی و پناه ندادن آنها علیرغم تمام تلاشهائی که سازمان مجاهدین میکند چیزی در چشم انداز نیست.
 باید توضیح داد و روشن کرد که سخنرانیهای برخی  مقامات و بزرگان خوشنام  آمریکا و اروپا در میتینگهای مجاهدین قابل تامل و بررسی است ولی  این چه نوع همکاری و مزدوری است که از یکطرف در بیابانهای آمریکا در کنار سیا و موساد مجاهدین دست به اسلحه اند وقرار است در اینده از نمد حکومت به تبع مزدوری نصیبی ببرند و در سوی دیگرچنان دماری از روزگار بقایای مجاهدین در عراق دارند در می آورند که رنگی بر چهره ها و رمقی در جسم این سه هزار و چند صد تن باقی نیست و آخرین خبرها نه نشانگر طلوع خورشید بخت آنان در آمریکا و اسرائیل بلکه روانه کردن آنها به کشورهائی نظیر عربستان و اردن و آذربایجان آن هم در هاله ای از ابهام است.
من فقط و فقط در رابطه با این خبر و امثال این خبر و نه مسائل دیگر تاکید میکنم در کجای تاریخ مزدوری و مزدوران !! مزدورانی را سراغ دارید که همزمان هم در خدمت ارباب باشند و هم در همانزمان سرکوب و تکه تکه شوند ! و شاید باید توضیح داد که با دو نوع کارکرد در باره یک گروه مزدور روبروئیم بدینصورت که بخشی در حال همکاری با سازمانهای اطلاعاتی سیا و موساد هستند و بخشی دیگر در همانزمان در زیر تیغ انواع فشارها و کشتارها ، راستی باید داریه و تنبک زدن را باور داشت یا زینب و کلثوم شدن را  به نظر من این نوع نوشته ها و انعکاسات در شرایط کنونی  و با توجه به شرایط بسیاراسفباری که در عراق و در کمپهای اشرف و لیبرتی حاکم است و به دور از قدرت نمائی ها و چشم اندازهای پیروزی های آینده ای که در رسانه های تبلیغاتی مجاهدین سالهاست انعکاس میا بد  و همچنان ادامه خواهد یافت ، این نوع  تلاشها چیزی جز تیز کردن تیغ و گستردن نطع آنهم نه برای مجاهدینی که به دور از عراق و شرایط عراق اند بلکه برای ان انسانهای رنجکشیده ای است که در زیر سایه های چنگالهای درنده رژیم ولایت فقیه در سخت ترین شرایط ممکن روزگار میگذرانند و بسیاری از آنها از لحاظ جسمی در حال انهدامند. تاکید میکنم که از زاویه فقط و فقط انسانی و با حفظ تمام انتقادات به کارکردهای گذشته و امروز سازمان مجاهدین در برابر گستردن این نطع و ساطور خونین نباید خموش ماند که فاجعه کاران خوش می تازند وساطور سازان در حال تیز کردن ساطورهای خود برای ریختن خونهای تازه اند.
15 اوریل 2012میلادی